قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار!
سرگذشت شگفت انگیز نخستین عضو آمریکایی القاعده
ترجمه و تحقیق و تالیف : محمد قراگوزلو
جهان پسا شوروی….
رشد شتابان تروریسم در منطقهیی وسیع از میندانائو و آسیای مرکزی و خاورمیانه تا آفریقای شمالی و کشیده شدن دامنههای آن به قلب اروپا خصلت نماترین ویژهگی جهان معاصر است. ظهور مستمر انواع و اقسام جریانها و سازمانهای حرفهیی تروریستی – که فیالحال آخرین نمونهی در حال اضمحلال آن داعش است- در متن یک جنگ بی پایان قابل تامل و ارزیابی است. جنگی که ارتفاع کوتاهترین شعلههایش از مرزهای شمالی پاکستان تا افغانستان و عراق و سوریه و لیبی و یمن سرکشیده و هیچ چشم اندازی برای خاتمهی آن متصور نیست. این جنگها در کنار زایش و گسترش تروریسم در متن اعتلای اسلام سیاسی و بنیادگرا – به عنوان خوراک ایدئولوژیک آنها- نتیجهی “ختم خطر سرخها” و دستاورد خاتمهی جنگ سرد و مراسم اختتامیهی کمونیسم روسی و جشن با شکوه افتتاحیهی پایان تاریخ و فتح “دنیای قشنگ نو”ی پسادیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شکلبندی “نظام جهانی نو” است. و چندان اتفاقی نیست که نطفهی جنگهای داخلی معاصر و تروریسم دقیقا در سرزمینی (افغانستان) نضج بسته که محل تلاقی دو امپریالیسم- یکی رو به زوال (شوروی دوران فسیلها) و دیگری در حال عروج (آمریکایِ بوشها – ریگان)- بوده است. با استراتژی ضدکمونیستی “کمربند سبز” برژینسکی! در واقع خاستگاه جنگهای بی پایان منطقه و پایگاه اصلی تروریسم معاصر در جهان کنونی برآیند یک استراتژی امپریالیستی است که نخستین هدف اش مهار “کمونیسم روسی” از طریق پائین کشیدن پرچم یک دولت “چپ رفرمیست” در افغانستان بوده است. مضاف به اینکه هراس امپریالیسم امریکا و متحدان اروپایی اش از عروج کمونیستها پس از تعمیق بحران رژیم شاه و امکان قدرتگیری چپ در ایران یکی از مولفههای امکان سازی برای رشد اسلام سیاسی است. در ایرانِ پساپهلوی اسلام سیاسی با ماهیت سرمایهداری نئولیبرال پاسخی کاپیتالیستی به یک بحران کاپیتالیستی بود که می باید رسالتِ خونین و بر زمین ماندهی ناشی از استیصال و شلختهگی شاه را جمع و جارو می کرد. زدن نهاییِ چپ و نئولیبرالیزه کردن اقتصاد سیاسی. چنان که چنین کرد. در کنار حمایت مادی و معنوی از جریانهای بنیادگرای شیعی در رقابت با قطبهای جدید قدرت دولتی از جمله ترکیه و عربستان! به تعبیر گراهام فولر امریکای ریگان خود را آماده می کرد که تمام تشکیلات ناتو را در دوران کمونیسم زدایی و خلاصی از “شر سرخ” ها با یک تهدید ساختهگی جدید حفظ کند. این “تهدید جدید” اسلام سیاسیِ در قدرت اما مهار شده و گروهای حاشیهیی آن بودند. غافل از اینکه تعارضها و تناقضهای سیاسی این استراتژی یک روز گریباناش را خواهد گرفت. آن روز ۱۱ سپتامبر بود و ضربهی کاری القاعده در قلب سرمایهداری!
