دو نوشته

پاس کاری

نامه ای که اخیراً به سازمان ملل فرستاده شد، یکی از بسیاری بود که ظرف سال های اخیر روانۀ دفتر و دستک های جهانی می شود. آن هایی که با این نوع دریوزگی مخالفند، نظر خود را بیان داشتند و حرف خود را زدند، من هم که نظرم را قبلاً نوشته ام. در اینجا مقصودم مکرر کردن مطلبی نیست که همه در جریانش هستند، می خواهم روی نکته ای انگشت بگذارم که خاص این مورد نیست ولی در مورد نامۀ اخیر، بحثش سریع بالا گرفت.

یکی از دوستان که در ایران است، طی گفتگویی به من گفت که طرح این نامه و شاید سیاه مشق آن از سوی افراد شناخته شده ای که در جرگۀ خدمتگزاران ایرانی نو محافظه کاران جا دارند، به داخل القأ شده و همان مبتکران کار هستند که بعد از امضأ، پخش و تبلیغ نامه را در خارج بر عهده گرفته اند، پخش و تبلیغی که وسعت ثابت تبلیغات رسانه ای تابع سیاست آمریکا را دارد.

گوینده، از گستردگی این نوع پاسکاری ها که اخیراً افزایش یافته، نگران بود و می گفت باید جداً مواظب این ها بود چون با مکرر شدن این تبلیغات رفتی و برگشتی که فضای ناسالم جنبش سبز را به یاد می آورد که در آن شعار را صدای آمریکا عرضه می کرد تا از طنینی که در داخل می یابد، خوراک تبلیغاتی بسازد، به نظر می آید که طرحی نو برای ایجاد ناآرامی در کار است. طبعاً دلواپسی وی از بروز اعتراض نسبت به نظام اسلامی سرچشمه نمی گرفت، از این بود که باز غوغایی به پا شود و نیروی مردم را در کشمکشی بی برنامه و بی عاقبت، به هدر بدهد.

دو کلمه ای را که به او گفتم، در اینجا تکرار می کنم چون ممکن است به کار مبارزان خارج هم بیاید.

طبیعی است که ابراز مخالفت با نظام اسلامی مبارک و لازم است، چون بالاخره باید همین مردم، با اعتراضاتشان شر حکومت فعلی را از سر ایران کم کنند. این حرکت ها می تواند اشکال گونه گون داشته باشد، ولی یک نکته است که شرط لازم طرفداری کردن یا نکردن از آنهاست ـ چون نباید تصور کرد که هر اعتراضی، در هر مورد، در هر جا و به هر مناسبت و با هر محتوایی انجام شد، مفید است و می تواند قدمی به جلو تلقی گردد.

متأسفانه مردم تمایل دارند تا در هر کجا حرکتی دیده شد، آنرا به گام نخست در راه براندازی نظام تعبیر کنند و نسبت به آن، اگر نه همراهی که همدلی نشان بدهند. دستگاه های تبلیغاتی هم در سوق دادنشان به این راه کوتاهی نمی کنند. باید این روند را متوقف ساخت. با طرح دو پرسش ساده و منطقی: کار قرار است چه سیری بگیرد و چگونه با این روش میتوان به تغییر نظام سیاسی ایران رسید. فعالان سیاسی میباید در طرح این سؤالها پیش قدم باشند.

باید مردم را واداشت که پشتیبانی حتی لفظی خود از هر حرکت را منوط به گرفتن پاسخ قانع کننده برای این پرسش ها بنمایند. بدخواهان، برای رسیدن به اهداف خویش، ذهن عموم ایران را هدف گرفته اند. مقابله با این ترفند، فقط با بالا بردن توان انتقادی ذهن همین مردم ممکن است. با وسیلۀ دیگری نمی توان سره را از ناسره جدا کرد و با برنامۀ نابودی ایران مبارزه نمود.

۲۷ مارس ۲۰۲۱، ۷ فروردین ۱۳۹۹

++++++++++++++++

سخن روز

عالیجناب سفیر

رامین کامران

خبر فوت فرانسوآ نیکولو سفیر اسبق فرانسه در ایران مایۀ تأسف بود. نه فقط از این بابت که مرگ کمابیش هر کسی می تواند در ما اسف و همدردی بیانگیزد. اینها به جای خود، او صاحب صفات نادری بود که جای خالیش را به رخ می کشد.

من با او سه بار تماس پیدا کردم. اول بار حین کنفرانسی در مدرسۀ علوم سیاسی که من را هم دعوت کرده بودند تا در بارۀ کتابی که تازه منتشر کرده بودم، سخنرانی کنم و او نظامت جلسه را بر عهده داشت؛ بعد هم شامی می دادند که فرصت کردیم چند کلمه ای رد و بدل بکنیم. بار دوم در یک میزگرد زندۀ رادیویی در رادیوی فرهنگی (France Culture) که حین آن درگیری مفید و مطبوعی هم با یکی از کله گنده های مدرسۀ علوم سیاسی که خمینی را جوانمرد (به فارسی) خوانده بود، پیش آمد. بار سوم هم باز در یک برنامۀ رادیویی که خودش در استودیو حضور نداشت و از پشت تلفن صحبت می کرد. هر سه بار، ایران موضوع بحث بود.

آن چه که از بار اول نظر مرا جلب کرد و با خواندن کتاب کوتاه و خوبی (عمامه و گل سرخ) که در بارۀ ایران نوشته بود، تقویت هم شد، دوری از کلیشه های رایج بود و خوی مایل به تعادل.

بسیاری از دیپلمات ها، از حد قالب هایی که در حقیقت توسط متخصصان و در این مورد ایرانشناسان سر هم شده فراتر نمی روند ـ بخصوص اگر این ها هموطن شان باشند. اسباب فکری آنها از کتابهایی که به سرعت خوانده میشود، کنفرانسهای توجیهی که با فواصل معین بر پا می گردد و طبعاً کوشش های معمولاً بسیار محدودی که در محل برای شناخت کشور و مردمانش انجام می پذیرد، فراهم می گردد. باقی وقت هم در محیط دیپلماتیک می گذرد که در همه جای دنیا ترکیب مشابه دارد ـ همانها هستند که دور دنیا میگردند و در این کشور و آن کشور با هم تماس پیدا می کنند. فرانسوآ نیکولو تخته بند این قالب ها نبود. شاهدش کتابی که بارۀ ایران نوشت و با فروتنی، نظراتش ـ نظرات خودش ـ را در آن بیان نمود و از کتاب هایی بسیاری از مدعیان سرقفلی دار این نوع تحقیقات، خواندنی تر بود و به واقعیت نزدیکتر و خالی از هر ادعا. آدمی بود که استقلال فکر داشت و نظرش را خودش می ساخت و به صورت پیش ساخته از جایی تهیه نمی کرد.

این فکری که مال خودش بود، در بوتۀ تجربیات سال هایی ساخته و پرداخته شده بود که سایۀ دوگل بر آن ها مستدام بود. شروع کاریر دیپلماتیک او در زمان زعامت رهبر فرانسۀ آزاد واقع گشته بود، سال هایی که فرانسه حرفی از خود داشت که مستقلاً بیان می نمود و هیچ تمایلی هم نداشت تا زیر بار سیاست دیگران برود، چه بزرگ باشند و چه کوچک، چه متحد باشند و چه حریف. احتمالاً استقلال رأی خود نیکولو با یافتن طنینی هماهنگ در سیاست کلی کشورش تقویت و تحکیم شده بود و ساروج شخصیت فکری سیاسیش این گونه ساخته شده بود. این را نیز اضافه کنم که هیچگاه محض همرنگی با محیط محافظه کار وزارت خارجه، گرایش چپ خود را پنهان نساخته بود.

گفتم خوی متعادل داشت.

اشخاصی که از دور به منظره می نگرند، معمولاً تصور می کنند که  هر کس در بارۀ ایران تحقیق می کند و صاحب تخصص به شمار می آید، لابد از سر علاقه به این سو کشیده شده و هر که به هر دلیل شغلی با کشور ما در ارتباط است، حتماً به آن مهر پیدا کرده است. این تصورات خطاست، تعداد کسانی که متخصص این و آن کشور و نه فقط ایران هستند ولی از خودش و مردمانش بیزارند، هیچ کم نیست و شمار کسانی، از جمله دیپلمات هایی که در کشوری مأموریت می گیرند ولی از آن منزجر هستند، قابل توجه است.

شاید زاده شدن نیکولو در مصر و در خارج از وطنش باعث شده بود که گرایشی به بیگانه شماری مطلق دیگران و از جمله ایرانیان نداشته باشد، گرایشی که شرط لازم منزجر شدن از دیگران است. گفتم شاید، چون این شرط کافی نیست. گاه زیستن از کودکی در خارج از موطن خویش ـ بر عکس ـ نوعی احساس غیریّت در دل برخی می نشاند که می تواند با گذشت زمان تقویت هم بشود.

آگاهی به تفاوت داشتن با دیگران در عین دیدن قوت و ضعفشان ولی آنها را اساساً بیگانه نشمردن، صفتی است همانقدر پسندیده که نادر. چنین نگرشی است که راه درک دیگران را، با صفات بد و خوبشان و با انواع مشکلاتشان، باز نگاه میدارد. این خاصیت، علاقه نیست که البته ممکن است با آن تؤام گردد، نوعی گشاده نظری است که لازمۀ درک مردم و جوامع مختلف است. فهمیدن، قبل از هر چیز محتاج داشتن گوش و چشم باز است. معنایی که از این عبارت اراده می کنم نه دقت است و نه جستجو گری و نه کنجکاوی، بارپذیری و حاصلخیزی ذهن است.

همه می دانند که ظرف بیست سالۀ اخیر و بخصوص از دوران نیکولا سرکوزی، دیپلماسی فرانسه گرایشی ناسالم به تبعیت از سیاست های نو محافظه کار پیدا کرده است. نشانه های این امر را که به سیاق محافل دیپلماتیک، هیچگاه با بوق و کرنا همراه نیست، در جای جای سیر دیپلماسی این کشور می توان مشاهده نمود و بیراه نیست اگر بگوییم بیش از هر جا در مورد ایران. نیکولو صدای اصلی مخالفت با این راه و روش بود و هیچگاه از بیان نظرش که می توانست تا انتقاد از رئیس جمهور کشور هم پیش برود، کوتاهی نمی کرد. نکته مهم است و ارزشمند، چه از دیدگاه فرانسویان و چه ایرانیان. حضور رسانه ای او وزنۀ تعادلی بود در محیطی که تعادلش را مدت هاست از دست داده است.

خودش رفت، یادش ماند و جایش خالی ماند.

۲۷ مارس ۲۰۲۱، ۷ فروردین ۱۳۹۹

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate