شیر همان شیر بُوَد گرچه به زنجیر بُوَد

شیر همان شیر بُوَد گرچه به زنجیر بُوَد

در قسمت ورودی ورزشگاه سرپوشیده دانشگاه اصفهان در سال ۱۳۵۸ و در شرایطی که خیلی جاها صحبت از انقلاب و اسلام و امام بود، تابلویی با این بیت شعر در کنار تصویر جهان پهلوان تختی به چشم میخورد: «شیر هم شیر بُوَد گرچه به زنجیر بُوَد» ادامه‌ی خواندن

یوسف های گم گشته و هرگز بازنگشته!

یوسف های گم گشته و هرگز بازنگشته!

اصفهان، شهر خاطره انگیزی که برای قرنها، قلبش در «میدان نقش جهان» می تپید و «زاینده رود» رگ حیاتی اش بود، سرزمینی که روزی روزگاری بخاطر مجموعه زیبایی های طبیعی و آثار تاریخی و مهمان نوازی اش «نصف جهان» خوانده میشد، در جریان جنایت هولناک و “فاجعه ملی” کشتار تابستان ۶۷ ، عمامه به سرها و کلت به کمرها و طناب بدستان سنگ دل و تبهکار در این شهر، به فرمان و فتوای دیو جماران، براستی جنگلی را بیابان کردند… ادامه‌ی خواندن

تانگوی اتمی اوباما با اونا!

تانگوی اتمی اوباما با اونا!

در قلمرو اقتصاد و در حیطه مناسبات و پیوندهای کنونی قدرتهای غربی و بخصوص در مواقع بروز بحرانهای کلان اقتصادی در جهان، مصطلح است که میگویند: اگر امریکا عطسه بکند اروپا تب میکند! حال در دنیای کنونی سیاست و در چهارچوب دیپلماسی «مماشات با ملایان» نیز باید گفت: اگر امریکا فقط چشمک بزند اروپا در پیش پای ملّاها غش میکند! ادامه‌ی خواندن

خانوادهِ رنج و رزم و آزادی

شاید کمتر کسی در اصفهان نام خانواده زحمتکش و دلیر تُرکی را در دهه سیاه شصت نشنیده باشد. یک خانواده کارگری ساده و بی آلایش که بطور معمول سختیها و دست اندازهای زندگی روزانه را با سخت کوشی بیشتر و البته با قناعت و مناعت طبع، تحمل و برای خود هموار میکردند. خانواده ایی بسیار متواضع و مردم دار که در کانون خود سرشار از مهر و محبت و دوستی بود و هیچ آزاری هم برای کسی نداشتند ضمن اینکه برخلاف فرهنگ سنتی رایج در طیف اقشار فرودست جامعه، فضای روشنفکری حاکم بر این خانه، در میان خیل خانواده ها و مردم محله و محیط پیرامون، ویژه گی محسوسی داشت. ادامه‌ی خواندن

بیژن مجنون بچه سیچون – آخرین ساعات عمر

در آستانه شروع سال تحصیلی جدید، یاد همه پرچمداران آزادی و دانش پژوهانی که طی ۳۵ سال گذشته، رو در روی «فاشیسم مذهبی» و پدرخوانده «داعش شیعی» ایستادند و جانبازی کردند را گرامی میداریم. جانهای شیفته و انسانهای برنا و دانایی که جان و عزیزتر از جانشان را فدای آزادی مردم و میهن خود کردند…. و این حکایت جانفشانی دو همسلول و دو “هم نسل” من است. یک دانش آموز فدایی و یک دانشجوی مجاهد از نسل انقلاب…. ادامه‌ی خواندن

پیامی برای کبوتر طوقی «باغ رضوان» اصفهان

درست دو هفته پیش بود که رفت، چقدر سبکبال و بی پروا هم رفت… طوری که ناغافل توی دلم گفتم: ای ساربان آهسته ران!

غلامرضا را میگویم، همان شیردل خوزستانی که بعد از ۴۰ ماه انفرادی و ۱۲ سال حبس و زندان و تحمل آن همه زجر و شکنج و  تحقیر و تهدید و توهین، حتی تا پای چوبه دار هم داغ کرنش و تسلیم را به دل رذل ترین و بزدل ترین حاکمان دوران یعنی ملاهای عبا بدوش و پاسداران ظلمت و تباهی گذاشت و پرکشید و رفت. ادامه‌ی خواندن

دانشجوی چریک سیاهپوش!

فکر میکنم اواخر سال ۵۶ بود که اتفاقی شنیدم آن دختر سیاهپوش روشنفکر، توسط گارد دانشگاه دستگیر شده است. شایع شده بود که او چریک بوده و حتی برادر بزرگش هم که دانشجوی مهندسی دانشگاه صنعتی آریامهر تهران بوده همان سال ۵۴ بعنوان «خرابکار» دستگیر و یا کشته شده است. ادامه‌ی خواندن