بر آمدن صفویه (بخش نخست)

شکل گیری صوفیان

بر آمدن صوفیان را باید درارتباط با خیزش بزرگ قبایل بیابانی ترک از آسیای میانه و جاگیر شدنشان در ایران وآناتولی دید .این خیزش ها از سده پنجم هجری آغاز شد و امپراطوری سلجوقیان را هم اینان تشکیل دادند.

بیابان گردان آسیای میانه وغرب چین مردمانی نیا پرست و باورمند به جادوگران قبیله ای بودند.به ایران و آناتولی که آمدند مسلمان شدند با همان آموزه های نیا پرستی و جادو انگاری.هم اینان بودند که بستر مناسبی برای رشد کسانی شدند که در خانقاه ها گرد آمده بودن و روزگار می گذرانیدند.

عرفان و تصوف

نباید از یاد برد که عرفان با تصوف یکی نیست و شکل گیری و کارکرد های شان متفاوت است.عرفان مرزبندی های مشخصی با اهل خانقاه داشت و تصورات و آموزه های صوفیان بیشتر ریشه در جماعت های قبیله ای و بیشتر ترکان آسیای میانه داشت که بیشتر جبری

مذهب بودند و بد وخوب روزگار را به حکمت پروردگار نسبت می دادند و برای بنده نقشی جز پذیرش و صبر قائل نبودند و تمامی آنچه که بر سرانسان می آمد را با مشیت خدایی توجیه می کردند.صوفیه پادشاهی را جلوه ای از خدا می دانستند و هر کار این پادشاهی را عین عدل می دانستند .

خانقاه ها

لفظ خانقاه از خوان گاه آمده است که سفره خانه های خیراتی بود و شکل گیریش بر می گشت به روزگارمانی که در این جای گاه ها غذای مجانی توزیع می شد .

اما خانقاه هایی که از بستر شکست و فرو پاشی جامعه فئودالی بر خاسته بود از سنخ دیگری بود

در قدرت گیری خانقاه ها حاکمان ترک و مغول نقشی بسزا داشتند .این خانقاه ها در تحمیق مردم و مشروعیت بخشی به حاکمان ترک نقشی مهم داشتند و بیهوده نبود که مدام از سوی فئودال های ترک و ایرانی این خانقاه ها تقویت می شدند.

این خانقاه ها بر آموزه های رهبران کاریزماتیک استوار بودند. رهبرانی که ولی خدا بودند و قدرت هایی خدایی داشتند.این خانقاه ها در اثر حمایت فئودال های ترک و ایرانی رفته رفته خود تبدیل به بزرگ فئودال هایی شدند که از حیث قدرت و ثروت با امیران محلی برابری می کردند.

شیخ صفی الیدن اردبیلی

در سال ۶۳۱ شمسی در روستایی از توابع اردبیل در خانوداه ای روحانی از نحله شافعی  بدنیا آمد.بنظر می رسد تبارش به عرب هایی بر می گشت که در مهاجرت های نخستین اعراب به آذربایجان آمده بودند.

بعد از خواندن مقدمات به خانقاه شیخ فرج اردبیلی رفت و مرید او شد.بعد در کوه های سبلان به اعتکاف نشست و مدتی بعد به شیراز رفت و در خانقاه ابوعبدالله خفیف ساکن شد .مدتی مرید میر عبدالله پارسی شد و به اردبیل باز گشت

اما روزگار را مساعد ماندن ندید و در سال ۶۵۵ به گیلان رفت به نزد شیخ زاهد گیلانی که مورد عنایت غازان خان مغول بود و حکومت مغولان را تبلیغ می کرد و مورد توجه شیخ قرار گرفت داماد و جانشین اوشد .

یک نکته مهم

تصوف در روزگار مغولان بر آمده از شرایط روحی مردمی شکست خورده بود و مورد عنایت مغولان بود. این تصوف نوعی رهبانیت مانویمسیحی بود و فاصله بسیار داشت با تصوفی که برده و رعیت در مزارع خود داشت و با مردان جنگی که در خدمت داشت یک پای کشمکش های سیاسی برای کسب قدرت بود.

شیخ زاهد در سال ۶۷۹ در گذشت و شیخ صفی برای سفر به اردبیل و بر پا کردن خانقاه و جمع کردن هواداران شیخ زاهد در اطراف خود فرصتی یافت.

شیخ از همان اوان مورد توجه غازان خان و وزیر ایرانیش خواجه رشید الدین فضل الله بود.آن ها شیخ را حمایت مالی می کردند و شیخ آن ها را در تبلیغاتش حمایت معنوی می کرد.

دوران ایلخانی

شیخ صفی در سال ۷۱۳ همزمان با ابوسعید آخرین پادشاه  مغول در گذشت و دوران ایلخانی یا حکومت های محلی و ملوک الطوایفی آغاز شد .

صدر الدین جانشین پدر شد.و رابطه اش را با قدرت های حاکم مستحکم تر کرد.در سفر تیمور به آذربایجان بازوی تیمور را گرفت و کارهایش را تایید کرد.

هسته نخستین ارتش قزلباش

در لشکرکشی دوم تیمور صدر الدین مرده بود وپسرش خواجه علی سیاهپوش امیر تیمور را پادشاهی عادل نامید ومورد عنایت تیمور واقع شد. و دوسال بعد تیمور در بازگشت از آناتولی (ترکیه کنونی) هزاران نوجوان تاتار اسیر شده خودرا به خانقاه بخشید و اینان هسته نخستین ارتش قزلباش سال های بعد شدند.

سفری مهم

در سال ۸۰۶  شمسی ابراهیم پسر خواجه علی در گذشت و بین جنید پسرش و جعفر برادرش جنگ قدرت شروع شد.قره یوسف از پادشاهان آق قویونلو(ترک های مسلمان شده )که در تبریز حکومت می کرد جانب جعفر را گرفت . جنید و مریدانش که همان جوانان تاتار اهدایی امیر تیمور بود راهی اناتولی شد واین سفر مهمی در تحول عقاید شیوخ صفوی بود .

در این سفر سه اتفاق مهم افتاد:

آشنایی شیخ جنید با فرقه بکتاشیه و در راس این فرقه قرار گرفتن شیخ جنید ،

تشکیل حکومت عثمانی 

و نزدیک شدن شیخ جنید با اوزون حسن.

فرقه بکتاشیه

مرکز آناتولی (ترکیه کنونی)در قرن پنجم هجری در دست ترکان سلجوقی ونیمه غربیش مسیحی نشین و در دست دولت بیزانت بود.

سلجوقیان قبایل ترک را تشویق می کردند به آناتولی بیایند .آمدن آن ها همراه بود با جنگ های جهادی و بدست گرفتن مناطقی بیشتر در آناتولی .

در سال ۶۲۲ مغول ها سلجوقیان را از بین بردند اما خیزش قبایل ترک و مغول به آناتولی ادامه داشت .

آمدن قبایل ترک با خود مبلغین اسلامی و صوفیان را به این مناطق می کشاند یکی از این مبلغین فردی بنام حاجی بکتاش بود.

آموزه های حاجی بکتاش پرستش رهبری ،جهاد برای نشر دین و سازماندهی تشکیلاتی مسلح از جوانان بود.

ومثل گذشته دور تاریخ حمله به روستا های بی دفاع مسیحی و غارت اموال مردم و سرازیر شدن راهزنان برای غارت آموال مردم به این گونه فرقه ها خون می رساند و آن ها را فربه می کرد.حاجی بکتاش شیعه ای غالی بود.

پادشاهی عثمانی

در آغاز قرن هشتم هجری از قبایل اوغوز جماعتی به آناتولی آمدند که ریاست شان با اورخان بیگ پسر عثمان بود .کار این قبیله چون دیگر قبایل راهزنی تحت نام جهاد بود .در سال ۷۱۱ شمسی اورخان بیک شهر یونانی نشین بورسای رابه تصرف در آورد و پادشاهی عثمانی را اعلام کرد .در سال های بعد با کمک دیگر ترکان مهاجر سراسر بالکان را گرفت واین فتوحات تا سال ۷۸۱ که امیر تیمور به شرق آناتولی رسید ادامه داشت.

وحدت بکتاشی ها با عثمانی ها

بکتاشی ها برای بدست آوردن سهمی از غارت وارد ارتش عثمانی شدند تا در جهاد بر علیه مسیحیان شرق آناتولی  از غارت این مناطق بی نصیب نمانند.

نکته حائز اهمیت آن ست که سنی های عثمانی با شیعه های غالی بکتاشی در غارت مسیحیان هیچ اختلافی با هم نداشتند .

کودتای شیخ بدرالدین 

شیخ بدرالدین از سران فرقه بکتاشی بود که در سپاه عثمانی حکم قاضی عسگر داشت و در جنگ بین دو پسر بایزید اول بر سر جانشینی طرف موسا چلبی را گرفت و بعد از کشته شدن موسا توسط برادرش مغضوب واقع شد و سعی کرد با یک کودتا خود قدرت را بدست بگیرد. این کودتا در روز معین در سه منطقه توسط شیخ بدرالدین و دده مصطفا و طورلاق کمال صورت گرفت و در هم کوبیده شد و هرسه کشته شدند .از این زمان بکتاشیه در منطقه عثمانی تحت تعقیب قرار گرفتند و کینه عجیبی میان این دو متحد در غارت مسیحیان ایجاد شد و مرید های سر کوب شده شیخ بدرالدین دنبال فرصتی بودند تا مرگ شیخ را تلافی کنند

شیخ جنید در آناتولی

شیخ جنید در جنگ جانشینی جایش را در اردبیل به عمویش وا گذاشت وبه آناتولی رفت .در آناتولی در ملاقات با خلیفه های بکتاشیه که کادر های قوی در تبلیغ و عملیات نظامی بودند آشنا شد و در صدد بر آمد جای خالی شیخ بدرالدین را پر کند.

شیخ جنید  مجبور شد بخاطر رفت و آمد خلیفه های شیخ بدرالدین به قونیه وبعد به اسکندرون برود و خانقاهی درست کند اما کار تبلیغیش با مخالفت متشرعان شام مواجه شد و مجبور شد به بندر جانیق در شمال اناتولی برد.

چند تغییر مهم

در این مدت شیخ جنید چند تغییر مهم کرد :

نخست زبان آذری را کنار گذاشت وبا زبان ترکی صحبت کرد چون مریدان اوهمه ترک بودند. دومین تغییر فاصله گرفتن از دین اجدادیش فرقه شافعی و پیوستن به فرقه بکتاشی که شیعه ای غالی بود شد

به باور این فرقه خدا در آسمان و علی در زمین خدا بود.

 وسومین تغییر اعلام این مطلب بود که او از نوادگان امام موسی کاظم است .

شیخ جنید بعلت دستبرد هایی که به کشور مسیحی نشین ترابزون می زد توسط سلطان عثمانی از بندر جانیق رانده شد .

اوزون حسن

در این زمان اوزون حسن از پادشاهان آق قویونلو در دیاربکر فرمانروا بود.

آق قویونلو ها که بودند

اینان تیره ای از ایل بایندر بودند .که بخاطر کلاه سفیدشان یا داشتن گوسفند های سفید  به آق قویونلو معروف بودند و در حوالی ارمنستان وآذربایجان می زیستند.بزرگ ایلشان قره یوسف بود که در لشکر کشی تیمور به آناتولی همراه او بود و تیمور بپاس خدماتش به او لقب امیری بخشید و دیار بکر را به او داد.معروفترین پادشاه آق قویونلوها اوزون حسن بود که پایتخت خودرا از دیار بکر به تبریز برد

پادشاه ترابزون که مسیحی بود دختر خودکاترینا را به همسری اوزون حسن داد تا در جنگ با سطان عثمانی اورا حمایت کند .

شیخ جیند به دیار بکر که رسید اوزون حسن اورا پذیرفت و خواهر خودش خدیجه بیگم را به همسری او در آورد این پیوند بر قدرت شیخ افزود.

کشته شدن جنید 

شیخ جنید برای حمله به چرکسان که قومی مسیحی بودند و غارت آن ها و گرفتن برده به آذربایجان رفت تا از طریق شروان و از راه داغستان به چرکسان حمله کند.دراین زمان شروانشاه حاکم آن منطقه با جهانشاه قره قویونلو هم پیمان بود پس با کمک جهانشاه قره قویونلو(کلاه مشکی ها) با جنید جنگید و جنید کشته شد و مریدانش به اناتولی بر گشتند.

شیخ حیدر

شیخ حیدر پسر دوساله شیخ جنید از خواهر اوزن حسن بود .مریدان جنید این کودک را لقب شیخ دادند.

در سال ۷۴۶بین اوزون حسن آق قویونلو(کلاه سفید ها) و جهانشاه قره قویونلو(کلاه سیاه ها) جنگی در گرفت و مریدان شیخ حیدر در این جنگ نقش داشتند. جهانشاه کشته شد و قره قویونلوها منقرض شدند.اوزن حسن به تبریز رفت و خود را پادشاه ایران خواند.

وضعیت منطقه

در تبریز اوزون حسن خودرا شاه ایران می دانست

خراسان در دست ابوسعید آخرین سلطان تیموری بود و اوخود را شاه ایران می دانست

سلطان حسین بایقرا در هرات خود را شاه ایران می دانست

بقدرت رسیدن شیخ حیدر

بامستقر شدن اوزون حسن در تبریز شیخ جعفر از ریاست خانقاه شیخ صفی عزل و اموال وموقوفه ها وریاست به شیخ حیدر منتقل شد .

شیخ حیدر در این زمان زیر تعلیمات خلیفه های شیخ بدرالدین بود وتمرینات سخت نظامی و جهادی می گرفت

وخانقاه او بیشتر از آن که یک محل برای عبادت باشد محلی برای ساخت وانبار کردن سلاح بود و ۲۰ روستا موقوفه داشت

اوزون حسن در سال ۸۵۶  درگذشت اما قبل از مرگ دخترش کاترینا را به عقد شیخ حیدر در آورد واین وصلت موقعیت شیخ حیدر را مستحکم تر کرد .و او دست بازتری در ساخت و انبار کردن سلاح یافت.

فضل الله روزبهان خنجی در عالم آرای امینی که در تبریز شاهد مستقیم کار های شیخ حیدر بود  تصویری که بما می دهد بیشر یک گروچریکی ست تا یک خانقاه مذهبی.

پادشاهی یعقوب

با فوت اوزون حسن بین پسرانش خلیل و مقصود و یعقوب جنگ در گرفت دراین جنگ قدرت خلیل و مقصود کشته شدند و یعقوب به قدرت رسید .

تضعیف شیخ حیدر

سلطان یعقوب پادشاهی فرهنگ دوست بود و تلاشش بر این بود با پادشاه عثمانی و دولت مملوکی مصر در صلح باشد تا راه های تجارت بین المللی ایران با غرب باز نگاه داشته شود و بازرگانی رونق بگیرد.در این زمان بر آناتولی هم بایزید دوم پادشاه بود که بر خلاف پدرش؛ سلطان محمد فاتح پادشاهی صلح جو بود،پس بازرگانی شکوفا شد و بندر های هرمز و بصره رونق یافت وراه های زمینی که ایران را به هرات و بغداد و اروپا وصل می کرد فعال شد

رونق تجارت صنایع داخلی را فعال کرد و عمران در کشور مخصوصاً پایتخت آغاز شد .

با گسترش مدارس دینی رونق خانقاه ها از بین رفت و بساط صوفیه از رونق افتاد ومتشرعان مورد حمایت سلطان یعقوب قرار گرفتند.

سیاست شرع گرایی و صلح طلبی سلطان یعقوب راه جهاد و غارت را بر صوفیان بست و بسیاری ازموقوفات خانقاه اردبیل به نفع مدارس دینی مصادره شد .

تشکیل سپاه قزلباش

اما شیخ حیدر به این شرایط گردن نگذاشت و در سال ۸۵۸ دستور داد مریدانش لباس یک شکل بپوشند وکلاه نمدی سرخ رنگ دوازده ترک بر سر بگذارند و در خفا فتوای کفار بودن سنیان را داد و تلاش کرد تحت دفاع از پادشاه عملیات جهادی خودرا گسترش بدهد و موقعیت از دست رفته را احیاء کند.

فضل الله روز بهان خنجی از شیوه مرموز و ارعابی که در بین مردم مریدان شیخ در آن منطقه ایجاد کرده بودند در عالم آرای خود یاد می کند .

شکایت مردم اذربایجان بدرگاه پادشاه از دست پسر عمه و شوهر خواهر او که شیخ حیدر بود راهی بجایی نمی برد.

کشته شدن شیخ حیدر

در سال ۷۶۷ شیخ حیدر با ۶ هزار قزلباش از رود کر گذشت و با غارت روستا ها راهی شماخی شد شروان شاه را شکست داد و شماخی را گرفت و شهر را به آتش کشید وبعد شهر دربند را گرفت وبا کشتار وغارت اموال مردم شهر را آتش زد.

شروانشاه به قلعه گلستان پناه برد و از سلطان یعقوب کمک خواست و شیخ حیدر در این جنگ کشته شد و قزلباشان به میان قبایل خودشان در اناتولی فرار کردند .

خانقاه اردبیل بسته شد و مارتا زن شیخ حیدر و سه پسرش علی و ابراهیم و اسماعیل به دژ استخر فرستاده شدند.

جنگ قدرت

با مرگ سلطان یعقوب در سال ۸۶۹شمسی جنگ قدرت آغاز شد وده سال این منطقه را در آشوب فرو برد .بسیاری از سران بایُندر در این جنگ کشته شدند وبه بازرگانی و صنعت و کشاورزی آسیبی بسیار خورد و در آخر رستم بیک پسر مقصود ونواده اوزون حسن بقدرت رسید و تصمیم گرفت برای استفاده از سپاه قزلباش پسران شیخ حیدر را از حبس شیراز آزاد کند و به تبریز بیاورد.

سلطان علی

رستم بیک پسر ارشد شیخ حیدر را با لقب سلطان علی بر خانقاه اردبیل ریاست داد و موقوفه هایش را به اوبر گرداند و تاتار ها بار دیگر به دور سلطان علی گرد آمدند و سپاه قزلباش وارد جنگ با مخالفان رستم بیک شد و به پیروزی هایی دست یافت و موقعیتشان مستحکم شد و باردیگر جنگ های جهادی خود را آغاز کردند وبا کشتن علمای شریعت و غارت اموال مردم رستم بیک را از کار خود پشیمان کردند و سلطان علی و برادرانش را تحت نظر قرار داد.

در سال ۸۷۳ مریدان سلطان علی او را فراری دادند و رستم بیک به تعقیب آنها رفت و سلطان علی در رودخانه غرق شد و خلیفه های سلطان علی ابراهیم و اسماعیل را با خود به لاهیجان بردند و به کارکیا حاکم زیدی مذهب لاهیجان پناه بردند.

جنگ  های جهادی

جهاد در زمان رسول معنا و مقصود خاص خودش را داشت .اما در قرن نهم هجری جهاد نه با کفار بلکه با مسیحیان صاحب کتاب معنای سیاسی و اقتصادی داشت.

غارت اموال مردم ،ببرده گرفتن دختران و پسران مسیحی برای کامجویی و فروختن در بازار برده فروشان و صاحب شدن زمین های دیگران .بهمین خاطر ما در این دوران با جنگ های جهادی از سوی تاتار های تازه مسلمان در آناتولی و ایران روبروئيم.تنور این جنگ ها سفره روسای خانقاه را پر نان می کرد

بر آمدن شاه اسماعیل

برای فهم کارهایی که شاه اسماعیل در دوران برآمدنش می کند جدا از آموزه هایی که پیش از او از تاتار های مسلمان غالی و جهادگر ساخته شده بود باید بر گردیم و ببینم که در دوران مخفی شدن و فرار از دست سپاهیان سلطان یعقوب در لاهیجان چه ملات هایی ذهن او را پرکردند تا در دوران خروج آن کرد که نباید می کرد.

آموزگاران شاه اسماعیل

نخستین آموزگار او مارتا مادرش بود.مارتا دختر کاترینای مسیحی و همسر اوزون حسن بود.کاترینا یک پسر داشت بنام مقصود ویک دختر بنام مارتا که همسر شیخ جنید شد.

خانواده مادری مارتا را به تمامی  ترکان عثمانی در تصرف ترابوزان کشتند . برادرش مقصود را خلیل و یعقوب کشتند .پدرش سلطان جنید را سلطان یعقوب کشت پسر بزرگش علی در فرار از دست سپاهیان بایُندر در رودخانه غرق شد .

بهمین خاطر مارتا کینه ای بی انتها نسبت به عثمانی ها و ایرانی ها داشت .واین کینه را شب  و روز در ذهن اسماعیل پرورش می داد.

آموزگاران بعدیش هفت خلیفه تاتار بودند که به اهل اختصاص مشهور بودند و شیعه های غالی بودند که به حلول ذات خداوندی در وجود انسان باور داشتند با پیشینه ای نظامی و جهادی و کشتار که سنیان ومسیحیان را داخل صنف آدمیان به حساب نمی آوردند و معتقد به مهدورالدم بودن تمامی سنیان داشتند

در چنین بستری از آموزه های افراطی اسماعیل برنا می شد و خود را موجودی مقدس می پنداشت .

جنگ قدرت در خانواده بایُندری 

در چنین شرایطی جنگ قدرت در خانواده بایندری با شدت ادامه داشت .نخست رستم بیگ وبعد احمد بیگ وبعد ایبه سلطان کشته شدند و در سال ۸۷۹ این جنگ های بی حاصل با تقسیم قدرت پایان یافت و قرار شد تبریز در دست الوندبیگ و شیراز در دست مراد بیگ باشد .

خروج اسمعیل اوغلی

در چنین شرایطی خلیفه های اسماعیل اوغلی که کمیته مرکزی و رهبران فکری و نظامی او به حساب می آمدند تصمیم به خروج از لاهیجان گرفتند.

 در شهریور ۸۷۸ به بهانه زیارت مرقد شیخ صفی اسماعیل از لاهیجان خارج شد. جنگ های داخلی پادشاهان محلی را بحدی ضعیف کرده بود که شانس اسمعیل برای خروج آماده بود در این زمان اسماعیل ۱۳ ساله بود.

حمله به شماخی 

در سال ۸۷۹ شمسی  اسماعیل اوغلی بهمراه ۷ قبیله ؛شاملو ،تکه لو ،قاجار،روملو،قره مان، ذوالقدر ،استاجلو وبیات به شماخی حمله کردند. شماخی را غارت و ویران کردند و شروانشاه را کشتندو جسدش را آتش زدند وبعد باکو را غارت کردند و هرکس را که یافتند کشتند ،باغ ها رابه آتش کشیدند.و مردگان را ازقبر ها بیرون آوردند و سوزاندند.

یک خائن

اسماعیل اوغلی قصد داشت به گلستان درآناتولی حمله کنداما پناهنده شدن امیر شمس الدین زکریا کججی تبریزی از دیوانیان دستگاه بایُندر وتشویق او به گرفتن تبریز او را واداشت که به تبریز حمله کند و سلطنت بایندری را براندازد.

تسخیر تبریز

در جنگی که بین الوند بیک و قزلباشان در گرفت الوند بیک شکست خورد و به ارزنجان گریخت و تبریز با پادرمیانی زکریا کججی در سال ۸۸۰  شمسی تسلیم  شد .اسماعیل اوغلی چهارده

ساله بود که خود را شاه خواند.

قتل عام مردم تبریز

فردای روزی که تبریز تسلیم شد نماز جمعه بود شاه اسماعیل با سپاه قزلباش به مسجد رفت و از مردم سنی تبریز خواست عمر و ابوبکر را دشنام گویند .مردم امتناع کردند و شاه فرمان قتل عام داد.(عالم آرای عباسی).

روز های بعد روزهای کشتار تبریز و تجاوز به دختران وپسران سنی بود .به بیان امیر محمود خواندمیر (تاریخ شاه اسماعیل و شاه تهماسب ص۶۶)مملکت آذربایجان از لوث وجود بسیاری از جهال و متعصبان پاک شد .کشتار و قساوتی که در طول تاریخ و در تمامی هجوم ها کسی بیاد نمی آورد.

تجاوز به دختران و پسران دریدن شکم زنان باردار و آتش زدن اجساد و خانه ها در روزهای بعد تکرار شد .این کشتار سگان تبریز را هم بی نصیب نگذاشت.

در روزهای بعد دسته های اوباش به قزلباشان پیوستند ودسته های تبرایی را شکل دادند که با تبر درکوچه ها می گشتند واگر کسی حاضر نمی شد به عمر و ابوبکر دشنام دهد او را می کشتند.

سفرنامه های ونیزیان(ترجمه منوچهر امیری)جنایاتی از قزلباشان تصویر می کند که در مخیله آدمی نمی گنجد.

در اردبیل هم همان کاری را کردند که در تبریز کردند. کشتار و تجاوز و غارت و آتش زدن خانه ها و قبرستان ها و براه افتادن دسته های تبرایی در خیابان ها و کوچه ها.

با این اوصاف دسته دسته  راهزن ها و بیابان گردان ترک وتاتار راهی ایران شدند تا به ارتش قزلباش بپیوندند ودر غارت سهیم شوند.

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate