میتوان گفت که آنچه در این دو، سه سالِ اخیر در یونان اتفاق میافتد، نمودار نمونهوارِ[۱] وضعیت و روز و حالِ چپ جهانی را نشان میدهد؛ کشوری که از یکسو، عوارض بحرانِ برآمده از اقتصاد سرمایهداری از یکسو و تشدید و سرشکن شدنِ مضاعفِ آن بر گردهی طبقات فرودست به موجبِ سیاست ریاضتِ اقتصادی و نئولیبرالیسم از سوی دیگر، آن را به عرصهی تکوین و تعمیق و گسترشِ جنبشهای مترقّی کشانده است. اعتصاباتِ کوچپ و بزرگ و گاه در سطحِ سراسری، تظاهراتهای بزرگ خیابانی همراهِ با خشونتهای پلیس، اشغالِ بیمارستانها و کارخانهها و … و پیدایش گروههای بزرگ و کوچک چپ، همچون امواج خروشانی این کشور اروپایی را در مینوردد. گوییکه یونان، مهد فلسفه، از گاهوارههای تمدن، موطنِ بزرگان، میخواهد همانطور که آغازگاهی در طلیعهی تمدّن بشری بوده است، رجعتگاهی باشد تا فصلی نوین را دوباره در تاریخ بشری بیآغازد و تندیسهای خوشتراشتر، حماسهها و چکامههای پرشورتر و خدایانی نوین را به بشر پرمصیبت اکنونی، هدیه دهد. ادامهی خواندن