اگر هایک و فریدمن زنده بودند ، با خواندن مصاحبه موسی غنی‌نژاد خود را به دار می‌آویختند !

آنچه محرک نوشتن این جزوه ، مصاحبه یکی از دوآتشه ترین نئولیبرال‌های ایران می باشد که در یک مصاحبه کوتاه بنیان‌های علم اقتصاد را به لرزه در آورده است. این نئولیبرال ایران که از بد روزگار وظیفه تربیت دانشجویان اقتصاد و مهر‌های اقتنصادی اینده دولت را در جمهوری اسلامی ایران به عهده دارد  دغدغه‌ای به نام «جامعه مدنی» را وارد نظریات هایک و فریدمن کرده است. شاید برای افراد زیاد این نظریه پردازی جدید عادی و معمولی باشد اما این جزوه قصد دارد با همین بهانه، بلائی که قرار است بر سر مردم ایران بیاید را بشکافد و به زبان سده توضیح دهد. طاعونی به نام «بازار آزاد»! ادامه‌ی خواندن

١۶ آذر _ زندان _ اعدام

عابد توانچه
 

امروز روز تلخی بود. امروز ۱۶ آذر و روز دانشجو بود. مناسبتی به یاد حادثه ای  که به نظر من سه جانباخته اش بیش از آنکه بر علیه استعمار خارجی قیام کرده باشند بر علیه استبداد داخلی سینه ستبر کرده بودند. امروز هم مانند بسیاری دیگر از مناسبتها توسط حکومت مصادره شد و با حرکت شاه کم تحرک صفحه ی شطرنج سیاست ایران مهره های مدعی و پر سر و صدای  جنبش دانشجویی ماست ها را کیسه کردند و مصلحت کار را در خفه خون گرفتن دانستند.

ادامه‌ی خواندن

زندان … رفقا به امید دیدار

عابد توانچه

در تماس تلفنی با وثیقه گذار من اعلام شده است که باید ساعت ۸ صبح روز شنبه (۲ روز دیگر) خودم را به زندان اراک معرفی کنم.در زمان کوتاه باقی مانده (۳۶ ساعت) امکان تجدید دیدار وجود ندارد بنابراین از اینجا روی همگی را می بوسم.

ادامه‌ی خواندن

دفاعیه ی من در دادگاهی که هرگز تشکیل نشد! من یک مارکسیست – لنینیست هستم.

عابد توانچه

من جمله بالا را با اشراف کامل از پیامدها و هزینه های سنگین آن بیان می کنم. به خوبی مطلعم که تا به حال هزاران انسان مبارز تنها به دلیل پایبندی به همین اعتقاد و تلاش در جهت نشر و گسترش آن اعدام، تیرباران یا به نحوی جان باخته اند اما مگر این دلیل است برای سکوت و مصلحت اندیشی؟ نه. هرگز. من یک کمونیست هستم و کمونیستها از پنهان کردن نظرات و اهداف خود بیزارند.

ادامه‌ی خواندن

سهم خواهی ممنوع، ما مستقل هستیم

عابد توانچه

در روزهای گذشته ما شاهد اظهارات و موضع گیریهایی در رابطه با دانشجویان آزای خواه و برابری طلب بودیم که قسمتی از آن شنیع ترین و نفرت انگیز ترین اقدامات پلیسی دو دهه ی اخیر در عرصه ی سیاسی بود. پیش از آنکه به بیان نظرات خود پیرامون این ماجرای رقت بار بپردازم میل دارم برای روشن شدن مطلب و انتقال کاملتر سخنانم نکاتی را به رشته ی تحریر در آورم.

ادامه‌ی خواندن

کارشکنی های پیاپی مسئولان قضایی استان مرکزی

عابد توانچه

جناب آقای حاجی مشهدی وکیل پرونده ی من لطف کردند و برگه ی وکالت نامه ای را تهیه کرده اند و با باطل تمبر . رسمی کردن آن در شهر محل اقامت خویش، این برگه ی وکالت نامه را همراه با یک لایحه دفاعیه تکمیلی با پست پیشتاز به شعبه ی دوم دادگاه انقلاب شهر اراک ارسال کردند. این اسناد توسط پست داخلی دادگستری به دبیر خانه ی کا دادگاه های تجدید نظر استان ارسال شده است و پس از شماره شدن این اسناد مطابق با شماره مسلسل اداری دبیرخانه اشتباها به جای شعبه ی هشتم دادگاه تجدید نظر به شعبه ی چهارم دادگاه تجدید نظر فرستاده شده است!!!!

ادامه‌ی خواندن

این متن را تقدیم می کنم به بازجوی محترم پرونده ی اخیرم یعنی همان جناب سرهنگ خودمان

 عابد توانچه

وقتی اطلاعات دیوانه وار می تازد.

آقای بازجو دستها بالا، حالا تو خلع سلاح هستی.

واکنش فوری برادران محترم وزارت به فعال شدن وبلاگ.

 

ظاهرا بازجوهای وزارت اطلاعات برای برخورد با ما برای استفاده از هر روشی و به هر شدتی چراغ سبز گرفته اند. امروز مجددا با منزل خانوادگی من تماس گرفته اند و ضمن هشدار نسبت به «فعالیتهای سیاسی و نوشته های اینترنتی» رسما پدر را تهدید کرده اند که اینبار برخورد سنگین تری صورت خواهد گرفت و دیگر تهدیدات همیشگی.

ادامه‌ی خواندن

رفیقی امروز به تلخی پرسید که :«چرا فعلا؟» حق گفت و پاسخ ما این است که زین پس «اکنون»

عابد توانچه
بازداشتگاه  پلیس امنیت، بند ویژه ی اطلاعات سپاه ، بازداشتگاه ویژه ی وزارت اطلاعات و فردا …. 

من این روزها حال عجیبی دارم. روزها بوی خون می دهند و شبها آکنده اند از سکوت و انتظار. این روزها نیمه های شب یا دمدمه ی صبح همیشه قبل از خواب از خودم  می پرسم « از زندان می ترسی؟» و جواب تا به حال همیشه این بوده که « هرگز.» پس حکایت اینگونه گذشتن روزها چیست؟

ادامه‌ی خواندن

جهنم

عابد توانچه

تا حالا به جهنم فکر کردید؟ فکر می کنید چه حالی داره توی جهنم بودن؟ فکر می کنید جهنم چطوری باشه؟ توی ایران خیلیها فکر می کنن جهنم یه جایه خیلی گرمه که وقتی تشنه میشی باید با آب جوش تشنگیت رفع بشه و کلی مار و عقرب مدام نیشت می زنن و هر از چند گاهی یه سیخ سرخ توی ماتحتت فرو می کنن و از این جور چیزا. خوب شاید اینم جهنم باشه ولی می دونم که جهنم جورای دیگه هم می تونه باشه. جورای خیلی بدتر.

ادامه‌ی خواندن