نگاهی به مبانی تئوری همگرائی پایدار در تاریخ فلسفه اجتماعی(بخش پنجم از بررسی نظریه همگرائی)

مقدمه:

در چهار مقاله اخیر، (۱) که پایه آغاز سری مناظره ها در مورد همگرائی گردید (۲) کوشش من این بود که نظریه مشخص مسعود اسماعیل لو را بنام “همگرائی پایدار ایرانیان” نقد و بررسی کنم. نتیجه گیری من این بود که همگرائی مثل سایر مقولات اجتماعی –سیاسی ، یک نظریه نمی تواند باشد و مثل همه نظریات اجتماعی ، رنگ جنبشها و تضادهای طبقاتی را بخود می گیرد و لذا بجای یک روایت از همگرائی ، عملا روایتهای همگرائی خواهیم داشت. نتیجه مقالات اخیر من و مناظره های انجام شده حول آن، از دید من این بود که روایت چپ و راست در همگرائی کاملا متضاد هستند.پروژه “همگرائی پایدار ایرانیان” از خواستگاه هویت ایرانی و سکوت در مقابل نظام سرمایه داری به همگرائی وارد می شود و الترناتیو چپ ، طبعا از موضع انسان محوری و نفی مناسبات سرمایه و گرایش چپ در مدرنیته. ادامه‌ی خواندن

پروژه های همگرائی و نبرد سیاسی فرهنگی بین راست و چپ (بخش چهارم از نقد پروژه “همگرائی پایدار ایرانیان”)

مقدمه:

در بخشهای قبلی نقد به پروژه “همگرائی پایدار ایرانیان” تاکیید داشتم (۱) که همگرائی بعنوان یک تلاش مداوم فرهنگی و سیاسی  امریست بسیار لازم برای جنبش آزادیخواه و برابری طلب.مهم یافتن اون لولائی است که بتواند حول آن بطور واقعی این تلاش فراسیاسی را پایه گذاشت و جلو برد. ادامه‌ی خواندن

نگاهی نزدیکتر به “هویت ایرانی” در پروژه “همگرائی پایدار ایرانیان”(بخش سوم از نقد “همگرائی پایدار ایرانیان”)

مقدمه:

در بخشهای قبلی (۱) توضیح دادم که همگرائی هم نیاز جامعه است و هم شرط رشد جامعه.همگرائی تلاشی مداوم است که انسانها و جنبشها هم اختلاف را بپذیرند و انرا نیاز رشد بدانند و هم درون اختلافات ، دائم بدنبال اشتراکات باشند.همگرائی یک روند است که هم کار فکری لازم دارد و هم تجربه عملی. هر قدر جامعه انسانی در سطح درون مرزی و بین المللی بیشتر پیوند می خورد و انتگره می شود، نیاز به همگرائی بیشتر می شود.ریزش مرزها و دیوارها ، تفاوتها را ابتدا نشان می دهد و زمینه می سازد که اشتراکات هم جستجو شود. ادامه‌ی خواندن

تضاد گفتمانهای انسانگرا و ملی گرا در تلاش برای همگرائی(بخش دوم از نقد پروژه “همگرائی پایدار ایرانیان”)

مقدمه:

در بخش قبلی (۱)توضیح دادم که همگرائی و اتحاد در سطح جهان و در سطح جامعه ایران امریست لازم و حیاتی. امریست که می بایست بیشتر و اگاهانه تر شکل می گرفت و هنوز اینطور نیست. ادامه‌ی خواندن

نگاهی به پروژه “همگرائی پایدار” ، تلاشی برای ارائه فرمول همگرائی

مقدمه:

اینکه یکی از معضلات جامعه ایران و طبعا جنبشهای اجتماعی مختلف که وضع موجود را بر نمی تابند ، اینست که با هم هماهنگ عمل نمی کنند، فکر می کنم باید فرض گرفت. بسیاری اساسا قبول ندارند که بشود در سطحی حتی همگرائی داشت، دیالوگ داشت یا همکاری کرد. اونها که قبول دارند، برایشان همیشه معما شده که چرا با وجود تلاشهای بسیار، این همگرائی به نتیجه نرسیده و تلاشها  چه در چپ سیاسی و چه در راست و چه در میانه به جائی نرسیده؟ ادامه‌ی خواندن

جنبشهای اجتماعی و تعاقب حمله تروریستهای اسلامی در فرانسه

هنوز زمانی از واقعه تروریستی اسلامیها در فرانسه نگذشته که اروپا و جهان شاهد تحولاتی مهم در عرصه های مختلف است که ظاهرا در پاسخ به این حمله تروریستی اتفاق می افتد.هم درون حکومتهای فرب و هم بین این حکومتها و قطب تروریزم جهانی اسلامی و هم درون جنبشهای اجتماعی بیرون از این دو قطب. ادامه‌ی خواندن

تاریخ ، “بعد از فاجعه تروریستی فرانسه”

مقدمه:

مطبوعات و مدیای طبقه حاکمه فاجعه تروریستی فرانسه را با فاجعه ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ مقایسه می کنند و ما را به فکر می اندازند ! این تاکیید مشابهت بین این دو فاجعه ، تصریح اینکه فاجعه فرانسه ، ۱۱ سپتامبر اروپائیهاست” قرار است چه تاکتیکها و استراتژیها را توسط حاکمان سرمایه داری جهانی دامن بزند و چه طرح هائی قرار است از آستین در آید؟ ادامه‌ی خواندن

نگاهی چند جانبه به ماجرای حمله تروریستی “اسلامیها” در فرانسه

مقدمه:

متعاقب حمله تروریستی “اسلامیها” در پاریس، که مشخص شد توسط دو گروه دو نفره بطور همزمان انجام شد و احتمالا ماهها سازماندهی شاخه یمن القاعده پشت سرش بود، فعالین سیاسی و فرهنگی و مدیای سراسر دنیا در این مورد موضع گرفتند . دیدگاههای متضاد و متفاوتی در مورد این حادثه که گفته می شود یک بدل مشابه حمله به برجهای دوقلوی امریکا از جهت سیاسی بوده ارائه شده و هنوز هم ارائه می شود. ادامه‌ی خواندن

اوجالان در مورد ” عناصر تمدن دموکراتیک” ،”دفاع ذاتی” و “مدرنیته دموکراتیک”(بخش پنجم نقد اوجالانیزم)

مقدمه:

در بخشهای قبلی نقد اوجالانیزم (۱)، ریشه های طبقاتی و فرهنگی این ایدئولوژی را بر اساس سند “مانیفست تمدن دموکراتیک ” ایشان  کاویدم و بطور مستند نشان دادم که چرا این ایدئولوژی جهان سومی را نمی شود بیش از سایر طغیانهای مشابه در جهان سوم بر علیه جهان اول دانست. ریشه این ایدئولوژی در طبقات زیر فشار روستائی و بورژوازی خرد شهریست که پرچمش “حذف کایتالیزم انحصار گراست”. طبعا با چنین افقی نمی توان از اوجالانیزم چیزی بیش از پادگان سازیهای مشابه خمر و رجوی انتظار داشت. ادامه‌ی خواندن