ساراماگو در رمان «کوری» از یک بیماری اجتماعی مسری به نام نابینایی سپید سخن میگوید و از این طریق بحران اجتماعی گسترش یابندهای را که لگامگسیخته هر روز ابعاد گستردهتری مییابد به نقد میکشد. آنچه که ساراماگو در بیماری مسریِ نابینایی سپید مورد نقد قرار میدهد نقش روز افزون عواطف تند و یکسویه و یکجانبهای است که کارایی متعادلکننده خِرَد را ناپدید میکند. بیماری مسری چیزی جز از دست دادن توانایی دیدن و مشاهده رابطه واقعیت با حقیقت اجتماعی نیست. ساراماگو نشان میدهد که چگونه شهروندان یک شهر یا کشور زیر تاثیر جاذبه اَفِکتهای روانی و اجتماعی به بحران اخلاقی گرفتار میشوند و این بحران اخلاقی یعنی این انحطاط را که به هنگام مبتلا شدن به بیماری تشدید میشود به خودِ مبتلایان نیز نشان میدهد. ادامهی خواندن
بایگانی دسته: ناصر کاخساز
آیا نابجاست که بگویم…؟ در حاشیهی حضور رسانهای پرویز ثابتی
در صحنهای از فیلم «شبح آزادی»، اثر لوئی بونوئل، میزبانان از میهمانان خود بر سر میزی پذیرایی می کنند که گِردِ آن، بجای صندلی، کاسههای توالت گذاشته شده است. حاضران در نهایت نزاکت سرپوش توالتها را بالا می زنند، دامنها را بالا و شلوارها را پایین میکشند و روی توالت مینشینند و به گفتگو در بارهی هنر و تئاتر و…مشغول می شوند و هنگامی که دختر کوچک میزبان میگوید من گرسنه هستم، مادرش به او تذکر میدهد که حرف زدن در بارهی غذا بر سر میز بی ادبی است، رفتاری نابجاست. بونوئل با این جابجایی، چپه شدن ارزش ها را به نقد میکشد. او موقعیتی چنان وارونه را به تصویر می کشد که قضای حاجت، در جمع و غذا خوردن در خلوت باید انجام شود. این موقعیت وارونه را آنجا که شکنجه دیده احساس بدهکاری، و شکنجه گر جرات طلبکاری دارد، نمیشناسیم؟ ادامهی خواندن