سندیکا، بیمه بیکاری و کارگران کردستان در استانه قدرت

مقدمه

باز هم در مورد مبارزه اقتصادی و تز اصلی نوشته

چرا کردستان، چرا سندیکا و چرا بیمه بیکاری؟

کردستان، توقعات و افق طبقه کارگر در آینه واقعیت ادامه‌ی خواندن

شکواییه: مایه سرافکندگی کارگران نفت!

شکواییه: مایه سرافکندگی کارگران نفت!

اطلاعیه ای به نمایندگی تعداد ۱۲۰ هزار نفر از کارگران پیمانکاری صنعت نفت  از جمله در سایت سندیکای آزاد کارگران ایران، منتشر شده است. در ایران وانفسای مبارزه کارگری حکمفرما است، تشکل ، هر درجه از اتحاد کارگران امید می آفریند و به نور چشم میلیونها انسان تبدیل  میگردد، اگر خبر از صنعت نفت باشد باد به پرچم آزادیخواهی و عدالت میاندازد. اما این اطلاعیه از جنس دیگری  است. از چند و چون نمایندگی کارگران خبری در دست نیست، اما اگر یک ذره از این ادعا صحت داشته باشد  سطر به سطر اطلاعیه گواه این است که صد و بیست هزار کارگر نفت در جستجوی راهی به جلو، در جستجوی راهی برای بهتر شدن زندگی خود سخت در اشتباه هستند. دست اندرکاران تهیه این طومار و هر کسی که بر آن صحه میگذارد، دوست کارگران نیست. کارگران نباید به این طومار تن بدهند. ادامه‌ی خواندن

اسطوره دروغین رفسنجانی

اسطوره دروغین رفسنجانی
با این توصیفاتی که از رفسنجانی و مشخصا در اپوزسیون بعد از مرگ او خود بدست داده میشود باید رفسنجانی را اسطوره سیاست جهانی نامید. این صحت ندارد. او ستاره درخشان حکومت، یک هدف متعالی، یک حکومت اسلامی حال با هر تعریفی بود. اما حکومت متبوعش با چوب دستی های قرضی سر پا است. ادامه‌ی خواندن

اوین در تهران، تهران در اوین!

زندان اوین برعکس باستیل، برای مردم شهر خود، زندان دور از دسترس و ناشناخته ای نیست. یک ساختمان ساده و دیوارهای کوتاه، در دسترس عموم مردم که میتوانند یروند گوشهایشان را به دیوار بچسبانند، دروازه فرسوده که با یک دق الباب بر روی مراجعین باز میشود. بر عکس باستیل کروکی زندان و ساکنین این سلولها و سرگذشت آنها تقریبا همیشه آشکار و شناخته شده بوده است. در یک مقایسه ساده سرنوشت زندانیان باستیل با سرنوشت زندانیان اوین را میتوان در قالب یک داستان از بدشانی همنشینی گذرا با یک غریبه زشت و بدطینت بدست داد. و فرق دیگر اینکه باستیل در زمان خود قسم خوردگانی داشت که قلعه دست نیافتنی را فتح میکنند. بارها و بارها پاریس با امید و وسوسه و شایعه سقوط باستیل بیدار شد. تهران در حسرت قهرمانان فتح باستیل خود میسوزد. ادامه‌ی خواندن

شهر سنندج در سیطره اسلامی قصاص

شهر سنندج در سیطره اسلامی قصاص

” اى خردمندان! قصاص براى شما مایه حیات و زندگى است، باشد که تقوا پیشه کنید . (بقره ۱۷۹) و با توجه به اینکه حکم قصاص مشروط به عدم عفو است، دریچه دیگرى به حیات و زندگى گشوده مى‌‏شود. (مکارم شیرازی در سایت خبرگزاری فارس) ” ادامه‌ی خواندن

آیا واقعا شهر سنندج به این دوستی “خاله خرسه” نیاز دارد؟

آیا واقعا شهر سنندج به این دوستی “خاله خرسه” نیاز دارد؟
خبر مربوط به ممانعت از اعدام جوان ۲۵ ساله ای بنام “هیمن اورامی نژاد” سرها را بطرف شهر سنندج چرخانده است. تاکیدات اطلاعیه های منتشره اتحادیه ازاد کارگرای بر جنبه های انسادوستی این شهر کاملا بجاست. سه هزار نفر با یک فراخوان مشترک زیر گنبد کبود این شهر گرد هم آمده اند. هر عکس و هر صحنه از این تجمع و تلاش مشترک گویای این است که هر کس تا آنجا که از میان جمعیت قدش اجازه میدهد و دیده میشود، تا آنجا که صدایشان به گوش میرسد، ایستاده روی انگشت پا، با یک گز اضافه روی گردنهای کشیده، با کمک و روی قلندوش همدیگر؛ همه سنگ تمام میگذارند تا پیام آور زندگی باشند. این جمعیت طلب ترحم نمیکنند. “ترحم” بی ربط ترین توصیف به محرک این مردم و روانشناسی جمعی این شهر میتواند باشد. بر عکس، مردم شهر شرط و شروط همسایگی را ترسیم میکردند. این شهر با گرمی تصمیم خانواده مقتول را تقدیر نمود، و در عین حال برسم “بزرگان”، برسم پاریس و مسکو و سیاتل، پیام روشنی داشت” کسی که زیرفرمان قصاص باعث مرگ “هیمن” میشد، میبایست جای دیگری برای زندگی انتخاب کند! ادامه‌ی خواندن

طبقه کارگر یک کشور قدرتمند و سرکش را به ارث خواهد برد

طبقه کارگر یک کشور قدرتمند و سرکش را به ارث خواهد برد

در چند سال اخیر از طرف اپوزیسون جمهوری اسلامی شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” به سوی طبقه کارگر پرتاب شده است. این شعار در سایه شرکت جمهوری اسلامی در جنگ سوریه دور تازه ای بخود گرفته است. وحدت جریانات رنگارنگ بورژوایی از چپ تا منتهی علیه تمامی جریاتات راست ناسیونالیستی (به نام نامی ملت ایران، ملت کرد یا ترک) حول این شعار خیره کننده است. این جریانات قبله مشترک سیاسی خود را یافته اند. شوخی درکار نیست. همین امروز هر جا در قلب اروپا تا امریکا و با تعداد هر چه بیشتری از زبده ترین سخنوران این جریانات و ترجیحا با طینین طبل، و طبعا زیر پرچمهای برافراشته ملی با فریاد، با مشت های گره کرده  خیابانها را به قرق  خود درآورده و با اصرار از هر طریق و از سوراخ هر تلویزیون و هر رسانهای، صد البته به نمایندگی از قاطبه مردم ایران به آگاهی نهادها و مراجع بین یین المللی میرسانند: نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران! ادامه‌ی خواندن

یک روح خبیث در کالبد یک ملت!

یک روح خبیث در کالبد یک ملت!
گفته میشود در قبایل وحشی دختران خود را زنده بگور میکردند. تاریخ در تکرار خود گواه آنست که در دل تمدن، مردم در ایران دختران خود را در دخمه های قالی بافی به قربانگاه میبردند… این مردم را جن گرفته است. آیندگان به ریش حماقت آنها خواهد خندید که چگونه برداشتشان از هنر و فرهنگ را از طبقات بالا دست به عاریت گرفتند. در مقابل هر هزار تبلیغ در مورد هنر تاریخی و فرهنگ یک نفر به کارگاههای قالیبافی سرک بکشد، در مقابل این بی فرهنگی، اینهمه نزول شان انسانی، اینهمه خونسردی در مقابل رنج همنوعان خود هاج و واج میماند. انگاری ذات برتر هنر ایرانی در هیبت دخترانی با لباسهای فراخ و رنگارنگ در دامنه تپه های پر از گل است که فرش پس از فرش به جامعه بشری تقدیم میگردد. همه در یک توافق نخراشیده درز میگیرند که این فرش یک کالا است، تولید و عرضه آن از قانون بازار تبعیت میکند. انگار این کالا در خلا تولید شده است، تو گویی تولید کننده ای در کار نیست، صاحب و فروشنده کالا و محرک سود آن خط میخورد. همه با هم افسوس میخورند و برای فرش بافان پستان ترحم به تنور میچسبانند. ادامه‌ی خواندن