یک جمعبندی از موقعیت طبقاتی کارگران و چشم انداز آتی! 

نمیشود از روز یک می، روز کیفر خواست طبقه کارگر علیه سرمایه داری سخنی به میان آورد، بدون اینکه از موقعیت طبقاتی آن در جامعه درک روشنی بدست آورده باشیم. کمااینکه فهم موقعیت طبقاتی کارگر و سرمایه دار، بدون اینکه بدانیم این سیستم بگونه ای سازمانیافته که طبقه ای مدام باید کار کند، تا طبقه ای دیگر سودش را به جیب بزند، غیرممکن است. 

بگذارید نخست چند فاکتور مهم و تعیین کننده از موقعیت و جایگاه دولت و کافرمایان در این مناسبات تولیدی مزدی، خصوصا طی چند سال اخیر را نمونه بیاورم تا به درک و ارزیابی کنکرت تری برسیم. یعنی وقتی دولت سرمایه داری ایران با مالکیت بر ابزار تولید و تصاحب شریان اقتصادی، توانسته عقبمانده ترین و ضد انسانی ترین قوانین کار را بر مناسبات تولیدی اعمال کند، و با در هم کوبیدن هر گونه تشکل و سازمانیابی مستقل کارگران وضعیت فلاکتبار اقتصادی و خفقان سیاسی بر جامعه حاکمفرما کرده. مبرهن است باید نتیجه عملیش همین باشد که نزد اکثریت عظیمی از جامعه تماما فاقد مشروعیت سیاسی گردد از یکسو، و از دیگر سو با بحران و بن بست های ساختار اقتصادی و ناکارآمدی راه حلهای سرمایه دارانه گرفتار و به دوران پایانی حیات خود نزدیک شود. گزارشهای آماری معتبر جهانی که تا کنون به ثبت رسیده حاکی از اینست :«ایران طی یکسال گذشته نیز جزو نادر کشورهایی بوده که نرخ رشد تولید ناخالص داخلی سالانه افت منفی(دو رقمی) و نرخ رشد اقتصادی و ارز آن در برابر دلار بیش از پیش سقوط کرده و نرخ بیکاری در آن با شدتی سرسام آور در حال افزایش بوده». هزاران واحد صنعتی تولیدی کوچک و بزرگ نیز، تنها در فاصله یکسال گذشته به تعطیلی کشیده شده اند یا با فروش به بخش خصوصی واگذار گردیده اند. این در حالیست که در هر دو بخش دولتی و خصوصی حتی با حمایت قطبهای اقتصادی نیز بواقع افقی پیش روی خود نمی بینند که بتوانند ضامن سوجوئی خود باشند، و سالهاست گله گله سران جانی رده بالای حکومتی و سرمایه داران در هر دو بخش، در حال انتقال سرمایه های به جیب زده شده به مکانهای امن در خارج از کشور هستند تا بتوانند ضمانت سودجوئیشان را تامین کنند. ضمن اینکه پرواضح است سرمایه داری حاضر نیست برغم این بحرانهای عمیق به این سادگیها هم قدرت را واگذار کند، مگر اینکه ببیند جنگ در آخرین سنگرهای باقیمانده نیز شکست حتمی در پی دارد و دیگر توان رویاروی با قهرانقلابی دیکتاتوری پرولتاریا ندارد. از میزان کارگران قرارداد دائمی بشدت کاسته و بر میزان کارگران با قرارداد موقت، پیمانکار و سفید امضاء افزوده. آمار بیکاری و اخراج سازیها کارگران در بخشهای مختلف تولید یدی و فکری اعم از کارگران صنعتی و بخشهای خدماتی تا معلمان و پرستاران در حال افزایش است. از بیمه بیکاری و حقوق بازنشستگی دیگر خبری نیست و پول بانکها اکثرا خالی شده است. با چنین موقعیت و جایگاهی دولت وقتی میبیند نه خود قادر به اینست مناسبات تولیدی را باب میل خود کنترل کند و نه کارفرمایان و بخش خصوصی بمثابه واسطه و دلالان بازار کار، دیگر قادر هستند شرایط را به دوران «کار ارزان و کارگر خاموش» برگردانند، اجبارا دولت که خود بیش از هفتاد درصد بخشهای بزرگ و کلیدی تولید اقتصادی را قبضه کرده و در کنترل دارد، راسا وارد عمل میگردد. قوه مقننه و قضائیه با استناد به “قانون اساسی!” که همین زامبیها آنرا وضع نموده اند، سازمان و نهادهای مربوطه از شورای اسلامی کار تا خانه کارگر و غیره و ذالک را فرا میخواند و مکلف مینماید تا به کمک قوه اجرائیه ضد انسانی ترین قوانین ضد کارگری را که سرهمبندی کرده اند از طریق رژیم نظامی به متن جامعه برده و بمرحله اجرا در آورند. یکی از این قوانین بشدت ضد انسانی که میخواهد شرایط کار را به شیوه اعصار پیشین به کارگران دیکته کند طی دوره آتی، همین لایحه اخیر پیشنهادی کمسیون برنامه و بودجه سال ۱۴۰۰ است که برای تصویب به مجلس فرستاده شده. حتما بعدا در ادامه همین بحث به آن بر خواهم گشت.

حال ببینینم موقعیت و جایگاه طبقاتی کارگران در متن چنین مناسباتی چگونه است. طبقه کارگر ایران در طول حیات این رژیم متوحش سرمایه داری به رغم همه فراز و فرودهای مبارزاتی مدام در جدال و کشمکش آشتی ناپذیر با حافظان سرمایه بوده تا تناسب قوای مبارزاتی طبقاتی و سیاسی را به نفع خود و کل جامعه عوض کند. به این معنا که در جریان کار و مبارزه به این شناخت رسیده و میداند این مناسبات بشدت علیه وی سازمانیافته، و دریافته تنها موقعی میتواند به این شرایط بشدت اسارتبار تن ندهد و زنجیرهای آنرا از دست و پا بگسلد که از طبقه ای درخود به طبقه ای برای خود تبدیل شده و قدرتمندانه بسوی قدرت سیاسی برود تا در قامت رهبری کل جامعه ایفاء نقش کند. اما اینکه طبقه کارگر هنوز نتوانسته تناسب قوای مبارزات طبقاتی و سیاسی را اینگونه بنفع خود و کل جامعه تغییر دهد، بر این هم واقف است که اینکار تنها به صرف اراده قابل اجرا نیست و با مبارزات بی وقفه طبقاتی و سیاسی خود تلاش نموده در متن شرایط اعمال شده از سوی دولت سرمایه داری، کل جامعه را نیز در جریان همین مبارزه جاری حول پرچم خود و علیه وضع موجود متحد و متشکل کند. اگر به موقعیت و جایگاه طبقاتی کارگران در مبارزه علیه وضع موجود حتی طی همین چند سال اخیر نگاه بکنیم گر چه هنوز با دستاوردهای ملموس مورد نظر کل طبقه فاصله دارد، اما تناسب قوای مبارزاتی خصوصا طی سالهای اخیر بطور غیرقابل انکاری بنفع طبقه کارگر و فرودستان جامعه در حال تغییر بوده و هست. به همین اعتبار اگر بگویم ایران جزو نادر کشورهای جهان است که بطور متوسط روزانه ۵ اعتراض و اعتصاب کارگری و نارضایتی توده ای و سالانه هزاران تجمع اعتراضی در آن بوقوع می پیوندد به ذره در آن اغراق نیست، و گزارشهای سالانه و آمارها منابع معتبر جهانی کم نیستند که این ادعا را به ثبت رسانیده اند. 

بگذارید وقایع ایندوره اخیر را کمی مورد بررسی قرار دهیم. اینکه در دی ماه سال ۹۶ خیزش توده ای در آغاز با اعتراض به وضعیت فلاکتبار اقتصادی اعم از فقر، گرانی، بیکاری و تورم از یک شهر شروع میشود، اما دامنه همگانی آن فراتر از اوضاع اسفبار اقتصادی میرود و بسرعت سیاسی میشود و کل نظام حاکم را نشانه میگیرد و سیل آسا صدها شهر در بیشتر استانهای کشور را نیز فرا میگیرد، نشان از تغییر تناسب قوای مبارزات سیاسی و طبقاتی علیه مناسبات موجود در جامعه است. خیزش دی ماه با همه کم و کاستیها در هماهنگی، سازمانیابی و تشکل یابی که داشت، داشت، اما به ذره از این واقعیت نمیکاهد، این رویداد یک انفجار اجتماعی بزرگی بود که جامعه را در بیان واقع شخم زد و لزره بر پیکر رژیم سرمایه داری ایران انداخت. بدنبال این واقعه مهم تاریخی، و برغم تشدید اختناق سیاسی، ما شاهد رشد بیش از پیش اعتراضات و اعتصابات مداوم کارگران و فرود دستان جامعه در اقصی نقاط کشور بوده ایم. صف مبارزه و اعتراضات کارگران و توده های محروم، و ستمدیده اعم از زنان، معلمان، دانشجویان، پرستاران، بازنشستگان و… در برابر این شرایط اسفبار و تعرض به زندگی و معیشتشان برغم کمبودها فشرده تر و هماهنگ تر شد. به معنایی دیگر طبقه کارگر بمثابه تنها طبقه انقلابی که هیچ نفعی در ماندن این مناسبات ندارد، تمام مخاطرات سر راه مبارزه را به قیمت جان خریده و پیه نبرد تا پیروزی نهایی آنرا به تن مالیده. و نه تنها به این اسارت تن در نداده بلکه کماکان سنگر به سنگر می جنگد و در تلاشند تا با روشنبینی بیش از پیش صفوف خود را هماهنگ، متشکل و متحدتر کنند. متقابلا رژیم وادار گشت سیاست و تاکتیکهایش را تغییر دهد. اینبار به این نتیجه رسید که باید برای مرعوب کردن و زهر چشم گرفتن از کل جامعه، بیش از پیش به طبقه کارگر تعرض کند. اما این تعرض تنها به استثمار همیشگی و بگیر و ببند خلاصه نگردد بلکه فضای اعتراضات و اعتصابات را به گونه ای امنیتی و پلیسی کند که کارگر نه تنها در محیط کار، کارخانه و کارگاه احساس امنیت نکند، بلکه در خانه و زندگی شخصیش نیز امنیت را از آنان و حتی خانواده هایشان سلب کند. تاکتیک لشکرکشی به اعتراض و اعتصابات کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و سان نظامی رفتن و پادگان کردن کارخانه برخاسته از چنین استراتژی سیاسی بود. یعنی کارگران را نه تنها در هنگام اعتراض و اعتصاب مورد هجوم وحشیانه و ضرب و شتم قرار دادند، و اسیر و حواله پشت میله های زندان کردند بلکه در روز روشن خانه شخصی آنها از سوی گله های امنیتی ضد شورش به رگبار گلوله بسته شد. شباهنگام به شیوه ای خوفناک خانه های ده ها فعال کارگری را به محاصره درآورده و کارگران را برغم مقاومت خود و خانواده مورد اذیت و آزار شدید قرار داده و آنها را بازداشت و به اسارت گرفتند. اما کارگران اینبار هم عقب ننشستند و جنگیدند تا تک تک رفقایشان که گروگان گرفته شده بودند را آزاد کردند و رژیم عملا به نتیجه مورد نظرش نه تنها نائل نگشت که جامعه را به این شیوه مرعوب کند بلکه از ترس اینکه اعتصاب و نارضایتی به دیگر نقاط کشور سرایت کند، عملا خود وادار به عقب نشینی شد. یعنی این استراتژی سیاسی هم ناکارا بود و پاسخ نداد. و تازه دیدیم مبارزاتی اعتراضی و اعتصابات در سالهای بعدی عمق و گستردگی بیشتری یافت و به بخشهای کلیدی تر تولیدی در جامعه هم سرایت کرد. 

متعاقبا رسیدیم به خیزش آبانماه سال ۹۸ . این خیزش نیز گرچه به بهانه گران شدن بنزین، شعله خشم بخش عظیمی از جامعه را برافروخت اما چون تجربه و دستاوردهای خیزش ۹۶ را پشت سر داشت، میدانست به صرف خشم و نفرت در متن حتی اعتراض عمومی نمیتوان توازن را بنفع جامعه تغییر داد. لذا بایستی هماهنگ، منسجم، متشکل و سراسری تر عمل نماید. کمااینکه توانست تا حدودی کاستیهای خیزش دی ماه را رفع و نقاط قوت آنرا تا حدودی ارتقا دهد. رژیم هم دقیقا اینرا دریافته بود که اگر اینبار به جنگ تمام عیار با آن تجهیز نگردد، و برای حفظ بقایش نجنگد دیگر بکلی موجویتش در خطر است. به همین خاطر همان روزهای نخست متوحشانه خیابانها را با کشتار هزاران نفری غرقه در خون کرد. هزاران نفر را زخمی و به اسارت درآورد و هنوز هم از سرنوشت خیلی ها خبری نیست. اما برغم سرکوب متوحشانه، باز این خیزش به دستاوردهای غیر قابل بازگشتی دست یافت. یکی از دستاوردهای بارز این انفجار اجتماعی این بود که تا حدود زیادی اعتماد بنفس مبارزاتی در مقیاس توده ای را بالا برد که تنها با اتکاء به نیروی تغییر خود میتواند تناسب قوایی ایجاد کرد که اوضاع را از پایه دگرگون کرد. و این خیزش جامعه را چنان به جلو سوق داد که حاضر به هزینه های سنگینتر هست، اما به شرایط اسارتبار سالهای پیش تن نخواهد داد و باز نخواهد گشت و برای خلاصی از آن خواهد جنگید ولو سریعا به پیروزی نهائی نائل نگردد. یکی دیگر از دستاورد و ویژگیهای مبارزاتی چند سال اخیر این بود با عروج مبارزه جنبش کارگری، جنبش کمونیستی، جنبش رهایی زن و دانشجویی و با برافراشته نگه داشتن پرچم سوسالیسم این افق را که بالقوه در جامعه ریشه قوی داشت دگرباره در مقیاس اجتماعی مطرح نمودند. و جامعه هم اینرا دریافت که در این تغییر تناسب قوای جدید باید انتخاب آگاهانه سیاسی کند. یعنی جامعه وقتی دید نبرد و کشمکش طبقاتی و سیاسی سمت و سوی رو به اعتلای انقلابی بخود گرفته به بخش چپ جامعه نگاه داشت و تکیه کرد نه به راست خودش. بعبارتی روشن عملا سیاست و سنت انفعالی راستها اعم از پوزسیون و اپوزسیون را که چهار دهه است غرب و شرکای منطقه یشان روی آنها سرمایه گذاری کرده تا حدود زیادی جارو کرد. یعنی بواقع طی این خیزش نیز نشان داده شد جامعه برای طیفهای رنگاو رنگ ضد انقلابی “شورای مدیریت گذار”، “اتحاد جمهوری خواهان”، ” شورای دمکراسی خواهان”، “فرشگرد”، “سلطنتی ها و مشروطه خواهان ” و “مرکز همکاری احزاب معامله گر کرد” که همه در کمپین “گذر مبارزه مسمالمت آمیز و بدور از خشونت” به منبر رفته بودند و رجزخوانی میکردند، تره هم خورد نکرد! 

در حالیکه هنوز خیابانها و نیزارها بوی خون و باروت میداد، هنوز هزاران نفر اسیر در شکنجه گاههای مخوف رژیم زیر شدید ترین اذیت و آزارها در حال جان دادن بودند، هنوز خانواده های هزاران جانباخته اندوهشان تسلی نیافته بود، ما شاهد اعترضات مردم در شهرها علیه جنازه گردانی قاتل و جانی قاسم سلیمانی بودیم. و یا اعتراض و تظاهرات شهرها در پی رویداد تراژیک شلیک عامدانه سپاه به هواپیمای مسافربری اکراینی با ۱۷۶ سرنشین که همه در یک آن جان عزیزشان گرفته شد تا رزم سرخ دانشجویان در آذر ماه همان سال.

پایان این وقایع همزمان شد با شیوع پاندمی کرونا. رژیم بطور واقعی با انکار ویروس کرونا خود را از هر گونه اقدام پیشگیرانه در چهارچوب “مقررات سازمان بهداشتی جهانی” نه تنها تماما بی وظیفه کرد و حاضر نبود برای نجات جان انسانها برنامه ریزی و هزینه کند بلکه آنرا همچون “مائده ی آسمانی” بکار گرفت تا از ادامه خیزشهای طوفنده دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ و اعتصاب و اعتراضات مدوام که بر دیوارهای سرکوب و اختناق سیاسی شکاف انداخته بود، حتی المقدور جلوگیری کند یا به تعویق بیاندازد، تا با این شیوه مزورانه بتواند بقای خود را چند صباحی دیگر حفظ کند. اینکه اماکن عمومی اعم از خیابان، کارخانه، کارگاه، دانشگاه، مدرسه، مراکز خرید و فروش و بازار…طی یکسال گذشته به “امان خدا!” سپرده شده بود و از حداقل امکانات پیشگیرانه و تجهیزات کرونا بشدت محروم بوده؛ اینکه تولید کل جامعه روی دوش طبقه کارگری بوده که برای حفظ بقای خود و خانواده و تامین بخور و نمیر مجبور بوده به حضور در کارخانه تن بدهد و چرخه تولید را بچرخاند، آنهم بدون اینکه از حداقل امکانات پیشگیرانه برخوردار باشد در حین اینکه دارند شانه به شانه همدیگرکار میکنند؛ اینکه امکانات جهت اقدامات پیشگیرانه و تجهیزات حتی در بیمارستانها و مراکز پزشکی به حدی محدود بوده که مبتلایان را سهل است بلکه پزشکها و پرستاران نیز تحت پوشش کامل آن نبوده اند … و غیرو، روشن است با چنین وضعیت عمومی که بر جامعه سایه گسترانده تنها به همت جانفشانی پزشکان و خصوصا پرستاران که در صف مقدم این مبارزه با پاندمی کرونا جنگیده اند، در واقع توانستند تا حدودی جامعه ایران را از چنگال رژیم متوحش سرمایه داری و هیولای کرونا برهانند! کماینکه وقتی مردم دیدند دولت عامدانه خود را برابر مخاطرات این پاندمی بی وظیفه کرد، با استفاد از ابتکارت و تجاربی که موقع ویرانهای ناشی از سیل و زلزله در سال ۹۶ و ۹۸ در بخش زیادی از استانهای کشور براه افتاد، بخشهایی از کارگران، پزشکان و پرستاران نیز به شیوه داوطلبانه با رعایت مقرارات پیشگیرانه اقدام به ایجاد کمیته ها و تیم های چند نفره در استانهای مختلف کشور کردند که جدا از کمک رسانیهای حداقلی یکی از دستاوردهای ملموس آن تا حدودی عقب راندن فضای استرسهای ناشی از وجود این پاندمی و ارتقاء حس انساندوستی، روحیه همبستگی و وحدت بود. چیزی که این رژیم از پایه و اساس با آن نه تنها بیگانه بوده بلکه در جریان سیل و زلزله نیز نشان داد از اشاعه این موج از همدلی چقدر در بیم و هراس بوده و هست. رژیم با اقدامات ضد انسانی که شبانگاهی در گورهای دسته جمعی اجساد جانباختگان را دور از چشم خانواده هایشان دفن نمود، چنان جامعه را در شوک و بهت فرو برد، برغم همه این تلاشهای مسئولانه و ارزشمند مستقل از دولت، باز ابعاد این ضایعه هنوز هم که هنوز است، آثار مخرب آن بر زندگیشان نمایان است. رژیم نمی تواند داغدار شدن میلیونها خانواده آنهم وقتی جامعه دریافته سران جنایتکار از انجام وظایف در برابر جان عزیزانشان شانه بالا انداخته با فرار به جلو زیر فرش کند. سیاست شانه بالا انداختن ضد انسانی رژیم در برابر این پاندمی تا به امروز نیز برغم همه اعتراضات که در داخل شکل گرفته و حتی فشارهای بین المللی نه تنها تغییری در آن ایجاد نشده بلکه بشدت بیم آن می رود با توجه به شروع موج چهارم کرونا در ایران که وضعیت نزدیک به سیصد شهر قرمز اعلام شده، ایندوره حتی نسبت به دوران قبلتر بسیار فاجعه بار و هولناک تر باشد.

امروزه دیگر این بحران و بن بستی که رژیم به هر لحاظ با آن مواجهه است، حتی از زبان خود سران رژیم شنیده میشود و بخشا مراکز پژوهشی جناحهای نظام علنا آنرا انتشار میدهند. یعنی هراس از یک برآمد توده ای پر خروش وجود همه را چنان فرا گرفته، هر کدام دارند تاوان ایجاد چنین جهنمی برای توده های مردم را به گردن دیگری میاندازد! البته جدل و کشمکش های “درون خانوادگی” رژیم که تا آمده بیشتر و بیشتر سر باز کرده هر چند نشان از بی ثباتی و بشدت تحلیل رفتن قوای آنهاست، اما نباید اینرا از نظر دور داشت، همه جناحهای حکومتی مخرج مشترکشان بقای ننگین این نظام و هر کدام به روش خود دارند تلاش میکنند تا کشتی در حال غریق نظام را از طوفان خروشان بنیان برافکن جامعه که خصوصا طی چندین سال اخیر براه افتاده نجات دهند. ضمنا صف مبارزه و اعتراضات کارگران و توده های محروم اعم از رانندگان کامیون، جنبش رهایی زن و دانشجویی، معلمان، پرستاران و بازنشستگان گرفته تا مجتمع نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو و آذرآب تا صنایع پتروشیمی ها، پالایشگاهها، پایانه های نفتی و صنایع گاز تا صنایع ماشین سازی و مونتاژ، نیروگاه برق، کولبران و سوختبران با هر افت و خیز مبارزاتی، در متن شرایطی در حال پیشروی بوده که از یکسو فقر روزافزون، گرسنگی، بیکاری، گرانی، تورم و خفقان سیاسی اعمال شده عرصه کار و زندگی را به بخش اعظم جامعه تنگ و تنگتر کرده و بمرحله انفجار اجتماعی بمراتب بزرگتر از سالهای قبل رسانیده و از دیگر سو پاندمی کرونا نیزهمچون شبح مرگ بر سر اکثریت عظیم شهروندان جامعه که از ابتدائی ترین استانداردهای زندگی محروم بوده اند، می چرخد و مدام دارد قربانی میگیرد.

اینبار بر متن چنین اوضاعی از کشمکش و جدل طبقاتی و سیاسی در این جامعه رژیم تصمیم میگیرد با تحمیل ضدکارگری ترین قوانین، شرایط کار را چنان برای طبقه کارگر سخت و مشقتبار کند که توان مبارزه از وی سلب گردد. حال بگذارید برگردیم به ادامه بحثی که فوقا اشاره کردیم. لایحه پیشنهادی کمسیون برنامه و بودجه که حقوق پایه برای هر خانوار چهار نفره سال ۱۴۰۰ چیزی حدود سه میلیون تومان تعیین کرده، این در حالیست که همین کمسیون، خط فقر برای این خانوار چهار نفره کارگری را با توجه به شاخص های اقتصادی ۱۲ میلیون تومان تخمین زده، تنها یکی دیگر از ابعاد این توحش و بربریت است. هم رژیم و هم طبقه کارگر بخوبی متوجه تاثیرات مادی و زمینی این تعرض بر زندگی خود و اقشار فرودست در جامعه هستند. یعنی با این پایه حقوق تعیین شده از سوی کمسیون برنامه و بودجه برای هر خانوار کارگر چهار نفره، حتی اگر کارگر همه فصول سال تمام وقت کار داشته باشد و بیکار نگردد، و با حقوق معوقه چندین ماهه، زندان و شلاق نیز برخورد نکند و محکوم نگردد(که همه موارد جزو غیرممکن ها هستند،)آیا کسی هست نداند این دستمزد حتی کفاف کرایه خانه، پول آب، برق و گاز را نمیکند؟! تازه اینبار میماند کارگر باید بقیه مایحتاج ابتدائی زندگی خود و خانواده اعم از اینکه چه بخورند، چه بپوشند، و هزینه های مدرسه، دکتر، درمان و بهداشت، وامهای بانک و پول قرض بقال سر کوچه و هزار و یک کوفت و زهرمار دیگر را چگونه و از کجا تامین کند؟! آیا ادامه چنین رویکردی از اعمال فقر و پدیده ها و مصائب ناشی از آن اعم از اعتیاد، تن فروشی، کودکان کار، کارتن خوابی و گورخوابی و ده ها و صدها پدیده دیگر را بیش از پیش افزایش نخواهد داد؟! آیا همانطور که ما بر این واقفیم همه این موارد اخیر که بر شمردیم از تبعات فقر است، رژیم هم بر آن واقف است؟! آیا از تجارب سرمایه داران اعصار پیشین استفاد میکند تا جامعه را به این نوع از زندگی عادت و در نهایت تحمیل کند، کماینکه آدام اسمیت گفته:«تراژدی واقعی در باره افراد فقیر اینست، که فقر در آرزوهای آنان جای گرفته است!» ؟! پاسخ به همه این سوالات را در سطحی پایه ای تر باید جست. اگر هم رژیم ایران چنین منظوری داشته باشد، چنین رویکردی را به عنوان حربه ای در تقابل با مبارزات بکار ببند، که می بندد، باز به صرف این فاکتور نمیشود این میزان از توحش و بربریت در مناسبات مزدی را به صرف فقر و محرومیت توضیح داد و تبیین کرد. چون در دوران پیشا سرمایه داری هم فقر و محرومیت پدیده ای رایجی بوده است. 

تا جایی که به شناخت و نشانه ها مربوط است، رژیم از تجارب سرمایه داری جهانی هر چند ناشیانه اما درسهایی گرفته و دو هدف عمده تر را تعقیب میکند. یکی اینکه سرمایه داری در همه زمانها نیاز به این دارد که سطحی از بیکاری، یا به قول مارکس یک ارتش ذخیره کار وجود داشته باشد. بورژوازی در واقع به این ارتش ذخیره کارگران وابسته هستند تا مطمئن باشند همیشه شخص دیگری وجود دارد که مایل است شغل شما را برعهده بگیرد، تا بدین ترتیب بتوانند نیروی کارمزدی را در انطباق با شرایط تعیین شده توسط کارفرمایان، نظم بدهند. هدف دیگر میخواهد به کارفرمایان و بورژواها در بخش خصوصی این اطمینان را بدهد که اگر شما قدرت حفظ مناسبات تولیدی در بازار و واسطه گری و چانه زدن با کارگر را از دست داده اید، اینبار دولت نظامی، راسا میتواند وارد شود و با اعمال قوانین بشدت ضد کارگری و با زور و سرکوب نه تنها شرایط کار دیکته کند بلکه شرایط تولید برای نیروی کار مزدی را در تطابق با شرایط مورد نظر شما کارفرمایان و به ضرر آنان نظم بدهد.

میخواهم بگویم اینکه از میزان کارگران قرارداد دائمی بشدت کاسته شده و بر میزان کارگران با قرارداد موقت، پیمانکار و سفید امضاء افزوده شده؛ اینکه آمار بیکاری و اخراج سازیها کارگران در بخشهای مختلف تولید یدی و فکری اعم از کارگران صنعتی، خدماتی تا معلمان و پرستاران در حال افزایش است؛ اینکه کمسیون برنامه و بودجه رژیم چنین لایچه ای را جهت تعرض به طبقه کارگر پیشنهاد میکند همه و همه در راستای رسیدن به این دو هدف عمده است. این اقدامات دولت برای طبقه کارگر و اکثریت جامعه معنایی جز این ندارد، که میخواهد با دیکته کردن شرایط کار، جامعه به این روال زندگی اسارتبار و اعمال توحش تمکین کند، و عملا زیان هزینه های بن بستی که رژیم به لحاظ اقتصادی در آن گرفتار شده را میان طبقه کارگر و توده های زحمتکش سرشکن کند. اما با وصفی که از تغییر تناسب قوای طبقاتی و سیاسی در جدل و کشمکش با این مناسبات حاکم بر جامعه کردیم ، بعید بنظر می رسد رژیم بتواند به این اهدافش برسد. 

 

موقعیت خارجی رژیم ایران!

رژیم ایران حتی در دوران “اقتدار ایدئولوژیکش” از نظر اکثریت جامعه مشروعیت سیاسی نداشت چه رسد به شرایط فعلیش در داخل کشور که چندین سال است آب از سرش گذشته و دارد کابوس مرگ می بیند. و بلحاظ منطقه ای نیز برغم مانورهای دیپلماتیک و سیاسی، نه تنها مخاطره ای جدی برای منافع قطبهای سرمایه داری اعم از آمریکا بشمار نمیاید، بلکه تمام تلاشهایی که بکار بسته تا با ایجاد بنگاههای تروریستی در منطقه آنرا در موقعیتی قرار دهد تا سهم بیشتری در معادلات منطقه ای بطور اخص در برابر کشورهای نظیر ترکیه و دول عربی برایش قائل شوند، محدود و محدودتر گشته و در حال ریزش است. اساسا غرب و آمریکا هم نگرانی اصلیشان نباید از این ناحیه باشد، چون رژیم ایران برغم سرکشی های گاه و بیگاه، هنوز ویژگیهای رژیم مورد نظر کشورهای غربی، جهت خدمت به اهداف استراتژیک آنان اعم از سیاست جنگ افروزی و مهمتر از آن بکار گرفتن این حکومت جهت به بیراهه بردن خیزشهایی که بیم آنرا دارند به انقلاب منجر گردد را دارا بوده، و برای پیشبرد پروژه هایشان در منطقه به آن هنوز بشدت نیازمندند. غرب روی این استراتژی دارد پیش میرود که رژیم ایران را با اعمال هر چه بیشتر فشار ناشی از تحریمها( که صد البته قبل از هر چیزی تاثیر مخرب روی زندگی و معیشت جامعه دارد و دود آن مستقیما به چشم کارگران و توده های فرو دست فرو خواهد رفت) با قواعد و چهارچوبهای مورد نظرشان مبنی بر تامین منافع و مطامع خود در منطقه بگنجاند خواه داوطلبانه یا با “عقب نشینی قهرمانانه” خواه با برجام و یا بی برجام. تا همین نشستهای چند روز اخیر نیز برخلاف ادعاهای دروغین همشگی که حاضر به مماشات نیستند، با ظرفیتهای بالایی از “عقب نشینی قهرمانانه” روی میز مذاکره با غرب برگشته اند. 

میخواهم بگویم اساسا این رژیم ماهیتا نسبت به روزهای اول بر سر کار آمدنش که آمریکا و غرب جزو حامیان پر و پا قرص آن بودند تغییر چندانی نکرده، کمااینکه استراتژی غرب هم در کل در برابر رژیم تغییر آنچنانی در آن ایجاد نشده، و بارها هیئتهای حاکمه اذعان داشته اند به هیچ وجه قصد تغییر این رژیم را ندارند. پس آنچه تغییر جدی کرده و صورت اصلی مسئله است نزد هر دو، تناسب قوای جدید مبارزات ایجاد شده در داخل جامعه است. تغییری که بیش از پیش بی ثباتی رژیم را تشدید کرده و خود سران رژیم هم منکر آن نیستند از یکسو، و از دیگر سو غرب و شرکای مرتجع منطقه ایشان نیز از این برآمد توده ای به شدت در هراس افتاده اند. نگرانی اصلی غرب تنها از این نیست هنوز آلترناتیو مورد نظر خود را برای به بی راهه کشاندن وقوع انقلاب آتی در ایران، بی ریشه و نامهیا می بیند، بلکه نگرانی بزرگترشان اینست دامنه اعترضات و اعتصابات مداوم کارگران و توده های معترض اگر به مرحله اعتلای انقلابی برسد، بعید نیست بسرعت به دیگر کشورهای منطقه اعم از عراق، ترکیه، سوریه و لبنان… هم که هر کدام آبستن تحول هستند سرایت کند و متعاقبا موجب گردد کل پروژه ای که سالهاست در منطقه روی آن سرمایه گذاری نموده اند بکلی از کنترشان خارج گردد و برباد برود.

در نظر بگیرید بر متن چنین اوضاع عمومی که از سوی رژیم متوحش سرمایه داری بر جامعه حکمفرما شده؛ در حالی که بخش عمده زیر ساختهای اقتصادی کشور را طی چهار دهه حاکمیت ننگین خود تخریب و یا به تعطیلی کشانده؛ این رژیم بلحاظ داخلی در بی ثباتی سیاسی و بن بستی لاعلاج گیر افتاده، و از نظر اکثریت جامعه هیچ مشروعیتی ندارد؛ بلحاظ جهانی هم بشدت در انزوای بین المللی بسر می برد، آیا منطقی است کسی پروپاگنده “توافقنامه چین و ایران” را به ذره جدی بگیرد؟!

این “توافقنامه” حتی اگر فرض بر این باشد از امروز تلاشی برای فراهم نمودن ملزومات آن از سوی رژیم ایران انجام گیرد تا به یک قرارداد قابل اتکاء از سوی یکی از قطبهای اقتصادی سرمایه داری جهانی تبدیل شود یکی از پیش شرطهای آن حداقلی از ثبات سیاسی است، چیزی که رژیم ایران بشدت فاقد آنست. از دیگر پیش شرطهای چنین توافقاتی پایبند بودن به چهارچوب قواعد بازار جهانی اعم از صندق بین الملی پول و بانک جهانی و منطق حرکت سرمایه است، که رژیم ایران حتی از نظر قطبهای جهانی سرمایه داری هنوز ملزومات چنین ” اصلاحاتی” جهت قابلیت ادغام شدن در سیستم مورد نظر آنها را تماما نشان نداده. اساسا “توافقنامه چین و ایران” مانور سیاسی مضحکی است با کارت چین. هر چند دولت چین میداند این “تفاهمنامه” با چنین رژیمی امکان عملی شدنش در حد صفر است ولی وارد شدن با این کارزار سیاسی را به عنوان تاکتیک مقطعی از ایران پذیرفته. اما رژیم لااقل در محاسباتش چند فرض را متصور شده. فرض نخست بر این توهم استوار است، با آوردن یکی از قطبهای اقتصاد سرمایه داری پشت این کارزار سیاسی و با بزرگنمائی بیش از حد از آن، شاید بتواند بخشی از جامعه را با آن سرگرم و در انتظار قول و وعده های پوچ همیشگی نگه دارد، خصوصا که به مضحکه انتخاباتی زمانی زیادی نمانده! فرض دوم روی این تصور سرمایه گذاری کرده، شاید برای جامعه این پیامد را نیز در بر داشته باشد درست است رژیم ثبات سیاسی ندارد در داخل کشور، اما هنوز با زیستن در شکاف بین قطبهای جهانی قادر به حفظ بقای ننگین خود هست. فرض سوم شاید به این شیوه بتواند از ریزش و تضعیف بیش از پیش صفوف نیروهای سرکوبگرش که از برآمد توده ای بشدت به وحشت و هراس افتاده اند بکاهد. و بلاخره فرض آخر شاید فشاری باشد که کشورهای غربی منعطف تر عمل کنند و برای انزوای بین المللی آن تخفیفی قائل گردند. اما این کارزار تبلیغی رژیم ایران برای غرب و آمریکا هم مثل ترساندن بچه از هالو میماند. چین باوجود هر کشمکش و رقابتی که با آمریکا داشته باشد باز نقاط اشتراکش با غرب و آمریکا بمراتب بیشتر از رژیم ایران است و بعید بنظر می رسد اگر بخواهد جا پای بیشتری در منطقه برای خود باز کند به چنین رژیمی اتکاء کند جهت تعقیب منافع خود. چین به عنوان دومین قطب اقتصادی جهان سرمایه داری و سایر قطبهای جهانی لااقل از ” بنیانگذاران  کلاسیک علوم اقتصاد سیاسی سرمایه داری” نظیر ریکاردو اینرا بخوبی یاد گرفته اند که گفته بود: «اگر کودی را کشف کنم که باعث شود قسمتی از فرآورده های زمین کشاورزی ام ۲۰% افزایش پیدا کند؛ مطمئنا سرمایه ام را از کم سودآورترین قسمت زمین ام خارج و در آن قسمت سرمایه گذاری خواهم کرد.». اما مضحک تر از آن هیاهوی پوچ  طیفهای ملون پرو غربی بود که از زاویه دفاع از “مام میهن” خواستند بنفع خود آب را گل آلود کنند. از شازده پهلوی که تازه شیر فهم شده تکیه بر تاج و تخت شاهی دیگر خواب و خیالی بیش نیست و جامعه انتظار چندین دهه شان را سکه یک پول کرده،  و جمهوری خواهانی  که تازگی جناب پهلوی میخواهد بدان اسباب کشی کند تا سایر اپوزسیون و پوزسیون بورژوازی که امیدشان به سیاستهای دولت ترامپ بود اینرا فرصتی کردند که به دولت بایدن نشان دهند حاضرند کنار دولت ایشان نیز خوشخدمتی کنند!

 

سخن آخر رو به هم طبقه هایمان!

شما تنها طبقه عظیم بواقع انقلابی هستید که هیچ نفعی در بقای این مناسبات واژگونه ندارید. برغم همه محرومیتها و محدودیتهایی که این مناسبات به شما حقنه کرده، دیگر موقعش رسیده، با ارتقاء هر چه بیشتر تناسب قوای مبازاتی به چنین بردگی مزدی اسارتباری پایان دهید. نگذارد طبقه ستمگر بیش از این به شما به چشم “نیروی کار ارزان و کارگر خاموش” نگاه کند و شرایط تولید و کار را دیکته کند و مشتی سرمایه دار انگل در سایه سود حاصل از نیروی کار طبقه ما لم بدهند و بیاسایند و سهم بخش بزرگی از جامعه، زندگی آن مشابه اعصار پیشن باشد.

شما براین امر مهم نیز بخوبی واقفید، دوره پیشا انقلابی دوره گسترش و تعمیق بیشتر کشمکش، رویارویی و جدالهای سیاسی و طبقاتی است که زمینه رو به اعتلای انقلابی و پا گذاشتن به میدان انقلاب را روی زمین سخت و سفت این تقابلات دورانساز- گاهی کند و تدریجی و گاها چنان با سرعتی خیره کننده – مهیا میکند که تصور آن دشوار است. دوره ای که در آن مختصات انقلاب، در حال رشد و گسترش هستند. دوره ای که با عزم مبارزاتی شما جامعه را شخم می زند تا هر آنچه طی بیش از چهل سال مهر مناسبات برده وارانه و از خود بیگانگی انسان را بر پیشانی خود دارد، زیر و رو کند، و مهر دوران انقلاب پرولتری را به دور از هر گونه استثمار، تبعیض و نابرابری را بر آن حک کند. دوره ای که تنها پیشاهنگان طبقه با برنامه از پیش آماده برای سازماندهی نوین جامعه به میدان انقلاب می آیند. دوره ای که متقابلا بورژوازی نیز با اتکاء به قدرت حاکمه رو به زوال و شرکایشان، تلاش میکنند پشت آخرین سنگرهای باقیمانده مقاومت کنند، و این مناسبات و مظاهر استثمارگر عقبمانده را حفظ و پاسداری کنند. این دوره اعتلای انقلابی، دوره اتکاء به نهاد و ارگانهای برخاسته از اراده ما کارگران و کمونیستها و توده های فرودست است که اکثریت جامعه میباشیم و میخواهیم کل جامعه را از قید و بند مناسبات کنونی رها سازیم. دوره ای که کمونیستهای راستین عملا در سازماندهی و هدایت جامعه نقش ایفاء کنند، و پراتیک و استراتژی کمونیستی بر فعل و انفعالات جنبشی آنان مسلط گردد. 

شما ضمنا بر اینهم بخوبی واقفید، توده های محروم و فرودست نیز بشدت احساس کرده اند که بیش از این نمی توانند سلطه این رژیم را تحمل کنند. رژیم حاکم نیز به اینمرحله تماما نزدیک شده که دیگر به هیچ وجه قادر نیست حتی با زور و سرکوب سیستماتیک دولتی بقای ننگینش را حفظ کند. ما کمونیستها و سوسیالیستها و سایر پیشروان جامعه نیز میخواهیم در هدایت و رهبری نقش پیشاهنگ ایفاء کنیم، بشرطی که بر پراکندگی کنونی بسرعت فائق آئیم. به همین اعتبار دیگر موقعش رسیده، تازه اگر دیر نباشد، ما کارگران، کمونیست و سوسیالیستها و پیشروان جامعه جدا از ظرفهای موجود مبارزاتی تا کنون که بواسطه آن جهت تحقق خواست و مطالبات علیه وضع موجود بکار بسته ائیم، ضامن اجرائی هر گونه پیشروی در دوره آتی را متکی به ایجاد کمیته های کارخانه و محیط زیست کنیم، یقینا خواهیم توانست در برابر اعمال شرایط تولید و کار اسارتبار پر توانتر از همیشه مبارزه را بسیار کم هزینه تر از پیش در میدان نبرد خود با سرمایه به پیروزی نهایی برسانیم. تجربه تشکیل مجمع عمومی در مجتمع نیشکر هفت تپه اگر در سایر بخشهای کارگری بطور هماهنگ انجام و ادامه کاری پیدا میکرد بطور حتم امروز امر ایجاد عاجلانه کمیته ها آسانتر انجام میگرفت. اما باز دیر نیست، خود نفس اینکه چنین ضرورتی میان کارگران حس شده، درجه ای از هماهنگی برای خلق فرصتهای بمراتب بیشتر را در بین بخشهای مختلف آنان بوجود خواهد آورد. و با ایجاد این کمیته ها در هر کارخانه یقین حاصل خواهند کرد، امکان تحمیل فرضا خواست حقوق پایه بیش از ۱۲ میلیون تومان برای هر خانوار چهار نفره به دولت چقدر تضمین بیشتری دارد. چنین گامی حتما بدون مانع نیست، اما در جریان خلق فرصتها و ابتکارات بسرعت از پتانسیل و ظرفیت مبارزاتی جهت برداشتن موانع سر راه برخوردار خواهد گشت. بطور یقین پاسخ عملی به نگرانیهایی نیز خواهد داد که کم و بیش در میان جامعه ایجاد شده مبنی بر اینکه آیا خیزشهای ۹۶ و ۹۸ در پی سرکوب شدید و بدنبال شرایط بسیار دشوار کرونا تا حدودی به تعویق افتاده اند، می توانند تداوم یابند و امکان بازگشت در مقیاس توده ای به خیابانها و تبدیل شدن به یک برآمد انقلابی را خواهند داشت؟! و ملزومات برای اعتلای شرایط انقلابی را بطور غیره منتظره ای آماده میکند و در گامهای بعدی زمینه های مادی برای برپائی شوراها را عملا با خود به همراه خواهد آورد. خصوصا ما طبقه کارگر و احزاب کمونیستی در ایران نیز علاوه بر تجارب و دستاوردهای تاریخی کمون پاریس و فوریه و اکتبر روسیه، آزمونهای درخشنده کمیته و شوراهای کارخانه و محله را در همان سالهای اول قیام لااقل در استانهای تهران، خوزستان، کردستان و ترکمن صحرا را ولو کوتاه مدت، اما بعنوان دستاوردی ارزنده در تاریخ جنبش شورایی پشت سر داریم. تنها در پرتو چنین چشم اندازی است، ما هم طبقه یها، میتوانیم به کمک حزب کمونیستی و کارگری که در رفتن بسوی قدرت سیاسی هدف غایی بجز سپردن تمام قدرت بدست شوراها ندارد، زنجیر اسارت مزدی را نه تنها از دست و پای خودمان تماما بگسلیم بلکه در قامت رهبری کل جامعه نیز عرض اندام کنیم. و عملا به جامعه نشان دهیم، می توانیم آینده ای را که شایسته انسان امرزوزیست تامین و تضمین کنیم. سیمای سیاسی جهان نیز گواهیست تناسب قوا بنفع انقلاب از پائین در حال تغییر و جهان امروز از همیشه بیشتر به کمونیسم پراتیک از جنس کمون پاریس و اکتبر نیازمندست.

زنده باد ۱ می!

زنده باد انقلاب کارگری!

زنده باد کمونیسم پراتیک!

ناصر بابامیری ۱۶ آپریل ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate