فلسطین: چه میتوان کرد؟

این حقیقت که ما مخالف تقسیم بندی سیاسی جوامع با ایجاد مرزبندی های جغرافیائی کشوری هستیم، اینکه ما مخالف مفاهیم مرزهای کشوری و ملت و ملی گرائی هستیم منکر این واقعیت نمیشود که ارتباط ما با جوامع ابتدا به ساکن با یک شناسنامه و کارت ملی و کشوری و پاسپورت برقرار میشود. برای یافتن کار، مسکن، دریافت سوبسید بهداشتی و درمانی و تحصیلی و …احتیاج به برسمیت شناخته شدن از طرف دولت محلی بعنوان شهروند یک جغرافیای سیاسی خاص را داریم. پناهنده کسی است که بطور”موقت” تابعیت ندارد. حال تصور کنید که این موقعیت گذار و ناپایدار، دائمی و ابدی شوند. سازمان ملل میگوید از تعداد دقیق کسانی که بدون تابعیت هستند خبر ندارد اما میدانیم که قریب ٧٠٠ هزار نفر در ساحل عاج، ٦٠٠ هزار نفر در راکینه میانمار و چند صد هزار نفر دیگر در هند و پاکستان و اروپا بدون تابعیت زندگی میکنند. نوار غزه و کرانه باختری که به فلسطین موسومند با جمعیت ۵ میلیون نفره شان در موقعیت منحصر بفردی قرار دارند. آنها به واقع بدون تابعیت هستند چون کشور مستقلی ندارند و بنا بتعریف بی تابعیت هستند. این وضعیت ٧٣ سال است که رسمیت یافته است، یعنی فلسطینی ای که امروز ٧٣ ساله است، ٧٣ سال را در وضعیت پناهندگی زندگی کرده است. آیا تصورش برایمان ممکن است؟

صرفنظر از اینکه چرا بی خانمان شدند، وقتی از دید جوان غزه ای و ساکن کرانه باختری بدنیا نگاه کنیم، بعید میدانم که اگر فلسطینیها حق انتخاب داشتند، خواهان چیزی به اسم کشور بودند. نهایتا آنچه عنوان کشور برایشان تعدای میکند خانه و کاشانه امن است حال هر کجای دنیا که باشد. اگر بر فرض اروپا، آمریکا و کشورهای حوزه خلیج، فلسطینی ها را با حق کامل شهروندی بپذیرند، واقعا کدام فلسطینی اصرار میورزد که “غزه ۳۶۰ کیلومتر مربعی با تمرکز جمعیت هر کیلومتر مربع ۵ هزار نفر که آب و برق و کارش را باید از دولتی که بی خانمانش کرده است بخرد، که اگر ترقه ای در آن منفجر شود پنجاه تلفات میدهد را رها نمیکنم”؟ این بیچاره ها، بمعنی دقیق بدون چاره ها را، نه تنها اسرائیل که تمام دولتهای “دوست” و دشمن درگیر، در قفسی نگه داشته اند، به آنها حق خروج نمیدهند. هیچ کشوری بصرف فلسطینی بودن به آنها تابعیت نمیدهد. کشورهای مجاور و دولتهای خلیج، مصر و اردن و عربستان سعودی و قطر و …، مهاجرین فلسطینی را مادام العمر و نسل اندر نسل پناهنده فلسطینی خطاب میکنند، ازحق شهروندی محرومشان میکنند و بجای آن یک پرچم فلسطین بدستشان میدهند. “دوستان” فلسطین تمام تلاششان را میکنند که فلسطینی بی خانمان باقی بماند تا کشورخواهی را فراموش نکند. از طرف دیگر اسرائیلی که زمین زیر پایشان را اشغال و بی خانمانشان کرده است میگوید کشور بی کشور؛ اعرابی هم که داخل اسرائیل زندگی کنند شهروند دست چندم باقی خواهند ماند تا اصل و نسبتان شان از صفحه تاریخ حذف شود.

دهه ها مسئله ایجاد کشور فلسطین بدلیل موقعیت ژئوپولیتیک آن منطقه در دوران جنگ سرد به یک جدال بین دو قطب شرق و غرب و به این اعتبار جدالی جهانی تبدیل شد و ترفند غرب برای مقابله با گرایش سوسیالیستی در آن کمشکش، تشویق اسلامیون و مشخصا کمک به سازمانی شد که امروز حماس نام دارد. اگر چه امروز در ظاهر امر حماس نقطه مقابل اسرائیل گرفته است در واقعیت اینطور نیست. تا آنجا که به مسئله فلسطین مربوط میشود، دخالتهای جمهوری اسلامی و وجود حماس بهترین بهانه اسرائیل برای ادامه پاکسازی قومی و اشغال تمام خاک سابقا فلسطین را فراهم آورده اند. استان راکینه و ساکنین آن روهینگیا در میانمار چنین شانسی را نداشتند که عدم تابعیت شان توسط برمه، میانمار، توجه جهان را بخود جلب کند. معضل  روهینگیا بسیار مشابه  موقعیت فلسطینی در خاورمیانه است با این تفاوت که دولت میانمار از دولت اسرائیل بمراتب نژادپرست تر، مذهبی تر، خشن تر و آدم کش تر است. جنوساید یکی دو سال پیش دولت خانم آنگ سان سو که دهها هزار کشته و بیش از هفتصد هزار پناهنده بجا گذاشت، دولتی که اخیرا بدلیل کودتای ارتش ساقط شد، هنوز در ذهنها زنده است. این معضلات را نمیتوان در چارچوب آنچه سنتا “مسئله ملی” شناخته میشود گنجاند چرا که این بی خانمانها اصولا ملیتی ندارند که حال مسئله اش را داشته باشند. تحت شرایط کنونی، متاسفانه برای حل این مشکلات حتی نمیتوان به کارگران محلی در این کشورها امید چندانی داشت. نژادپرستی نفوذ قابل توجهی در کارگران میانمار و اسرائیل دارد. تشکلات اتحادیه ای کارگران در این دو کشور اغلب دست به هیچ اقدام جدی در اعتراض به جنوسایدهای دولتهای کشوری شان نزدند که سهل است، اغلب سکوت کردند. هر اقدام عملی برای به تابعیت رساندن این فاقدین تابعیت، مستلزم یک قدرت اجرائی سطح بالاست چون آنها نه قدرت انسجام طبقاتی را دارند و نه هیچ قدرت بلافاصله دولتی پشت شان قرار دارد، کشوری ندارند که دولتی داشته باشند. شما حتی نمیتوانید بدون اجازه اسرائیل، کار خیریه ای برای غزه بکنید، نمیتوانید بدون اجازه دولت میانمار به منطقه اسکان روهینگا نزدیک بشوید. برای هر قدم هر چند کوچکی به اتوریته و زور نیاز هست. این مرداب بستری است که در آن زمینه های دخالت و بهره برداری نیروهای سیاسی بغایت ارتجاعی و مذهبی مانند جمهوری اسلامی فراهم شده است.

ما چه میتوانیم انجام دهیم؟

از کمکهای خدماتی و امداد به قربانیان که بگذریم، اقداماتی که بجای خود لازم و حیاتی هستند؛ از کمپین برای پایان دادن به حمله اسرائیل در این و آن تهاجم خاص و همچنین قطع موشک پرانی حماس که بگذریم، کمپینهائی که در خود لازم و حیاتی هستند؛ اگر منظور حل ریشه ای مسئله کشور خواهی فلسطین است، واقعا چه میتوان کرد؟

مشروط بر اینکه توهمی به دولت مذهبی – نژاد پرست و اشغالگر اسرائیل، نیروهای فاشیستی اسلامی و ناسیونالیسم عرب و تاثیرات و نفوذ تمام این گرایشات در طبقه کارگر محل را نداشته باشیم، سمبه هر اقدام موثری برای حل مشکل فلسطین باید پرزور باشد تا خواست کشور مستقل فلسطین را به اسرائیل – آمریکا تحمیل کند. منشا این زور، این قدرت اجرائی چیست؟ منابع عبارتند از ۱) قدرت دولتی، ٢) قدرت کارگران، یا ٣) ترکیبی از قدرت دولتی + کارگران. هیچ منبع دیگری برای اعمال قدرت وجود ندارد. دولتها، آنهم دولتی مثل جمهوری اسلامی منفعتی در حل مسئله فلسطین ندارند، آنها فلسطین را برای بقای خود احتیاج دارند. پس وقتی جمهوری اسلامی دخالت کرد، نتیجه اش همین است که میبینیم، وخامت وضعیت. سایر دولتها، گیریم سعودی ها، روس ها و چینی ها هم که دخالت کنند، موقعیت فلسطینی بهتر از این نخواهد شد. بنظر من گزینه ١ منتفی است.

گزینه ٢ بدون انسجام، بدون یک ستون فقرات سوسیالیستی نمیتواند به قدرتی تبدیل شود که مشکل را بنفع بشریت حل کند. پیشقدمان چنین نیروئی طبیعتا کارگران در اسرائیل و در نواحی اشغالی خواهند بود. اما اولی بخاطر اینکه به درجات مختلفی آلوده به نژاد پرستی اش کرده اند و  دومی به این دلیل که جایگاه اقتصادی محکم و باثباتی ندارد، با بیکاری ٤٠ و ۵٠ درصدی دست و پنجه نرم میکند، نمیتوانند آن سمبه پرزور را بوجود بیاورند… حداقل تا امروز که نتوانسته اند. کارگران اسرائیلی و فلسطینی الزاما باید در اتحاد با یک جنبش سوسیالیستی و کارگری در خارج از مرزهایشان به یک قدرت قابل ملاحظه تبدیل شوند. با فرض وجود چنین نیروئی میتوان قدرت دولتی برخی کشورها را، مستقیم یا غیر مستقیم، پشت حل مسئله فلسطین آورد، که در اینصورت به گزینه ٣ میرسیم.

حل مسئله فلسطین به باور من تابعی از حضور قوی سوسیالیسم در خاورمیانه و فراتر از آن است. بر همین اساس به نظر من کاری که ما میتوانیم برای حل مسئله فلسطین انجام دهیم رو به داخل ایران است. مثمر ثمرترین کاری که ما میتوانیم برای کودکان غزه انجام بدهیم، تقویت گرایش سوسیالیستی کارگری در ایران، مثلا در هفت تپه، است.

***

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate