«مرگ و بوسه»
صبح گاهان
مرزهای آبی را می پیماییم ادامهی خواندن
«اعتراف»
برف میبارد
تنها نوایی که میان این زمستان میشنوم ادامهی خواندن
«سرخ زیباترین است»
…
آبی زیباست
و قتی باران از راه پله های قدیمی می گذرد
وقتی تصویرت در چاله های آب می ریزد
وقتی صدای قدم هایت در شرشر کوچه می افتد
و اطمینان اینکه تا دقایقی دیگر به آغوشت می کشم. ادامهی خواندن
«موصل در خیابان های پاریس» ادامهی خواندن
«کار»
با دست هایم کار را نقاشی می کنم
کار می کنم، کار و کار
با پاهایم استوارم
و با قلبم خطر را لمس می کنم
کار می کنم
هر روز
هر ساعت کار. ادامهی خواندن
« خالق واقعی»
…
تو آسیایی هستی
پدر و مادرت دو کارگر فرسوده
با دست ها و پاهایی که دیگر
کار را بلد نیستند ادامهی خواندن