افعیِ این روزگار ادبار زدهی خونبار اما یک سرِ قطع شده دارد:
فقدان قدرت دولتی هژمون جایگزین در جغرافیایِ سیاسی تحت سلطهی رژیم پهلوی. بعد از سقوط شاه – که به عنوان پایگاه امپریالیسم آمریکا تنها اهرم هژمون سرمایهداری غرب در منطقه به شمار می رفت و کم و بیش مورد توافق و پذیرش روسها نیز واقع شده بود- و متعاقب به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی از چهار سو تلاش شده است که جای خالی چنان مرکز ثقلی پر شود. صدام حسین و تا حدودی ضیاالحق بزرگترین ناکامان این درهی سیاه و بی انتها بودند. جنگ ایران و عراق بی فرجام و با خسارات سنگین به هر دو طرف نیمه کاره رها شد. بزرگترین “نعمت” این جنگ رهایی اسرائیلیها از شر صدام حسین؛ ایجاد تشتت در میان دولتهای عربی، تضعیف سازمان تهاجمی نیروهای رادیکال فلسطینی و شکلبندی گروههای ارتجاعی مانند حماس و البته تثبیت نسبی جمهوری اسلامی بود. در این مدت حزب نئولیبرال عدالت و توسعهی ترکیه توانست کودتاهای پی در پی ژنرالها را مهار کند و از طریق سرمایهگذاری خارجی و توریسم و خط لوله باکو- جیهان – تفلیس و حمایت از جریانهای “اخوان المسلمینی” و البته رشد اقتصادی جای پایی در منطقه برای خود باز کند. در حالیکه مصر حسنی مبارک درگیر تنشهای داخلی بود عربستانِ فهد توانست تاج شاه ایران را در اوپک به قاپد و آهسته اما پیوسته به یک قدرت سیاسی مدعی در منطقه تبدیل شود. این حجم بد قواره اما دو قدرت متنازع و متخاصم نیز دارد. ج ا ایران و رژیم صهیونیستی اسرائیل! فروپاشی شوروی از یک سو در کنار رشد اقتصادی چین و افول هژمونی آمریکا در منطقهی مورد مناقشه از سوی دیگر به موازات عروج تدریجی فدراسیون روسیهی پوتین بیش از پیش این چهار قدرت مدعی را در مقابل هم قرار داده است. اینک مساله به سادهگی این است:
تا زمانی که یکی از این قدرتهای منطقهیی (ج.ا ایران/ عربستان/ ترکیه و اسرائیل) به شکل نهایی هژمون نشود و خلا ناشی از فقدان شاه را پر نکند شعلههای جنگ در تمام کشورهای درگیر رو به خاموشی نخواهد نهاد و هرآینه سر و کلهی یک گروه جدید تروریستی پیدا خواهد شد و جنگی جدید جای جنگی قدیمی خواهد لمید. من این فرایند باطل را “جنگ بی پایان” نام نهادهام و در مقالات متعدد و مصاحبههای مکرر آن را تبیین کرده ام. پیدا شدن سر و کلهی هیات طالبان در تهران و تلاشهای واشنگتن و مسکو و تهران برای دلربایی از جنایتکارترین و شرورترین و خبیثترین تروریستهای عصر ما نه فقط اتفاقی نیست بلکه در راستای استراتژی هژمونی منطقهیی با استفاده از تمام ظرفیتهای موجود حتا جانیان حرفهیی جنگی است. باری…..
منابع دست اول کتاب!
کتاب « قلبام را در دشت لیلی به خاک بسپار» روایتی حیرتانگیز و شگفتناک و یکسره واقعی از این داستان خونین است. بنمایهی اصلی کتاب سرگذشت عجیب جان واکر لیند از نوجوانی و نحوهی آشنایی او با گرایشهای اسلام سیاسی در آمریکا و عزیمت به یمن و سپس پاکستان و بعد ملحق شدن به القاعده در آستانهی واقعهی ۱۱ سپتامبر است. کتاب ضمن پرده برداری از نحوهی فعالیت شبکههای اسلام بنیادگرا در آمریکا به توصیف واقعی فعالیتهایی می پردازد که با پولهای شیوخ ناحیهی خلیج و حمایت مستقیم دولت پاکستان و چشم بستن دولت آمریکا بر این کنشها از شهروندان غربی برای پیوستن به القاعده عضوگیری می کنند.
با وجودی که سیر تحولات داستان پیش از ظهور داعش جاری شده است اما با مطالعهی نحوهی همبستهگی و اتصال جان واکر لیند به القاعده به سادگی میتوان چند و چون الحاق هزاران جهادی غربی به صفوف داعش را فهمید.
کتاب « قلبم را….» اگرچه فراگیرندهی فرایند وقایع شگفتانگیز زندهگی یک شهروند آمریکایی از اسلام آوردن تا پیوستن به القاعده است اما درواقع مانیفست گویای ماهیت نظری و تشکیلاتی و شکل شیوع اسلام سیاسی از آمریکا تا آفریقا و آسیای میانه و خاورمیانه است. کتاب فراتر از ترجمان سنتی و شناخته شده و مالوف است. « قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار» در درجهی نخست ترجمان و تلخیص سه کتاب مستند است:
۱.My Heart Became Attached.
نوشتهي مارك كوكيس ؛ دکترای تاریخ بینالملل و استاد دانشگاه بوستون. کوکیس – که از دوستان نگارنده است- که نام فرعی کتاب خود را “ادیسهی عجیب جان واکر لیند” نهاده در جست و جوی کشف اسرار هولناک این ادیسه خود شخصا با تحمل تمام خطرات واقعی کل مسیر سفر اولین عضو آمریکایی القاعد از آمریکا به یمن تا مدارس اسلامی پیشاور و مراکز نظامی آموزشی القاعده را پیموده و همراه با سه مترجم و چند راهنمای بومی از نزدیک با افراد مرتبط با جان به گفت و گو نشسته است.
- The Wrong Enemy.
نوشتهي كارلوتا گال. خانم گال که دوازده سال خبرنگار نیویورک تایمز در پاکستان بوده و به خاطر نوشتن این کتاب جایزه پولیتزر گرفته است با استناد به تحقیقات و مشاهدات عینی خود به ما نشان میدهد که آمریکاییها به اشتباه القاعده را در افغانستان دنبال میکنند و بیهوده طالبان را زیر ضرب میگیرند. گال به وضح ساز و کارهای ایدئولوژیک و نظامی امنیتیِ حاکم بر مدارس دینی و آموزشگاههای تربیتی و اردوگاههای نظامی در شمال پاکستان را ترسیم میکند. مراکزی که با پولِ نفتی و بی دریغ شیوخ حاشیهی خلیج اداره میشوند و تحت حمایت مستقیم سازمان اطلاعاتی پاکستان ISI هستند. به نظر مستند خانم گال بدون برچیدن این پایگاهها و قطع کمکهای سخاوتمندانهی مالی شیوخ منطقه و بی آن که تکلیف دولت پاکستان به عنوان حامی اصلی طالبان و القاعده روشن شود مبارزه با این سازمانها راه به جایی نخواهد برد.
- Getting Away With Murder.
نوشتهی ریچارد ماهونی عضو ارشد حزب دموکرات. او که مدتی سناتور این حزب از آریزونا بوده و پیش و پس از ۱۱ سپتامبر در اتاق فکرهای پنتاگون حضور داشته است با استناد به مدارک معتبر دولتی نشان میدهد که رقبای جمهوریخواهاش چگونه به نشو و نمای گروههای تروریستی، ضدکمونیستی و به ویژه القاعده از یمن تا افغانستان کومک کردهاند.
علاوه بر ترجمه و تلخیص این سه کتاب کوشیدهام با کشش شش دانگ در ریزه کاریهای فیلم مستند و تکاندهندهی جیمی دوران تحت عنوان The Convoy of Death خم شوم و از نکات کلیدی آن در خصوص نحوه ی کشتار اسیران زخمی در دشت لیلی یادداشت بردارم. این فیلم هولناک و افشاگر – که گوشهیی از جنگ مجنونان در قلعه جنگی را به تصویر کشیده و سیمای در هم شکستهی اسیران طالبان در کانتینرها را مستند کرده گوشه هایی از کتاب ما را نیز آب بندی کرده است.
به جز اینها و از آنجا که کتاب دشت لیلی دومین اثر نگارنده پس از کتاب “ظهور و سقوط بنیادگرایی در افغانستان” است و من طی چهل سال گذشته با وقایع این کشور از نزدیک آشنا و درگیر بودهام و از طریق مشاهدات عینی و دوستان بی شمارم در آن دیار در جریان جنگ بی پایان در این “سرزمین ویران” و “بی پرنده و بهار” – به تعبیر الیوت – قرار گرفته ام تلاش کردهام علاوه بر منابع پیش گفته به تمام گزارش های مستند و معتبری که در رسانه های کم و بیش مستقل – از جمله گاردین – منتشر شده و به حوادث جنگ پرداخته است سر بکشم. مضاف به اینکه ضمن مکاتبه با دوست و همکارم پروفسور کوکیس حفرههای خالی ادیسهی او را نیز پر کردهام. منابع اصلی کتاب دشت لیلی را رفیق نازنینام نیکی قنبری با اهتمام تمام از دست دوم فروشیهای امریکا و اروپا برایم تهیه کرده. بدون حتا یکی از این منابع تدوین نهایی کتاب به شکل کنونی ممکن نمی شد. این متن فرصت مناسبی است تا به جان از لطف نیکی جان سپاس بگزارم.
نکتهی دیگر اینکه وقایع اتفاقیهی داستان بسیار هولناکتر از آنی است که در کتاب آمده. به ویژه بخش جنگ مجنونان در قلعه جنگی و حوادثی که در کانتینرهای اسیران از سوی سربازان تحت فرماندهی عبدالرشید دوستم – ژنرال سابق و مارشال کنونی- رخ داده. بعد از انتقال اسیران به زندان شبرغان! نگارنده کوشیده است تا جایی که به اصل و اساس داستان لطمه نخورد این جنایات را تلطیف کند! با این حال شک ندارم که خواننده حین مطالعه گمان خواهد زد که در ترسیم سیمای پلشت جنگ مبالغه شده! و نکتهی مهمتر که نباید مکتوم بماند این است که جنایت جنگی از سوی هر دو طرف جنگ به صورت وقیحانه و در سبعانهترین شکل ممکن اتفاق افتاده است. هم از سوی طالبان و القاعده و هم از جانب گروههای موسوم به ائتلاف شمال که با چهرهی متمدنانه و پشتیبانی همه سویهی جهان دموکراسیخواه – از آمریکا و اروپا گرفته تا روسیه و ایران – روی تاتار را سفید کردهاند! طالبان و القاعده هرگز ادعای تمدن و دموکراسی نداشتهاند. ارتکاب جنایت از سوی این جبهه امری طبیعی و رایج و شرعی است. اما این درجه بی مانند از وقاحت و سبعیت در ارتکاب جنایت از سوی دموکراسیخواهان و حقوق بشریهای جهان نوبر مکتوم ماندهیی است که کتاب دشت لیلی می کوشد از آن رونمایی کند!!
کتاب با یازده پاره آب بندی شده و در پایان ضمن تدوین خلاصهی منابع و ماخذ فشردهیی از موضوع داستان به انگلیسی آمده است. در بخش نهایی به عنوان “بعد از تحریر” سلسله مباحثی تحت عنوان “خاستگاه تروریسم در جهان معاصر” لحاظ شده است.
هرچند کتاب « قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار» با وسواس و وسوسهی بسیار در یک بازهی زمانی چهار ساله ترجمه و تالیف شده است اما انگیزهی نوشتن آن بعد از ۱۱ سپتامبر و حضور جان واکر لیند در صفوف القاعده و دستگیری و شکنجهی او در کنار جنایت هولناک دشت لیلی همواره یکی از دغدغههای من بوده است. نکتهی قابل تامل اینکه ابعاد چنین جنایتی به قدری وحشتناک است که حتا دستور مکتوب باراک اوباما به مقامات پنتاگون و اف بی آی برای رسیدهگی به آن راه به جایی نبرده است. امید که این کتاب فراتر از یک داستان واقعی تکاندهنده و افشاگرانه گامی در راستای هشدار نسبت به تکرار جنایتهای مشابه در همهی کشورهای درگیر تروریسم و اسلام سیاسی/ بنیادگرا باشد.
چاپ اول این کتاب از سوی موسسه انتشاراتی نگاه در ۳۴۲ صفحه – در تهران – منتشر شده است.
محمد قراگوزلو/ ۲۵ اسفند ۱۳۹۹