در جستجوی مجرم , به بهانه مصاحبه محمد سیار در رابطه با گردان شوان

اخیرن محمد سیار از فرماندهان قدیمی کومله که در جریان اقدام برای نجات گردان شوان به دست نیروهای جمهوری اسلامی اسیر شد در مصاحبه ای که گویا بخش اول یک مجموعه ادامه دار است به بازگویی خاطراتش از ماجرای دستگیری خود و نابودی گردان شوان پرداخته است. تصویری که آقای سیار تا همینجای کار به مخاطب می دهد یک تصویر آشنای قدیمی است. یک قهرمان داریم که همه اتفاقات را از قبل پیش بینی می کند، مدام زور می زند دیگران را که در خواب غفلت به سر می برند از اقدامات نسنجیده برحذر دارد و عواقب این نوع کارها را به آنها گوشزد نماید، از بیخیالی اطرافیانش عصبانی می شود، داد می زند و با مشت به زمین می کوبد، ولی دریغ از یک گوش شنوا. بله، داشتم آقای سیار را معرفی می کردم. در مقابل این قهرمان شیردل و در عین حال انسان دوست، چند مجرم بالفطره هم داریم که طبق معمول آن بخش از رهبری وقت تشکیلات کومله هستند که آقای قهرمان امروز با آنها خوش و بش ندارد. اینها یک مشت آدم  کینه جوی بزدل، دروغگو، تنگ نظر و بی احساس هستند که نه برای جان انسان ارزشی قایل هستند، نه رفاقت سرشان می شود و نه منطق و حرف حساب. 

همینجا بگویم که محمد سیار برای رهایی خود از دست رژیم تن به هر کاری هم که داده باشد باز چون در اسارت بوده از نظر من فقط یک قربانی است. همینکه ایشان امروز این شانس را دارد که راست راست  بگردد و بر علیه کومله و رهبری وقت آن کتاب بنویسد و مصاحبه  بکند نشان می دهد که تشکیلات وقت آن سازمان هم به درست با او به عنوان یک قربانی رفتار کرده است و نه یک مجرم. خود سیار البته از این وضعیت راضی نیست و با یک راه حل سوم آمده است. او می خواهد قهرمان زندگی خود و دیگران باشد. خب، البته او حق دارد در عالم خیال هر هرکولی که می خواهد باشد، اما فقط در عالم خیال. دیواری که سیار در دنیای واقع از پشت آن رهبری وقت کومله را به سنگ گرفته شکننده تر از آن است که بتواند سنگر محکمی حتی برای یک قهرمان واقعی هم باشد. 

دلیلی که مرا به نوشتن این سطور واداشت اما نه مصاحبه سیار و داستان سرائیهایش بلکه پرداختن به یک تصویر و نگاه عقب افتاده به حزبیت و کار حزبی است که به امثال سیار نیز نیرو و قوت قلب می دهد تا با وقاحت به صرافت شیطان سازی از دیگران و قهرمان سازی از خود بیافتند.  

یک دیدگاه به غایت عقب افتاده و اینجه ممدی که عقبه معلوم و مشخص ناسیونالیستی دارد تاریخن در کومله وجود داشته است که هر گاه مجالی یافته سر برآورده، در مقاطعی به عقب رانده شده و باز سر فرصت قد علم کرده است. عمده کار کسانی که به این دیدگاه می رسند تحقیر مبارزه و فعالیت سیاسی، تقدیس اسلحه و مرده پرستی، ارزش قایل نبودن برای سازمان و حزب و ارگانهایش و اقدامات ماجراجویانه به اصطلاح عشایری بوده است. این دیدگاه هر چند به دلیل غیر سیاسی و بی برنامه بودن حاملینش هیچگاه جایگاه چندانی حتی در میان عقب افتاده ترین قشر تشکیلات کومله نداشته اما در مقاطع گوناگونی اینجا و آنجا با سنگ اندازیها و ندانم کاریهایش مشکل آفرینی کرده است. عمده کسانی که تاریخن این دیدگاه همچون آهن ربایی آنها را به سوی خود کشانده معترضینی بوده اند که در نتیجه مثلن یک برخورد تشکیلاتی به این نتیجه رسیده اند که مظلوم واقع شده اند و با غرولند و شیطان سازی و کارشکنی به جنگ ظالمان حزبی رفته اند. اشتباه خواهد بود اگر این دیدگاه را با آن سنت جا افتاده سیاسی ای که در مقاطعی بر رهبری و تشکیلات کومله حاکم بود یکی بگیریم. آن یکی برنامه و اصول کار خودش را داشت و بخش عمده ای از رهبری و بدنه تشکیلات کومله را از روز اول تشکیلش در چمبره خود گرفته بود. قسمت عمده مباحث درون سازمانی و حزبی آن سالها نیز اتفاقن در نقد همین سنت جا افتاده صورت گرفته که در نهایت عده ای از آن بریدند و عده ای هم رسمن ماهیت سیاسی خود را با آن تعریف کردند و راهشان را جدا کردند. 

به هر روی حاملین دیدگاه اینجه ممدی که در کل دوره فعالیت کومله در دهه شصت هیچگاه از تعداد انگشتان دست فراتر نرفت چند سالی است که فزونی یافته اند. بریدن از آرمانهای دوران جوانی و بی افقی امروزشان، ندامت و پشیمانی، گذر زمان و بالا رفتن سن و استیصال و احساس بی خاصیت بودن در جوامعی که در آنها زندگی می کنند از جمله فاکتورهایی هستند که این خیل نسبتن عظیم اکس کمونیستها را برای یافتن جواب سوالهایشان به سوی تئوری توطئه کشانده است. اینها برای هر اتفاقی که فکرش را بکنید یک تئوری توطئه دارند، صدیق کمانگر را تشکیلات آگاهانه در شرایطی قرار داد که ترور شود، فارسها با برنامه قبلی کومله را به خاک سیاه نشادند، تشکیل حزب کمونیست نقشه ای آگاهانه برای نابودی کومله بود، فلان واحد نظامی اگر فلان عضو رهبری چنان نمی کرد از بین نمی رفت و الا ماشاءالله.     

حالا هم چند سالی است که سازمانیافته تر به بهانه های گوناگون و مشخصن به بهانه یادبود جانباختگان گردان شوان و یا ۲۲ ارومیه دادگاههای جنایی بر پا می کنند و هر بار بسته به روابط موجودشان با اعضای وقت رهبری کومله یک یا چند مجرم و خائن جدید کشف و معرفی می کنند. اساس کار این جماعت چنانکه گفتیم بر تئوری توطئه که در آن نیازی به سند و مدرک و حساب و کتاب نیست و انگیزه شناسی و حدس و گمان و عوامفریبی حرف اول را می زند بنا شده است. حزب و سازمان سیاسی از نظر اینها چیزی جز مرکزی برای تجمع سلحشوران تفنگ بدوشی که با قهرمانیهایشان حماسه میافرینند و بعد از مدتی هم کشته می شوند نیست. مرده پرست اند و زندگان را به جرم زنده ماندن بزدل می خوانند، خود اما شهید زنده اند. اعتراضات و اعتصابات کارگری چون در آنها تیری هوا نمی شود برای اینها بی ارزش است، ترویج و سازماندهی و آگاهگری را امورات پیش پا افتاده و حیطه کار ترسوها می دانند. رهبری حزب و سازمان اگر حیله گر و بزدل نبود که رهبری نمی شد، تفنگش را بر میداشت و حماسه میافرید تا عاقبت گوشه ای کشته می شد. جامعه طبقاتی و کشمکش طبقات در جامعه از نظر اینها گنده گوییهای فیلسوفانه بزدلهاست که چشم بر واقعیتها بسته اند و نمی بینند که امورات دنیا بر اساس احوالات شخصی قهرمانان و ضد قهرمانان می چرخد. مانیفست اینها تئوری توطئه است و الگوهایشان اینجه ممد و گل محمد. به همین دلایل نیز اینها تبدیل نشدن کومله به سازمان نماینده طبقه کارگر در کردستان، تکرار نشدن اول ماه می های شورانگیز و نقش کمونیستها در آنها، ۸ مارسهای باشکوه، اعتراضات سازمانیافته کارگری و تحمیل خواستهای کارگران را نه تنها فاجعه نمی دانند بلکه حتی آنقدر برایشان مهم نیست که از خود و یا دیگران بپرسند چرا چنین شد و یا ایراد کارمان کجا بود؟. اینها پا به عرصه گذاشتن اسلامیها و رشد روزافزون ناسیونالیسم و گرایش ناسیونالیستی و منزوی شدن و بی افقی فعالین چپ و کمونیست را در مناطقی که تاریخن کمونیستها در آنها حرف اول را می زده اند و نیرو جابجا می کرده اند نه تنها فاجعه نمی دانند بلکه به وجدشان میاورد. اینها گویا موضوعات پیش پا افتاده ای هستند و چنانکه گفتم سازمان و حزب سیاسی برای این حضرات ظرف تجمع اسلحه بدوشان جنگجو است نه چیزی بیشتر. حال که پژاک و حزب دمکرات آنسوی مرز میروند و میایند پس زنده باد پیشمرگ کردستان، ماهیت طبقاتی چه کشکی است، برنامه و اهداف و طبقه دیگر چه صیغه ای است. 

و اما دو واقعه ای که چند سال اخیر موضوع کار اینها شده

واقعیت این است که پناه بردن به تئوری توطئه برای بررسی عللی که منجر به فاجعه گردان ۲۲ و شوان شدند قبل از هر چیز توهین و بی احترامی به رفقای جانباخته این دو گردان است. آنها اولن انسانهای صرفن جنگجوی بی فکری که فلسفه زندگیشان فقط جنگیدن بوده باشد نبودند. آنها یک جمع کمونیست آرمانخواه بودند که برای تحقق آرزوهایشان ناچار شدند سالها خستگی ناپزیر مبارزه کنند، آنها برای کرد و کردستان و خاک و کوه و دشت کردستان مبارزه نمیکردند، بیشتر آنها اعضای حزب کمونیست ایران بودند و برای پیروزی سوسیالیسم و رهایی طبقه کارگر با نظام حاکم می جنگیدند. تقلیل دادن آنها به انسانهای صرفن جنگجوی بی فکری که از جانب چند عضو رهبری سازمان مورد سوءاستقاده قرار گرفتند و مظلوم واقع شدند کمال بی انصافی در حق این انسانهای کمونیستی است که آگاهانه فعالیت در کومله و حزب کمونیست را برای مبارزه با حاکمیت انتخاب کرده بودند.  

اما راستی آیا نمی توانستیم جلوی رخ دادن این وقایع را بگیریم؟. اگر با نگاه امروز به سی و اندی سال قبل بازگردیم به طور قطع می توان جلوی نه تنها این دو فاجعه بلکه خیلی از فجایع دیگر را هم گرفت، اما این کار ممکن نیست و تاریخ واقعی هم میانه چندانی با اگر چنین و چنان می شدها ندارد.   

واقعیت محض تاریخی این است که در آن دوران مورد بحث، سنت سیاسی حاکم بر رهبری و تشکیلات کومله متاسفانه رقابت با حزب دمکرات به هر قیمتی را در صدر اولویتهای کاری این سازمان قرار داده بود و هر دو فاجعه هم به نوعی نتیجه این رقابت که از آن سنت سیاسی نشئت می گرفت هستند. اسناد و مدارک و مباحث آن دوره نشان می دهد که این سنت سیاسی در تقریبن کل رهبری و بدنه تشکیلات حاکم بوده است و چنان نبوده که یک تک فرد یا جمعی با قوه قهریه آن را به دیگران دیکته و تحمیل کرده باشند. و چون سنت سیاسی خود جان و دست و پا ندارد تا سراغش رفت و تنها وقتی معنی پیدا می کند که آدمها حامل آن می شوند از این ببعد هر گاه هوس یافتن مقصر کردید بد نیست در آیینه به خود نیز نیم نگاهی بیاندازید. آن سنت خوشبختانه در کلیت خود نقد شد و قسمت عمده ای از رهبری و فعالین آن دوره کومله حالا دیگر سالهاست که به آن نقد دارند و از بیان اشتباهاتی که در نتیجه حاکم بودن این سنت بر رهبری و تشکیلات به وقوع پیوستند هم ابایی نداشته اند. اتفاقن شما قهرمانان گرامی جزو معدود کسانی هستید که کماکان به سنت سیاسی حاکمی که بانی فجایعی از قبیل فاجعه گردان ۲۲ و شوان شد پایبند مانده اید و به آن افتخار هم می کنید. تصویری که شما با پناه بردن به تئوری توطئه از مناسبات حزبی در کومله می دهید یک تصویر مافیایی است. گویا کسی آن بالا نشته و دستو می داده، دیگران هم از ترس جان اوامرش را اجرا می کرده اند. این تصویر حتی شایسته خود شما هم نیست.  

فردین آرام

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate