چون در هفت تپه اتفاق میافتد

انتشار خبر خلع ید اسدبیگی از مالکیت هفت تپه بدرست موجی از عکس العمل ها را بدنبال داشت. چرا؟ خبرگزاری فارس به ما یادآوری میکند که موسسات تولیدی «هپکو»، «ایران ترانسفو»، «ماشین سازی تبریز»،«شرکت تولید نیروی برق شاهرود»، «شرکت آب و خاک پارس»، «شرکت کشت و صنعت دامپروری مغان»، «سیلوی سنقر»، «شرکت تراورس البرز» ، «شرکت فولاد میبد» و … پیشتر از این بدنبال شکست در واگذاری به بخش خصوصی، به دولت بازگردانده شده بودند. کم نیستند فعالین کارگری که حتی روحشان هم از خلع ید مالکین خصوصی موسسات فوق بی خبر باشد. چرا وقتی هپکو — یعنی یک مجتمع تولیدی صنایع سنگین که نه تنها در ایران بلکه در سطح خاورمیانه کم نظیر است و در نتیجه از نقطه نظر جایگاه اقتصادی و صنعتی نسبت به هفت تپه رتبه بمراتب بالاتری دارد — بدون اینکه توجه قابل عرضی را بخود جلب کرده باشد و کمتر حزب و سازمان و فعالی بفکر تبریک گفتن و جشن گرفتن به آن باشد، دولتی میشود، اما همین اتفاق برای هفت تپه منجر به یک عکس العمل سراسری میشود؟ تفاوت جایگاهها را باید در قلمرو سیاست جستجو کرد. جایگاه هفت تپه در نقشه اقتصاد سیاسی ایران اقتصادی نیست، سیاسی است. هفت تپه به نبض جنبش کارگری در ایران تبدیل شده است. هفت تپه چه برای جمهوری اسلامی و چه برای جنبش کارگری الگوی مبارزاتی جنبش کارگری است. بجرات میتوان ادعا کرد که تمام فعالین جنبش کارگری و کمونیستی در ارتقا جایگاه هفت تپه به رهبر عملی جنبش کارگری نقش داشته اند، اما خمیر مایه هفت تپه برای ارتقا به چنین جایگاهی وجود دو عنصر در اعتراضات این مجتمع کارگری بود: فعالین خاص کارگری در آن و در صدر آنها اسماعیل بخشی وبه اهتزاز درآوردن پرچم اداره شورائی. از انتهای سال ٩٨ تا کنون میلیونها چشم و گوش به هفت تپه دوخته شده است، کوچکترین حرکت و اتفاق در آن مجتمع زیر قوی ترین میکروسکوپ های نقد و بررسی قرار میگیرد. همه ما خود را متعلق به هفت تپه و هفت تپه را متعلق به خود میدانیم. پس هر اتفاقی که در هفت تپه بیافتد بخودی خود برای هر عضوی از جنبش کارگری مهم است و با عکس العمل روبرو میشود.

پیروزی یعنی چه؟

کارگران هفت تپه خواهان خلع ید از اسد بیگی شدند‌ و این خواسته عملی شد. آیا میتوان تحقق این خواسته را یک پیروزی دانست؟ جواب به این سوال مستلزم سوال دیگری است: چرا کارگران خواهان خلع ید از اسد بیگی شدند؟ برای اینکه اسد بیگی دستمزدشان را بموقع پرداخت نمیکرد، کارگران را اخراج میکرد، پرونده پلیسی برای فعالین کارگری درست میکرد و دست به آزار و اذیت کارگران زده بود. علاوه بر این او قصد براه اندازی تولید در هفت تپه را نداشت. مالکیت هفت تپه برای اسد بیگی صرفا پوششی برای دزدیهای کلان میلیارد دلاری در بازار ارز و بورس زمین بود. این دزدی بدون شک در هماهنگی با باندهای جمهوری اسلامی ممکن شده بود.

پاسخ عینی

پس اگر با معیارهای عینی به سراغ پیروزی برویم باید نشان دهیم که با خروج اسد بیگی از هفت تپه زندگی کارگر در موارد فوق (پرداخت بموقع و افزایش مزد، مزایا و … ) دچار تحول مثبت و جدی میشود. علاوه بر آن دولت متضمن براه اندازی چرخه تولید در هفت تپه میشود. اما آیا خلع ید از اسد بیگی بواقع متضمن پرداخت بموقع و افزایش دستمزدها، مزایا و تسهیلات کاری، بازگرداندن اخراجیها، عدم آزار و اذیت کارگران و حتی جلوگیری از بتعطیل کشاندن هفت تپه میشود؟ پاسخ قطعا منفی است. نه تنها خلع ید از اسد بیگی هیچ تضمینی برای بهبود شرایط اداری و اقتصادی مجتمع بنفع کارگران نیست که اگر تجارب شرکتهایی که در وضعیت مشابهی با هفت تپه قرار گرفته اند را معیار قرار دهیم، احتمال وخیمتر شدن همزمان شرایط زیستی کارگران و چرخاندن مجتمع زیر سایه دولت افزایش می یابد.

پاسخهای ذهنی

 تا آنجا که پاسخ به سوال پیروزی پاسخی ذهنی باشد، پاسخی سوبژکتیو و سیاسی باشد، هر جوابی به سوال “پیروزی یعنی چه؟” مستلزم راستی آزمائی آن در متن منافع طبقاتی است. نظری که بعنوان مثال خلع ید از اسد بیگی را یک پیروزی علیه خصوصی سازی و خصوصی سازی را مشکل کارگر تلقی میکتد، معضل اقتصاد در جمهوری اسلامی را نه در حاکمیت جمهوری اسلامی بلکه در مدیریت اقتصاد میداند. باین اعتبار، این پاسخ گوینده اش را در کنار “دانشجویان مسلمان و عدالتخواه” قرار میدهد. این تعبیر خود را در تراکت و شعار “هفت تپه آزاد شد” نشان میدهد که توسط رسانه های جمهوری اسلامی برجسته شد. اینرا میگویند تا کارگر “پیروزیش” را اینگونه تلقی کند.

تعبیر سوبژکتیو دیگری از پیروزی، موفقیت را نه لزوما مورد خاص خلع ید اسد بیگی، که عملی شدن هر خواست سیاسی کارگران علیه کارفرمایان میداند. بعنوان مثال، اسد بیگی ممکن بود یک سرکارگری باشد که تمام دم و دستگاه جمهوری اسلامی حامی او بودند اما کارگران خواهان اخراج او شده باشند. صرف اخراج یک سرکارگر مورد حمایت جمهوری اسلامی میتوانست باعث یک اتحاد در میان کارگران و همبستگی در میان حامیان کارگران باشد بدون اینکه بود و نبود آن سرکارگر تاثیری در حیات و ممات کارگر و کارخانه داشته باشد. بعبارت دیگر پیروزی، نه موضوع مورد درخواست بلکه *پیامد سیاسی* باجرا در آمدن آن خواست است. پیامد باجرا درآمدن خواست خلع ید اسد بیگی را نباید در چگونگی بچرخش درآوردن کارخانه و نه در خصوصی و دولتی شدن مجتمع و نه در بهبود وضعیت معیشتی کارگر جستجو کرد. باید آنرا در اتحاد کارگران و فضای همبستگی با کارگران یافت، فضائی که کارگران در آن با عزم جزم برای پیشبرد خواستهای اصلی شان قدم برخواهند داشت.

بعد چه؟

ادامه دارد

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate