سوزاندن یک پناهجو در کردستان عراق و خبرنگاران بی‌‌وجدان

در جهانی که تحت سیطرۀ نظام استثمارگر سرمایه‌داری است و کل بشریت در راستای تأمین سودآوری چرخه‌های مرگ و بازتولید مناسبات حاکم بر آن به اسارت درآمده‌اند، قتل و کشتار هر روزۀ انسان‌ها یکی از ملزومات تداوم حیات این سیستم به شمار می‌آید. بنابراین آنرا به یکی از پدیده‌های رایج و معمول در این نظام تبدیل کرده‌اند. قتل و کشتاری که چهره‌ها و وسیله‌ها و نام‌های زیادی برایش در نظر گرفته‌اند. یکی از آنها، ایجاد موقعیتی است که انسان‌ها خود به دست خود، خود را به قتل می‌رسانند و در این نظام نام «خودکشی، خودسوزی و…» بر آن نهاده‌اند.

همان ‌گونه که قتل و کشتن انسان‌ها در زندان را «مجازات اعدام، اشد مجازات، اجرای عدالت، قصاص، اجرای دستور دینی و غیره» نام نهاده‌اند، همان‌ گونه که جنگ‌ها را «دفاع از میهن» نام نهاده‌اند، همان‌ گونه که بمباران شهرها و قتل‌عام مردم را مقابله با تروریسم نام نهاده‌اند، همان‌ گونه که بریدن سر و کشتار و سرکوب مردم را «جهاد در راه خدا»، و انفجار در میان مردم را «عملیات فدایی و استشهادی» نام نهاده‌اند، همان ‌گونه که کشتن زنان و دختران را «دفاع از شرف و ناموس» نام نهاده‌اند، همان‌ گونه که جاده‌ها را به قتلگاه  تبدل کرده و آن را «تصادف رانندگی» نام نهاده‌اند و بسیاری موارد دیگر؛ در تنگنا قرار دادن انسان‌ها و فراهم نمودن شرایط قتل آنها را هم «خودکشی و خودسوزی» نام نهاده‌اند.

برای مثال، کارگر را در معرض فشار کار و زیان‌های آن، ناامنی محیط کار، ناامنی شغلی و فشار اقتصادی و معیشتی قرار می‌دهند، سلامتی او را به خطر انداخته، طول عمر او را کاهش داده، در محیط کار دچار سانحه کرده و به قتل می‌رسانند، اعتراض او را در خیابان با گلوله و یا اعدام در زندان جواب می‌دهند و نیز با تحمیل فقر و مشقت و محرومیت بسیار بر او مجبورش می‌کنند که این بار با دست خود، خود را به قتل برساند. در کنار قتل و کشتار روزانۀ زنان توسط احکام و فرهنگ و مناسبات مردسالار و مذهبی، شرایطی را نیز برای زنان فراهم آورده‌اند که مجبورشان می‌کنند با دست خود، خود را به قتل برسانند. بنابراین «خودکشی» و «خودسوزی»‌ها در واقع «کشتن» و «سوزاندن» توسط نظام و مناسبات و فرهنگ حاکم است که روزانه در کنار دیگر اشکال قتل و کشتار، جان جمعیت زیادی از مردم می‌گیرد.

در همین راستا، روز سه‌شنبه ۲۸ اردیبهشت‌ماه یکی از پناهجویان سیاسی ایرانی مقیم در کردستان عراق با نام «بهزاد محمودی» ۲۵ ساله و اهل شهرستان بوکان، در مقابل دفتر موسوم به کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در شهر اربیل خود را به آتش کشید.

نامبرده که قبلاً پیشمرگ یکی از سازمان‌های سیاسی بوده، همراه با یکی دیگر از پناهجویان مدتی بود که در اعتراض به بی‌حقوقی‌های خود و عدم رسیدگی به درخواست پناهندگی آنان از سوی دفتر سازمان ملل در اربیل، در مقابل این دفتر در اعتصاب به سر می‌بردند. اینان همچنین به وضعیت فلاکتبار و بی‌حقوقی‌هایی که توسط دم و دستگاه حکومتی کردستان عراق بر آنها روا داشته شده اعتراض داشتند. وقتی که بازهم با بی‌توجهی کاربدستان دفتر سازمان ملل روبرو می‌شوند اعلام می‌کنند که هیچ امید و چارۀ دیگری و هیچ معیشت و سرپناهی ندارند و به زندگی خود پایان خواهند داد. کاربدستان رذل سازمان ملل در مقابل به آنها می‌گویند: «اگر که می‌خواهید خود را به آتش بکشید، لطفاً مقداری آنطرف‌تر این کار را بکنید که آتش به شما سرایت نکند!!»

شماری از شبکه‌های خبری در کردستان عراق از روند اعتراض و نیز سپس از تصمیم مرگباری که علیه آنان گرفته شده مطلع بوده و بدون اینکه هیچ‌ گونه اطلاع‌رسانی و یا کمکی در جهت احقاق حق آنها بنمایند، در راستای طمع و حرص و ولعی خونبار آنچه که اینان در قاموس رایج خود نام «شکار لحظه‌ها» را بر آن نهاده‌اند، در روز موعود شماری از خبرنگاران خود را به محل اعتراض و دادخواهی این دو پناهجو اعزام می‌کنند.

در این روز بهزاد محمودی هم یک بطری بنزین را آماده می‌کند. خبرنگاران طماع و بی‌وجدان با دوربین و میکروفون‌هایشان به دورش ایستاده و منتظر لحظۀ شکار مرگ او می‌مانند. نامبرده تحت همۀ آن شرایط سخت و فشارها و بی‌حرمتی‌های خردکننده‌ای که از سوی دفتر سازمان ملل و دم و دستگاه فاسد و مافیایی حکومتی کردستان عراق -به عنوان بانیان اصلی این فاجعه- علیه او انجام گرفته است؛ بطری بنزین و فندک به دست، در جلوی دوربین و میکروفون‌هایی که او را احاطه کرده‌اند می‌گوید:

«از روژهه‌لات (کردستان ایران) آمده‌ایم و آواره شده‌ایم، این است وضع ما، یعنی آیا باید این طور باشد؟! این است سیاسی‌بودن؟! این است زندگی؟! آیا این وضع است برای ما؟!

این است عاقبت کردی‌گری (کوردایه‌تی). ۴ سال است مانند سگِ پا‌ سوخته شده‌ایم، اگر به روژهه‌لات برگریدیم اعدام می‌شویم، در اینجا هم که باشیم باید برویم و در پارک‌ها و یا در مساجد بخوابیم. ببینید (خطاب به خبرنگاران) شما که گوش می‌دهید، نگاه کنید بگذار نگویند این پسر بی‌عرضه است، نگاه کنید (لحظۀ ریختن بنزین بر سر و گردن خود).»

سپس فندکش را روشن می‌کند و بلافاصله به تلی از آتش تبدیل می‌شود، فریاد می‌کشد و می‌دود، پس از چند متر دویدن پیکر شعله‌ورش بر زمین می‌افتد.

شکارچیان مرگ، دوربین و میکروفون به دست، و در کمال خونسردی و بی‌رحمی و انفعال، در تمام لحظاتِ صحبت‌های بهزاد در نیم‌قدمی او ایستاده و هنگامی که او فندکش را روشن می‌کند، این بار به سرعت و بدون اینکه آلات ثبت این مرگ در دستانشان تکانی بخورد، از او دور می‌شوند مبادا که آتش او به آنها سرایت کند!!

اگر تنها یک نفر از این خبرنگاران به جای تمرکز و دقت در ثبت توضیحات و عمل مرگبار آن انسان پناهجو، دوربین و یا میکروفونش را بر زمین می‌گذاشت و ضمن گفتگو و ابراز حمایت و همیاری و محبت با او و یا دلگرمی و امیدواری به او در تداوم تلاش‌هایش برای دستیابی به درخواست خود، سعی می‌کرد که از آن فشار و احساسات وارده بر او بکاهد و آن بطری بنزین را از دست او بگیرد، مطمئناً که چنین رفتاری تأثیر مطلوب و مفید خود را در انجام ندادن آن عمل مرگبار بر جای می‌گذاشت و نامبرده را از اقدام به چنین عملی پشیمان می‌نمود.

اگر یکی از همین خبرنگاران که پس از آتش گرفتن و دویدن بهزاد، شروع به گریه کردن می‌کند و فریاد می‌زند کمکش کنید و یا آن دیگری که پس از اینکه بدن شعله‌ور بهزاد بر زمین می‌افتد سعی می‌کند که این آتش را خاموش کند ‌(سپس در گزارشات خود با بی‌شرمی تمام چنین واکنش‌هایی را هم کمک به نجات جان آن پناهنده قلمداده کرده‌اند)؛ قبل از ثبت و شکار این لحظۀ مرگ، کمترین تلاش و یا صحبتی با نامبرده به منظور نزدن جرقۀ این آتش می‌داشتند، پیکر او اینچنین طعمۀ حریق نمی‌شد.

این خبرنگاران بی‌وجدان و بی‌رحم، به منظور انعکاس وضعیت فلاکتبار و محرومیت‌های اعمال شده از جانب حکومت کردستان عراق و دفتر مربوط به پناهندگان سازمان ملل علیه بهزاد محمودی و دیگر همسرنوشتان او و یا به منظور انعکاس سرکوبگری‌ها و اعمال تروریستی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به نزد ایشان نرفته بودند، نرفته بودند که صدای اعتراض آنان را به گوش جامعه برسانند، اگر چنین منظوری می‌‌داشتند قبل از آن می‌توانستند چنین اقدامی را انجام داده و به سهم خود موجبات دلگرمی و امیدواری این پناهجویان را نیز برای ادامۀ اعتصاب و مبارزه‌شان برای رسیدن به خواست‌های برحق خود فراهم بیاورند. این نوع از خبرنگاران در واقع برای ثبت تصاویر سوختن یک انسان و اینکه اولین کانال و شبکه‌ای باشند که آنرا انتشار داده و از این بابت شمار بینندگان شبکۀ خود را به بالاترین سطح برسانند و بر خود ببالند و اینچنین در میان دستگاه متعفن شیادی و عوامفریبی «تبلیغات رسانه‌ای» نظم سرمایه‌داری حاکم در منطقه گوی سبقت را از دیگران بربایند؛ به نزد ایشان رفته بودند نه چیز دیگری!

این رفتار خبرنگاران مانند هورا کشیدن و کف زدن برای کسی است که مثلاً قصد دارد خود را از ساختمان بلندمرتبه‌ای به پایین پرتاب کند. در کل روابط و جوامعی که بویی از انسانیت برده باشند، رسم و رفتار رایج این است که در مواجهه با انسانی که به هر دلیل (چه فشارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و چه بر اثر بیماری روانی) در موقعیتی قرار می‌گیرد که قصد دارد به زندگی خود پایان دهد، اطرافیانش خصوصاً حاضرین و مشاهده‌گران نزدیک در آن موقعیت، با تمام توان و امکانات موجود سعی می‌کنند که از وقوع چنین عمل مرگباری جلوگیری کرده و آن انسان به بن‌بست رسیده را از عمل خود پشیمان نموده و اینچنین به کمک و نجات جان او بشتابند. وقتی که چنین رسم و رفتار و انسانیتی را با رسم و رفتاری که در قبال آن پناهجوی دردمند در اربیل صورت گرفته مقایسه کنیم، آنگاه عمق ابتذال و بی‌رحمی و ضدانسانی بودن را هم در این خصوص می‌توان مشاهده کرد.

وقاحت و بی‌آبرویی و نیز عوامفریبی اینکه پس از انجام این فاجعه، همان خبرگزاری‌ها و سایر هم‌مسلکانشان در متن گزارش‌های خبری خود آوردند که «….پناهجویی که اینچنین خودسوزی نمود، با کمک خبرنگاران حاضر در محل و بوسیلۀ آمبولانس به بیمارستان منتقل شد.»

این حاضرین در محل در واقع نه تنها هیچ گونه کمک مؤثر و کارسازی برای نجات جان پناهجو و فعال سیاسی مزبور انجام ندادند، بلکه در نقش مشوق مرگ وی و «آتش بیار معرکه» ظاهر شدند. همین که اینان با خونسردی تمام و بدون هیچ گونه اقدامی در جهت جلوگیری از برافروختن آن آتش، از فاصله‌ای بسیار نزدیک دوربین و میکروفون‌های نحس‌شان را بر این انسان دردمند و ناامید زوم کرده بودند و منتظر ثبت تصویر آتش گرفتن و سوختن او بودند، عملاً در راستای تشویق و تحریک برای انجام آن عمل قرار گرفته‌اند. اینان به جای اینکه از بهزاد محمودی خواهش کنند که چنین کاری را انجام ندهد، در نقش کسانی ظاهر شدند که در واقع داشتند به او می‌گفتند زودباش، اگر راست می‌گویی خودت را آتش بزن!

اینان با زوم کردن دوربین تلویزیونی بر او و قرار دادن میکروفون در اختیار او، به لحاظ روحی و روانی نیز فشار مضاعف و تحریک همه‌جانبه‌ای را در آن شرایط بحرانی در راستای انجام قاطعانۀ آن عمل بر او وارد آوردند. این واقعیت را خود بهزاد محمودی در آخرین جملۀ خود روبه این دوربین‌ها نشان داد هنگامی که گفت: «ببینید شما که گوش می‌دهید، نگاه کنید بگذار نگویند این پسر بی‌عرضه است، نگاه کنید (لحظۀ ریختن بنزین بر سر و گردن خود و سپس روشن کردن فندک)». 

در جامعه و سیستمی که هر روزه انسان‌ها به صورت فردی و گروهی کشته می‌شوند و صفحات تلویزیون‌ها و دیگر رسانه‌ها پر از تصاویر و صحنه‌های هولناک قتل و کشتار است، سوختن پناهجوی سیاسی در اربیل نیز متأسفانه در کنار آنها قرار می‌گیرد. اما در این مورد مشخص، این نه تصویر سوختن آن پناهجو، بلکه تصویر دیگری از بی‌رحمی و شقاوت و این بار از سوی تعدادی خبرنگار پرورش یافته در حکومت کردستان عراق بود که در تاریخ و در ذهن و خاطر انسان‌‌ها به ثبت رسید.

به امید بهبودی برای بهزاد محمودی

۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰

۲۰ می ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate