کلیّت، سیاست انضمامی و پدیده کوبانی

فهم امر کلّی و و معنابخشی به جزئیت‌ها از رهگذرِ امر کلّی و ابتنای تحلیل بر این سیاق و رسیدن به پراتیک منبعث از آن را، می‌توان از وجهی معنای راستین تحلیل مشخص از شرایط مشخص دانست. جدا کردن اجزا از یکدیگر و از کلیّت و درغلتیدن به اتمیسم روش‌شناسانه ازیک‌سو و فهم صرف پدیدار به صورتِ در خود و عدم درک واقعیّت به مثابه دیالکتیک تضادِ ذاتِ تضادمند و پدیدار و درغلتیدن به ماتریالیسم زمخت و یا ایده‌آلیسم صرف از سویی دیگر، به تحلیلی جزئیت‌گرا[۱] و سیاستی پدیداری و منطق پراتیکی محلّی‌گرا[۲] و منطقه‌گرا[۳] و مبتنی بر رئال‌پالیتیک خواهد رسید که حتّا اگر به نام چپ هم باشد، قطعاً در مسیر سیاست راست خواهد بود و دلالت بر ریختن آب به آسیاب جناح‌هایی از قطب‌های منطقه‌ای و بلوک‌های بین‌المللی سرمایه خواهد داشت. ادامه‌ی خواندن