زنان در گذرگاه مبارزه

مهناز قزلو

قانونمندی حاکم بر پدیده ها، پیوستگی و تعامل آنهاست. جنبش زنان مانند هر پدیده ای در پروسه ی تکاملی خود به موازات دیگر حرکت ها و جنبش ها ی آزادیخواهانه قابل بررسی بوده و نمی توان آن را به عنوان یک روند تجریدی مورد ارزیابی قرار داد و دقیقا وجه ممیزه ی تحولات جنبش زنان در مقایسه با دیگر ساختارها، وقایع، حرکت ها و جنبش ها نمود بارز می یابد.

ادامه‌ی خواندن

نى لبک هایى که انسان را سرودند ٬ خاطرات زندان (قسمت چهارم)

مهناز قزلو

چند روز همچنان در سلول بدون بازجویی اما با تنبیهاتی چند گذشت. در فراز و فرودهای آن ایام، پر از رد پای دقایقی بود که در صدد شکستن اراده ی زندانی به سنگینی می گذشت. اینکه ذره ذره بکاهد تا آدمی از معیارهای انسانی فاصله بگیرد. سمت عدالت را گم کند. بال پروازش مجروح شده با تاریکی همراز شود. اما در این ژرفنا که همه چیز مفهوم ذهنی برایت دارند چه بسا عمیق تر، معنای دیگرگونه ی هستی و زندگی را دریابی. احساس رویشی دیگرگونه، ظریف و شاعرانه بر پیکره ی روح آزادیخواهی ات گسترده شود.

ادامه‌ی خواندن

روایتى از زندانهاى جمهورى اسلامى ایران (٣)

مهناز قزلو

 

نی لبک هایی که انسان را سرودند

روایتى از زندانهاى جمهورى اسلامى ایران (٣)

 

سلول یک لایه رنگ آستری خورده بود. گمان نداشتم که قصدشان نوسازی باشد. با این وجود حضور و وجود زندانیان پیش از خود را که به من امید می داد، می توانستم در آن فضا و حتی بر نقش بی روح و سرد سیمانی سلول احساس کنم. حس آدمی را داشتم که در برهوت بی رحمی و شقاوت همدردان بیشماری دارد. رنج هایشان، دردهایشان و زمزمه های عاشقانه اشان را برای آزادی می شد با یک حس درونی لمس کرد و شنید.

ادامه‌ی خواندن

حضور زنده جوهره عصیان “ایمیلى از ایران”

مهناز قزلو

هاگلت هورن نویسنده کتاب " tele" در زمینه ی سیر  تحولات سیاسی و اجتماعی در کشورهای آمریکای لاتین همچون السالوادر، شیلی و … و نیز تاثیر جنبش ها و مبارزات آزایخواهی بر آنها مطالعات بسیاری داشته و با این مقوله آشناست. این اندیشمند سوئدی سالها از نزدیک با بسیاری از زندانیان سیاسی کشورهای مختلف برخورد و گفتگو داشته است.

ادامه‌ی خواندن

روایتى از زندانهاى جمهورى اسلامى ایران , خاطرات زندان

مهناز قزلو

روزهای پایانی بهار سال شصت و سه چهاردهم خرداد، نیمه های شب با هجوم پاسداران مسلح به منزل و انتقالم به کمیته مرکزی، دوره دوم تجربه های زندان آغاز شد. سه پاسدار مسلح و تقریبا آماده شلیک در شعاع حیاط ایستاده بودند. در هر نبش دو خیابان، یک ماشین به انتظار بود. یک بنز قهوه ای در یک نبش و یک پیکان سفید در نبش دیگر خیابان. به داخل پیکان هدایت شدم. دو پاسدار جلو و یک پاسدار و من عقب جای گرفتیم.

ادامه‌ی خواندن