به آهستگی

امروز خنده هایم را دزدیدند،

امروز نفسم به تنگ آمد،

امروز همه نیرو و انرژی ام،

همه کرانه هایم و دریاهایم،

همه چشمه ها و معدن هایم

همه کشتزارها و دشت هایم

همه جاده ها و پل ها و رگ هایم،

امروز چشم بادامی ها به آهستگی خانه ام را تسخیر کردند.

*

امروز روز جهانی تآتر بود اما همه سالن ها بسته،

امروز را میخواستم جشن بگیرم و نمایش ببینم اما”

اکنون در دنیایی زندگی می کنیم که به آهستگی

با یک ویروس کوچک نفس دنیا را می گیرند

و با یک امضا کشوری را پیشکش می کنند

تا در مسند زورگویی ماندگار بمانند

*

اما من از چه بگویم؟-  خنده هایم را سالهاست از من دزده اند

از اشکهایم؟-  سالهاست خشکیده است

از خانه ام؟-  سالهاست از من دور است

از زادگاهم؟-  از بی آبی و تشنگی در حال جان کندن است

دیگر چه برایم مانده؟-  مُشتی واژه

اگر دزدانِ حقیقت با پاک کن واژه هایم را از صفحه هستی محو کنند

کلماتم را به باد می سپارم،

کلماتم در کُنج کشو و جعبه نمی ماند

در فضای مجازی پخش می شود

باد تند و سیال است

شاید در جایی شاخه امیدی برویاند

باد امید می رویاند، همه امیدم به باد است.

*.

بیست و هفت مارس ۲۰۲۱- پاریس

مهستی شاهرخی

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate