کل این سلسله مقالات پیش کش :
رضا شهابی ادامهی خواندن
کل این سلسله مقالات پیش کش :
رضا شهابی ادامهی خواندن
درآمد
نظریهی علمی مارکس ـ انگلس درخصوص نقد اقتصاد سیاسی و شیوهی متناقض و بحران زای تولید بورژوایی (اضافه تولید ـ گرایش نزولی نرخ سود) دستکم در ۱۵۰ سال گذشته بارها عینیت یافته و در آزمایشگاه مناسبات اجتماعی و روابط تولیدی ثابت کرده است که: ادامهی خواندن
در آمد
۱٫ سلسله مقالات “مبارزهی طبقاتی برای افزایش دستمزد” برآیند تأمل نویسنده در اولویتهای جنبش کارگری ایران است و تبعاً قصد ورود به مباحث پایهیی و تئوریک سوسیالیسم علمی را ندارد. واضح است که اشاره به مواضع مارکس و انگلس درخصوص مسالهی دستمزد در پروسهی مبارزهی طبقاتی به اعتبار اهمیت مزد در تاریخ مبارزات همیشه جاری طبقهی کارگر شکل بسته. کما این که بزرگان سوسیال دموکراسی، جناح چپ بورژوازی (کینزینها)، راه سومیها (گیدنز) و صد البته هارترین ایدهئولوژی بورژوازی (نئولیبرالیسم هایک ـ فریدمن) نیز هر کدام به شیوهی خود موضع کار و مزد را بحث و ارزیابی کردهاند. طرح این مباحث در این مجموعه مقالات صرفاً به منظور تعریض و غنیسازی موضوع صورت گرفته و از دقت نقد تئوریک بهرهی عمیقی ندارد. نگارنده در کتاب “امکان فروپاشی سرمایهداری و دلایل شکست سوسیالیسم اردوگاهی” تبیین نسبتاً جامع و دقیقی از موضوعات مورد نظر به دست داده است. ادامهی خواندن
درآمد
الف. در بخش نخست این مقاله به مقولهی افزایش دستمزد به اعتبار دو مولفهی نرخ تورم و خط فقر پرداختیم و حداقل دستمزد اعلام شده برای سال ۹۱ را در حد فاصل ۳ تا ۴ برابر کمتر از خط فقر ارزیابی کردیم. همچنین تلاش مستمر به منظور افزایش دستمزد را یکی از اولویتهای مبارزهی طبقاتی کارگران دانستیم که برخلاف مصوبات شورای عالی کار محدود به اواخر اسفند نمیشود. واضح است که اولویتهای مبارزهی طبقاتی در شرایط کنونی ایران از حدود افزایش دستمزدها فراتر میرود و سطوح گستردهیی از مبارزهی تهاجمی و البته متشتت برای لغو قراردادهای موقت و دریافت دستمزدهای معوقه را فرا میگیرد و این قابلیت را دارد که به گسترهی دفاع از حقوق کارگران بیکار شده، دفع تهاجم استثمار مضاعف پیمانکاریها، حمایت از حقوق زنان خانهدار تا مبارزه برای آزادی فعالان کارگری و به تبع آن بسط آزادیهای سیاسی وارد شود. علاوه بر اینها مبارزهی جاری برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری و به رسمیت شناخته شدن حق اعتصاب و تظاهرات نیز کشف تازهیی نیست و در سنتهای یکصد سالهی جنبش کارگری ایران پشتوانهی قاطع مبارزاتی دارد.
ب. ما، در سلسله مقالات سهگانهیی که به مناسبت یک مه سال گذشته (۱۳۹۰-۲۰۱۱) نوشتیم، با تاکید بر “امکان عروج طبقهی کارگر” در متن بحران جهانی اقتصاد سیاسی سرمایهداری و اشاره به بخشی از مواضع و ظرفیتهای اعتراضی رو به تعرضی کارگران در کشورهای سرمایهداری پیشرفته و تبیین ماهیت طبقاتی انقلابهای نیمه تمام آفریقای شمالی و خاورمیانه، بر این نکته پای فشردیم که جنبش اشغال والاستریت با وجود جهتگیری مترقی و رادیکال ضد کاپیتالیستی هنوز جنبش هژمون طبقهی کارگر متحزب نیست. جنبشی که بیبهره از رهبری طبقهی کارگر آگاه، متشکل و رزمنده باشد، سرانجام در متن یک سلسله تغییرات رفرمیستی – حداکثر از نوع کینزینی – به خانه باز خواهد گشت. در چنین شرایط پیچیدهیی طبقهی کارگر میتواند – و راستش چارهیی ندارد – ضمن حمایت از همهی کسانی که برای کسب کار و رفاه و پس گرفتن خانههای حراج شده از سر و کول والاستریت بالا می روند، برنامهی خود برای تغییر جهان را به پلاتفرم اصلی این جنبشها تبدیل کند. “حمایت”صرف و مطلق از مبارزات و مبارزان ضد کاپیتالیستی به یک مفهوم سقوط در اکونومیسم ناب و رویکردی سلبی است که وقتی با حمایت از مبارزهی صرفاً ضد “امپریالیستی” و ضد جنگ در ایران توام میشود، شیوهی جدیدی از مواضع پرو شوروی حزب توده را بازتولید میکند. کسانی این موضع ما را آرمانگرایی خواندهاند و کسان دیگر این تحلیلها را به نظرات “دیوانهگان” مانسته دانستهاند. اگر نقد منشویسم و ارتجاعی خواندن خیزشِ بورژوازی لیبرال ایران آرمانگرایی است، اگر رد مستدل هر تنابندهیی که از چپ بودن فقط سبیل و صدای کُلُفت را یدک میکشد و به بهانهی ضدیت با حملهی کذایی لشکریان درماندهی ناتو ناسیونالیسم ملی ـ مذهبیاش را در قالب نوازش گربهی عزیز ماستمالی میکند، آرمانگرایی است، اگر دفاع از ضرورت حیاتی هژمون شدن جنبش کارگری بر هر جنبش اجتماعی مترقی و تحلیل سوسیالیستی مرحلهی انقلاب “دیوانهگی” است… پس خوشا آرمانگرایی و جنون! هر “ضد کاپیتالیستی” که یک دست جام بادهی شیرینِ عبادی و دست دیگر پرچم کمپین امضا و صلح و فتوای آیتالله صانعی بلند کرده است، ضد کاپیتالیست نیست. مضاف به اینکه سوسیالیسم این حضرات نیز در نهایت چیزیست شبیه سوسیال نئولیبرالیسم تونی بلر و زاپاترو و پاپاندرئو. نوع واکس خوردهی میتران! لیبرالیسم لیبرتر شرقی! ادامهی خواندن
نمودار نرخ تورم یا نقش مار؟
۱٫ نه! قرار نیست دستمزدها آن قدر زیاد شود که دستان خستهی کارگران نه به دهان که دستکم به زانوان شکسته برسد. دلارهای ناشی از فروش نفت همین قدر کفاف میدهد که امثال برادر خاوریها (مدیر کل سابق و متواری بانک ملی) در تورنتو کلبههای سه میلیون دلاری ابتیاع فرمایند و خرده ریزهایش خرج لکسوسهای ۱۸۰ میلیون تومانی شود تا بچه بورژواها در خیابان جردن تهران حال کنند و قیراط بیشتر الماس ساعتهای رولکس خود را برای جذب دوست دختران جذابتر به رخ رقیب بکشند. مهم نیست که ادارهی برق میخواهد روشنایی خانهی علی نجاتی را به سبب تاخیر در پرداخت یک فیش پنجاه، شصت هزار تومانی قطع کند، مهم این است که دلار بورسیهی دکترای دانشجویان آقازاده به بانکهای انگلستان و آمریکا حواله شود. همه چیز آرومه! ادامهی خواندن
بخش اول:
انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی ادامهی خواندن
زنان محصور ثروت و قدرت
بر مبنای یک تحلیل مبتنی بر دادههای جامعهشناختی در کشورهای فرعی سرمایهداری، افراد و سیاستمداران به طور معمول از مسیر قدرت به ثروت میرسند. رضاشاه نمونهی بارز این مدعاست که در ابتدای خزیدن به پلههای اولیهی قدرت سرجوخهی فرودست و فقیری بیش نبود اما هنگام تبعید نیمی از سرزمینهای ایران را به نام خود ثبت کرده بود. ادامهی خواندن
درآمد
شرح کوتاهی از وقایعاتفاقیه پیش و پس از انقلاب بهمن ۵۷ به مناسبتهای مختلف در نوشتههای من آمده است. همچنین در رمان “پرستو در باد” (انتشارات آلفابت ماکسیما – استکهلم) کوشیدهام حوادث پر تنین ماههای پایانی منجر به قیام تودهیی بهمن را به شکلی کاملاً واقعی ترسیم کنم. گیرم در قالبی روایی و ترکیبی از گونهی مقاله ـ داستان. کما این که در پاسخ چند سوال و به منظور تصریح چند ابهام، در حاشیه و درآمد بخش سوم سلسله مقالات “امکانیابی دفن نئولیبرالیسم” (عروج و افول سوسیال دموکراسی) – چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۹ – یکی دو پنجره ی بسته ی حوادث انقلاب ۵۷ را کمی گشودم. ادامهی خواندن
درآمد.
الف. این مقاله بعد از انتخابات دهمین دورهی ریاست جمهوری اسلامی ایران (۲۲ خرداد ۱۳۸۸) نوشته و فقط در شمارهی ۱۰۳ مجلهی آرش (صص:۹۳-۸۹) منتشر شد. مقاله کوششی است در راستای تبیین مکانیسم انتخابات در ایران و پاسخ به صفبندی سیاسی و اقتصادی بعد از آن انتخابات. نویسنده در صدد پیشبینی حوادث بعد از انتخابات نبوده و صرفاً در چارچوب یک امکان به تحلیل وقایع احتمالی آینده پرداخته است. با این حال روند رخ نمودهای ۳۲ ماه گذشته بر درستی بخش عمدهیی از این امکانیابیها مُهر تایید زده است. ادامهی خواندن
درآمد
روابط سیاسی ایران و آمریکا بعد از انقلاب بهمن ۵۷ همواره در یک فرایند معطوف به تعامل و تقابل حرکت کرده است. بخش نخست این تعامل از فشار دولت جیمی کارتر به شاه در راستای اجرای سیاست های حقوق بشری و کنترل عنان گسیخته گی نظامیان خشن وفادار به شاه از سوی فرستاده ی آمریکا و غرب (ژنرال هایزر) به تهران ، مذاکره با ژنرال ها و تسلیم ارتش و انتقال توافقات کنفرانس گوادالوپ به ساحت سیاسی ایران شروع شده و در ادامه با نشست الجزایر و آزادی گروگان های سفارت خانه ی آمریکا در تهران به عنوان یک چراغ سبز به نئوکنسرواتیست ها (دار و دسته ی ریگان) ادامه یافته و در حوادث بسیار مهمی مانند کنتراگیت، جنگ های داخلی بالکان ، جمع کردن بساط طالبان و کومک به سقوط صدام استمرار داشته است. ادامهی خواندن