این راه
روی به موجِ اغماءِ تو میبرد.
پیشکش دهید! ادامهی خواندن
برایِ روشنیِ خفیه گاه!
تشنه ی آن نبودم،
که تو را در خاک گـَردانم،
اما آن قدر دور شدی
که بهرِ توقف ات، ادامهی خواندن
با انگشتانی از مخمل
آرام
به آرامی کدر شدن چشمان فصل ادامهی خواندن
معدوم به حُکمِ فریبندگانم!
ابراهیم شیشهای، فرزندش را کشت!
هر چه از سر گذشت، ادامهی خواندن
سُرودِ «نلسون ماندهلا»،
آغازی نیست،
بر پایانْخواهیِ سایههای درد، ادامهی خواندن
شرّی علیه جُولانِ شرم
محضِ اطلاع ِ بازاریها و حاجآقاها
زندهام! ادامهی خواندن
من همان سیاهی لشگرم
که ضَربِ سنگیست و صخرهایست
بر مفهومِ استعمالِ خارجیِ سَمپاتی. ادامهی خواندن
صدای گِزگِزِ مفصلگاهِ انگشتان،
مرا میخواند!
صدای خِرخِرِ ریهها، ادامهی خواندن
از چه می ترسم؟ پارتیزان ها!
تا سراچهی نفسم دخول کردهاند،
امیدم را قاتلان در کمیناند،
از چه می ترسم؟! پارتیزان ها!
هجوم آرید اما، ترسو به جمعتان راه ندهید! ادامهی خواندن
از زمستان سال ۸۹، با تکانهای انقلابیِ جنبشِ فرودستان – «جنبشِ نان و برابری و آزادی»- در کشورهای مصروتونس و…، خاورمیانه و شمال آفریقا و سرتاسر جهان را وارد دورانِ دیگری کرده است. ادامهی خواندن