درز گرفتن “تجارب تاریخی” به سبک یک پادوى کارکشته!

فرخ نگهدار: “دیشب لحظه به لحظه خبر می آمد. لغو کامل تحریم های هسته ای، شور و هلهله و شادی در شهرها، صعود بورس، سقوط دلار و استعفای ناگهانی سخن گوی شورای نگهبان… ۳۷ سال پس از روزی که شاه رفت، تحریم ها رفت. هر دو روز را شاهد لبخندهای ماندگار بر چهره مردم میهنم بوده ام… کاش یاران رفته هم بودند. به خون خفته های تپه های اوین، پر پر شدگان ۶۷، قربانیان کهریزک، … و با خود گریستم…” ادامه‌ی خواندن

تاریخ در انتظار ”گودو“ نمى ماند!

دوشنبه گذشته بمناسبت ١۶ آذر، جناب رییس جمهور به همراه نیمی از کابینه اش “توکل علی الله” به دانشگاه صنعتی شریف تهران تشریف فرما شدند و فرمود: ”هیچ کس نباید خود را از سوال مستثنی بداند… اگر قدرت در هر کشوری مورد انتقاد و سوال قرار نگیرد به انحراف و استبداد کشیده خواهد شد… ممکن است هنوز فضا امنیتی باشد که من آن را نمی‌پسندم. ما فضای امن می‌خواهیم نه فضای امنیتی. من می‌پرسم آیا شما سال‌های ۹۰، ۹۱ و ۹۲ به این راحتی می‌توانستید برای ۱۶ آذر اجتماع داشته باشید؟“ ادامه‌ی خواندن

انتخابات؛ رژه امنیت “ال کاپون”ها

هاشمی: ”اسفندماه میآیم… این انتخابات یکی از سرنوشت سازترین انتخاباتهای انقلاب اسلامی است“.

١- نه بدین خاطر که هاشمی عزم خود را جزم کرده که بقول خود ”تاخیر و تعلل در مسیر توسعه“ را در دور آتی جبران کند، یا بر ”معضل بیکاری“ و نابرابری و فلاکت دستی بکشد. بلکه بدین خاطر که امنیت و حفظ نظام مسله است. تمام جناح های بورژوازی ایران و دولتشان بار دیگر و از قضا بر سر تامین همین مسله ”امنیت“ به سمت انتخابات اسفندماه میروند. ادامه‌ی خواندن

گُر گرفته هاى دیروز در پناه ”دکترین تعامل“ امروز

هنری کسینجر در آخرین تجزیه و تحلیل خود در مورد خاورمیانه میگوید: ”ایالات متحده آمریکا باید آماده تعامل و همکاری با ایران باشد. واشنگتن باید ضمن حمایت از متحدان عرب خود، به تعامل با ایران بپردازد. ما در منطقه خاورمیانه با پارادوکس‌هایی رو به رو هستیم. نباید فرض کنیم که سرنگونی نظام فعلی ایران هدف سیاست خارجی آمریکاست… در دراز مدت کمک به دموکراسی می تواند منجر به جایگزینی اسلام افراطی با اسلام مدرن شود. …“ ادامه‌ی خواندن

کمپین حراج حق زن!

١- پکینپا کارگردانی که در دهه ٧٠ میلادی با فیلمهای خشن و زمختش معروفیت پیدا کرد اثری به نام Bring me the head of Alfredo Garcia دارد. باندی به یک دائم الخمر که در باری پرت و قدیمی پیانو میزند مراجعه میکنند و از او میخواهند که در عوض مبلغ قابل توجهی، زنده یا مرده شخصی به اسم آلفردو گارسیا را پیدا کرده و سرش را تحویل آنها دهد. پیانیست میپذیرد و بعد از عبور از درگیریها و قتلهای بیشمار، سرانجام سر آلفردو گارسیا را در کیسه ای پر یخ (برای فاسد نشدن) میپیچد و به سراغ سفارش دهنده اصلی میرود تا ببیند دلیل این واقعه چیست و گارسیا چه کار کرده که سرش این چنین ارزشی دارد و به خاطر آن حمام خون راه افتاده است. در آخر متوجه میشود که علت این بوده که دختر یک مرد پولدار و متنفذ با گارسیا رابطه ای عاشقانه داشته و از او صاحب فرزندی شده است. مانند بیشتر فیلمهای آمریکایی، اینجا هم مساله هویت فرد و ”ساخته شدن“ آن در طی اکشن مورد نظر کارگردان است. دیگر این پول نیست که برای پیانیست خمار اهمیت دارد، یافتن علت ماجرایی است که در آن درگیر شده و این سؤال که او چه نقشی دارد و ابزار چه امری شده است. ادامه‌ی خواندن