ئه زموونێک
ته مه نم بووبه په نجاودووساڵ
له بۆژیانی ژن و منداڵ
سه رگه ردان بووم به دوای کارا ادامهی خواندن
بایگانی دسته: کمال محمدی
مردوشۆردنی سه ردم!
مردوشۆردنی سه ردم!
ساڵانی پێشومن زۆرهه ژار بووم
بۆژیانی خێزان عه وداڵی کاربووم
ئه گه ڕام هه رساڵ به دوای کارا ادامهی خواندن
دادوستد!
شنیدم منادی دوخنیاگر
دوخنیاگرهمیشه سوداگر
دو تجارزرق، تازه کار ادامهی خواندن
وَهم
وَهم
خوابم نمی بُرد
درتراز خانه ام قدم
می زدم
شوریده، آرزوی دودی ادامهی خواندن
جغد کورقاطی کرکسها
جغد کوردرتراز کاخ سفید
درسالن انتظار نشسته بود
هردو دستش دور زانویش
محکم درآغوش بسته بود
زبانش دردهنش میرقصید ادامهی خواندن
یکبار نبود!
یکبار نبود اشعاری بسرایم
قطره اشکم واژه هارا
خیس نکند
یکبارنبود اشعاری بسرایم
به دریای خشک، که جانوران ریزودرشت ادامهی خواندن
کتاب آرش زمانه، فرزاد را بهتربمن شناساند!
دراوائل دستگیری فرزادکمانگر تا اعدام اوبدست جلادان رژیم جهل وخرافه، من کماکان ازمیدیاهای جهان اخبار وتصویر اورا می دیدم. ادامهی خواندن
ریزش گلهای قرمز،خیابانها را پوشاند
این بار،
این بار برف آتش گرفت
بهمن بو گند ،
کپک زده ، در دره
چرا به تبعید؟
ما بودیم پادگانهارا ساختیم
نه برای تعلیم سرکوب ما
ما بودیم جنگ افزار را
ساختیم
امسال، سال گریختن است ( شعر )
درفصل سرد
ردیف قافله غازها
ازآسما ن، بسوی
گرمسیرمهاجرت می کردند
هنگام فصل گرما
به وطن باز می گشتند