“مرغ جولا – شعری از کوفی اَونور” ادامهی خواندن
بایگانی دسته: شعر
“یادها” ( ر. رخشانی )
سوز،
از کوچه هایِ خاطره
نالان گذشته بود،
شوقِ خیالِ راه
مقصد ( شعر )
gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com
خاطره ای در دستم
کمندی بی کرانه در مشتم
و انتظار طلوعی در شهرم
که بادهای ویرانگر را پس می زند
دشمن نابکارآزادی! / از : آذرخش
راه ناهموار! ( از: آذرخش )
راه ما، راه بسی دوراست
وندرآن ،صد صخره وصد سنگ
دشمن ما درکمین ماست
در دلش ، صد کین و صد نیرنگ
اگر به خانه ی من آمدی ( شعری از غاده السمان )
شعری از غاده السمان
شاعری توانا از سوریه
اگر به خانه ی من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!
فریاد کن ای کارگر! و … مظهر شکنجه و اعدام و سنگسار! ( از: آذرخش )
فریاد کن ای کارگر!
در چنگ بیداد وستم ، فریاد کن ، ای کارگر
عصیان علیه اینهمه ، بیداد کن ، ای کارگر
دو قطعه شعر ( کامران زارعی نیا )
{ در جواب سهراب : (( خانه ی دوست کجاست ؟ …)) }
خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار :
آسمان مکثی کرد
و صدا زد سهراب :
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت افسرده
آن گل تنهایی غنچه اش پژمرده
و صداقت دمِ سلمانیِ اکبر پرش را چیده
و سر انگشت ؛ کنون باشد مشت .
دشت خاوران! ( از : آذرخش )
در بیست و یکمین سالگرد کشتار هزاران تن از زندانیان
سیاسی، درتابستان۱۳۶۷
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی ومشگین کن، نفس
حافظ
چند شعر کوتاه از: آذرخش
تحمل ستم !
تا چند تحمل ستم ، باید کرد
اندیشه برای بیش و کم، باید کرد
چون کاوه، بجنگ دیو خو ضحاکان
پیراهن خویش را، علم باید کرد