مقدمه
تلاقی منافع قدرت متمرکز با حقوق بشر، امری قدیم است. با پیشرفت تمدنها و با نقش پیدا کردن انسان و انسانمداری و سپس با جنبش نوزایش و همچنین با مطرح شدن حقوق بشر به گونهای که در قرن اخیر شاهد آن بودیم، کارزار حقطلبی انسانها ابعاد گستردهتری گرفته است. از شروع عصیان بر تمرکز قدرت در یک شخص به نام شاه با اختیارات نامحدود و در عین حال با عدم جوابگوئی نامتصور، قرنها میگذرد. این جنبش تاریخی، به نفی تمرکز قدرت در شاه محدود نیست. با انقلاب انسانمداری، عصیان در مقابل ولایت مطلقۀ کلیسا و بنیاد دین، انقلاب مسیحی را به ارمغان آورد. مبارزه با حاکمیت مطلقۀ شاه و ولایت مطلقۀ کلیسا و فقیه، جوامع بشری را به تمدنهای موجود رسانده است. برای استقرار و استمرار مردمسالاری، لازم است که حاکمیت هرچه بیشتر و هرچه فراگیرتر به صاحبان اصلی آن یعنی مردم، بازگردانده شود. ادامهی خواندن