از بودن و کشیدن / رهیاب

چامه ای به افتخار رفیقی که از دریای طوفان زده ی انقلاب پنجاه و هفت ، تا عبور از گذر گاه های هولناک ِ زندانهای دهه ی شصت ، و از آنجا پرچم به دست  تا ایستادن در صف ِ پیشا پیش ِ جنبش ِ کارگری ؛ همچنان و هنوز در تکاپوست ! … آری ! میبایست به افتخار ِ اینان سرود ! وگرنه : من آنم که در پای خوکان نریزم / مر این قیمتی دُرّ ِ لفظ ِ دری را !( ناصر خسرو قبادیانی) ادامه‌ی خواندن

در ضرورت نقد نوین ادبی … نامه ای به میم . حجری

میم حجری ِ عزیز! سلام
اینجا که منم نیمه شب است و به زبان قراردادی ،ساعت دو و نیم بامداد و تازه نیم ساعتی هست که بخش پایانی ِ «سیری در شعری از رهیاب» ترا خوانده ام و دریغم آمد بدلیلی که خواهم گفت ، از کار ارزشمندی که میکنی قدر دانی نکنم و میدانم که البته نه ترا به سپاس ما چشمداشتی هست ونه البته -همانگونه که بی گمان تو نیز میدانی – ما که شعر تهیدستان و ستمدیدگان میسرائیم ؛ به « نفرین ها و آفرین ها » می اندیشیم ! ادامه‌ی خواندن

صفدر اردبیلی (شعر)

حکایت آن قمّه زن اردبیلی که همه ساله به جلوداری، روز عاشورا هیئت قمه زنی به راه میانداخت و هر سال دستگیر میشد و بازداشت و مردم چونان قهرمانش از بازداشت گاه می رهانیدند به فشار و اعتراض جمعی؛ تا اینکه کشتی ِ سیاست را ناخدایی دیگر آمد و … ادامه‌ی خواندن

دو قطعه شعر : «پائیز در بهار» و « درنگ و نگاه»

شعر ، بیان ِ احساسی ست که از تجربه ای برمیخیزد که در عین آنکه یگانه است مشترک نیز هست  ، این تجربه را با آنان که بهار عربی را تجربه میکنند ، به اشتراک میگذارم بویژه لیبیایی ها ادامه‌ی خواندن