نقش زنان در سیاست و ارتباط آن با رهایی!  

حضور  و نقش زنان در عرصه های اجتماعی، یکی از مهمترین مباحث مهم فلسفی، سیاسی،‌جامعه شناسی و هنری در طول تاریخ بوده است. ٬٬رهایی٬٬ زن به عنوان مساله ی رایج و پرطرفدار جزو ادعای همه ی مکاتب فلسفی و  ایدئولوژی های دینی تاکنون بوده است. همه  ی این مکاتب و ایدئولوژی ها در چهارچوب های مختص به خود به اصطلاح راه و روش هایی را برای رها یی زن به کار گرفته اند. حال سؤال اینجاست که آیا حقیقتاً رهایی زن به چه معناست و  رهایی برای چه؟ برای کدام زن؟ آیا حضور فعال زن در عرصه ی سیاست که موضوع ما در این نوشته است به معنای رهایی زن است؟
حساسیت این بحث کماکان در تمامی زمینه های نامبرده پویایی خود را حفظ کرده است. بدون شک، در تاریخ تمدن بشر، هیچ گرایشی به اندازه ی مارکسیسم در راستای خوشبختی و رهایی زنان از  چنگال مرد سالاری و دست یابی به جایگاه واقعی خود تلاش نکرده است. مارکس به درستی می گوید که آزادی زن معیار آزادی جامعه است.  یا اینکه هال دریپر می نویسد که بحث انقلاب در انسان، بی هیچ تناقضی،‌با زنان آغاز می شود [ *۱]. البته ایدئولوگ ها و هواداران سیستم بورژوایی، به مثابه ی ما کمونیست ها به اصطلاح برابری زنان و مردان را مطرح می کنند. همانطور که مفاهیم ما با مدافعین استثمار انسان در تمامی زمینه ها متفاوت است، مفهوم ما از آزادی و رهایی در مورد زنان نیز متفاوت است و  آزادی از منظر ما کمونیست ها هم در تئوری و هم در عرصه ی عمل معنا و مفهوم دیگری دارد. به طور یقین، دقت و ظرافت تئوریک در مفهوم آزادی زن و ارتباط آن با مناسبات تولیدی،می تواند این مساله به ظاهر پیچیده را برای ما حل کند. یعنی در صورتی که رابطه ی ارگانیک مناسبات تولیدی و ساختار سرمایه را درک کنیم، با مفهوم آزادی به معنای دقیق کلمه آشنا می شویم.
نقش و حضور زنان در عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از زمان مارکس تاکنون تغییرات و شکل های گوناگونی را از  سر گذرانده است. زنان و مردان آزادی خواه و برابری طلب در نتیجه چندین قرن مبارزه برای آزادی حقوق انسان- به طور مشخص زنان که موضوع بحث است- چنین اتوریته ی را در جامعه نهادینه کرده اند که نمی توان حضور گسترده و  برابر زنان در  عرصه ی سیاست و اقتصاد را نادیده بگیریم. جرقه های این جنبش از همان انقلاب انگلیس در اواسط قرن ۱۷ شروع شد. انقلابی که برای اولین بار  زنان کارگر و زنان دهقان را به صحنه ی تاریخ کشاند و موجب شد که مسائل زنان نیز به عنوان بخش لاینفک و  اساسی در ساختار جامعه مطرح شود، چیزی که تونی کلیف از آن به عنوان سپیده دَمِ رهائی زنان نام می برد.
به طور  یقین ، تلاش و فعالیت و همچنین مبارزات زنان کارگر  از آنزمان تاکنون، دستاورد و امتیازات بااهمیّتی برای زنان کارگر به ارمغان آورده است که هر کدام یک از آنان به عنوان سرمایه ی عظیم قلمداد می شود. این سرمایه ی عظیم،‌حاصل سال ها مبارزات زنان رادیکال و انقلابی است که برای ورود به این عرصه با چالش ها و موانع گسترده ای در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی ، حقوقی و صدها مورد دیگر روبرو  شده اند. بدون شک، دست یابی به این سرمایه عظیم ربطی به آزادیخواهی ( چیزی که ادعا هواداران سیستم سرمایه داری است) ساختار سرمایه ندارد،‌بلکه با حضور فعال زنان و مردان مبارز حاصل شده است. بورژوازی تا جایی که در توان داشته باشد در مقابل هرگونه امتیاز به زنان کارگر ممانعت به عمل می آورد. رُزا لوکزامبورگ، مخالفت سیستم حاکم با خواست و مطالبات زنان را این چنین توصیف می کند(  از شروع هر چیزی ممانعت به عمل بیاور) [۳*].  منظور از این جمله این است که دولت بورژوایی- به طور  مشخص منظور  رُزا دولت وقت آلمان- داوطلبانه حاضر به پذیرش حتی سطحی ترین و ابتدایی ترین خواست و مطالبات زنان کارگر نبوده و نیست، بلکه این مطالبات در اثر فشار ناشی از مبارزات خستگی ناپذیر زنان پرولتار و طبقه کارگر به دولت تامین شده است. روزا لوکزامبورگ به درستی اشاره می کند [همان منبع*] که دولت سرمایه داری آلمان نتوانسته از حضور زنان در  عرصه ی سیاست ممانعت به عمل بیاورد . در اثر همین مبارزات است که بخشی از مطالبات زنان کارگر در چهارچوب مناسبات بورژوایی عملی شده است. چرا که همین مبارزات موجب نهادینه شدن بخشی از مطالبات و رفرم ها در جوامع سرمایه داری به اصطلاح جهان اول شد . اما تحقق چنین دستاوردها، به معنی رهایی زن نیست.
 رُزا در این نوشته بر  اهمیت حق رای زنان به عنوان ضرورتی عاجل تاکید می ورزد و  در همان حال توضیح می دهد که حزب سوسیال دموکرات با پشتوانه ی سازماندهی قاطع خود، زنان را در مسیر چنین مبارزه ی یاری می کند. مواضع رُزا به عنوان یک نمونه ای کوچک تاریخی نشان می دهد که تحقق مطالباتی که امروزه در بعضی از جوامع سرمایه داری به یک عرف سیاسی- اجتماعی تبدیل شده ،‌ دارای چه اهمیت خاصی است و برای تحقق این مطالبات و امتیازات، زنان پرولتار از خود چه تلاشی بخرج داده اند . تحقق گام به گام همین مطالبات حتی در  چهارچوب مناسبات سرمایه داری فرصت های بیشتری را به زنان کارگر داده است تا بتوانند نقش و توانایی خود را نسبت به گذشته بهتر  به نمایش بگذارند. حضور  زنان در عرصه ی سیاست، فرصت های زیادی برای رشد توانایی و کسب شایستگی زنان کارگر فراهم ساخته است. ‌
شکی نیست که همین آزادی های جزئی موجب شده که زنان کارگر خود را از  سیطره ی محدودیت هایی رها سازند و با آزادی بیشتری در عرصه های اجتماعی حضور فعال داشته باشند. ولی علیرغم این فاکتورها، مشاهده می کنیم که این دستاوردها نتوانسته حتی میان زنان و مردان یک طبقه تبعیض ولو سطحی را رفع کند . به طور مثال برای روشن تر شدن مطلب لازم است به رویکرد و دیدگاه جوامع بورژوایی نسبت به موقعیت و جایگاه زنان و مردان کارگر در کشورهای به اصطلاح جهان اول توجه کرد. بر طبق قوانین کار در آلمان، زنان کارگر در قبال کار یکسان مردان کارگر،‌۲۲ درصد حقوق کمتر دریافت می کنند. علیرغم اینکه زنان زیادی در عرصه ی سیاست در همین کشور  دارای قدرت هستند،‌اما در کلیت سیستم حاکم چنین تفاوت هایی میان زن پرولتار با مرد پرولتار وجود دارد، زیرا دولت بورژوایی وابسته به چنین تبعیض های جنسیتی و اقتصادی است. حال سوال این است که آیا حضور زنان در عرصه ی سیاست و چنین چهارچوبی از ٬٬ آزادی٬٬ می تواند به منزله ی آزادی تمام و کمال زنان کارگر  درنظر گرفته شود؟
در  تعریف واژگان  ٬٬آزادی زن٬٬  و  ٬٬ برابری٬٬ از لحاظ حقوقی، متاسفانه با بی دقتی و لغزش های تئوریک از سوی برخی از کمونیست ها برخورد می کنیم. عبارت آزادی زن امروزه به عنوان حربه ای علیه ی زنان کارگری مبدل شده که فاقد آگاهی طبقاتی لازم هستند. بورژوازی در تلاش است تا ضمن بزرگداشت و به اصطلاح جایگاه واقعی زن در  بُعد اجتماعی،‌از جایگاه زنان کارگر نهایت سؤ استفاده را به عمل بیاورد. تا جایی که به آزادی زن – در چهارچوب مناسبات تولیدی حاکم- به عنوان مفهوم عینی و جمعی برمی گردد، بدون شک تقسیم قدرت در عرصه های سیاسی- اجتماعی- اقتصادی بین زنان و مردان ضامن پیشبرد آزادی نسبی از نوع بورژوایی شده است( در بالا به این مساله اشاره کردم). تقسیمی که در بسیاری از جوامع سرمایه داری امروز- به طور خاص جوامع اسلامی- به یک معضل اساسی تبدیل شده است. به طور مثال، آیا زنان در ایران و کشورهای اسلامی از حقوق سیاسی یکسان حتی میان هم طبقه ی خود در مقایسه با زنان غرب برخوردار هستند و می توانند نقش فعال در عرصه ی سیاست داشته باشند؟ خواننده به طور یقین با پاسخ ٬٬ نخیر٬٬ روبرو می شود.
روشن است که زنان در کشورهای اسلامی و خاورمیانه- منجمله در ایران و عربستان – در مقایسه با کشورهای اروپایی در عرصه ی سیاست تقریباً نادیده گرفته می شوند و این پدیده ریشه در مناسبات اقتصادی،فرهنگی،‌سیاسی، اجتماعی،‌مبارزات طبقاتی در طول تاریخ،شکاف جنسیتی ،ایدئولوژی دینی و حقوقی دارد. برای نمونه،‌تاکنون ۱۲ دوره ی ٬٬انتخابات٬٬ ریاست جمهوری در رژیم فاشیست اسلامی ایران برگذار شده ولی در  طول این ادوار  حتی شاهد یک کاندیدای زن ریاست جمهوری نبوده ایم. اما به طور مثال، در کشوری مثل آلمان، زنان بورژوا از امکان حضور در عرصه ی سیاست و دست یابی به قدرت سیاسی در سطح بالا محروم نیستند. این یکی از آزادی های نسبی است که زنان بورژوا را از زنان بورژوا در بعضی از کشورها متمایز جلوه می دهد.
هم چنین حضور زنان کارگر در عرصه ی سیاست و  کسب امتیازاتی در سطح اجتماع توانسته به طور نسبی زن کارگر را از چارچوب های اخلاقی و آداب و رسو م سنتی که زن را محبوس کرده خارج سازد. زن کارگر ،‌با خروج از خانه و حضور در عرصه ی کار و فعالیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، موفق شده که به آگاهی سیاسی بیشتری دست پیدا کند و  خود را از زندان مرد سالاری و تبعیض حاد جنسیتی البته تا حدودی رها سازد. هم چنین پیشرفت تکنولوژی منجر شده که زنان پرولتار نسبت به گذشته  بیشتر در خط تولید قرار بگیرند و  به عنوان مولد در جامعه نقش بازی کنند.  حضور زن در عرصه ی سیاست روز به روز موجب آبدیده تر شدن زنان کارگر شده است، ولی باوجود این هنوز  مسیر  زیادی پیش رو  داریم . در جوامعی که زنان کارگر در عرصه ی سیاست حضور دارند، دیگر زن بمثابه ی یک فرد،‌جزو مایملک مرد محسوب نمی شود. اما زن خانه دار  به لحاظ اقتصادی به مرد وابسته است که ناگزیر، در چنین حالتی تحت سلطه مطلق مرد قرار می گیرد. به طور یقین، در جامعه ایی که بی اعتمادی اجتماعی نسبت به زنان،‌مردسالاری و دیدگاه های زن ستیزانه در نوع حاد وجود دارد، همین امر مانع ورود زنان به عرصه های سیاسی و اجتماعی می شود و نتیجه اش تنگ تر کردن فعالیت زنان کارگر در تمامی امور  است. در هم شکستن چنین محدودیت ها مساوی است با آزادی بیشتر ( از نوع بورژوایی) برای زنان کارگر و  حضور  فعال تر در  عرصه های اجتماعی. فراموش نکنید که ما از مقایسه ی کشوری همچون آلمان با ایران و یا عربستان صحبت می کنیم.
حضور  زنان به طور عام و زنان کارگر  به طور اخص در  صحنه سیاسی کشورها متفاوت از یکدیگر است. به طور یقین در کشورهای به اصطلاح دموکراتیک، با توجه به بافت سیاسی و تاریخی، زنان بورژوا  نیز از طرق مختلف می توانند به عنوان منابع قدرت نقش بازی کنند و زنان کارگر نیز از امکانات و آزادی بیشتری نسبت به هم طبقه ی خود در جوامع اسلامی بهره مند هستند . در آلمان مشاهده می کنیم که رهبری شماری از احزاب و سازمان ها (مستقل از چپ و راست) را زنان بر عهده دارند. به طور مثال،‌در انتخابات حزب چپ آلمان در تاریخ ۲۷ فوریه امسال، دو  زن به اسم های ( جنین ویسله و سوسانا هنینگ) به عنوان دبیر حزب انتخاب شدند [ ۴*]. ولی به طور مثال،‌نشان دادیم که وضعیت زنان در  رژیم جمهوری اسلامی ایران بسیار فجیع است.
اما آن چه مهم است، فقط این نیست که زنان در عرصه ی سیاست حضور داشته باشند،‌بلکه برابری کامل زن و مرد از لحاظ سیاسی و اقتصادی برای ما کمونیست ها حائز اهمیت است،‌ زیرا آزادی زن به سرنوشت این برابری گره خورده است. منطقی نیست که حق طبیعی شهروندی ( از منظر بورژوایی) و کسب آزادی های نسبی را زیر عنوان برابری کامل و آزادی زنان و مردان کارگر در حالت کلّی درنظر گرفت.
اما باوجود تفاوت هایی که ذکر کردم، این واقعیت وجود دارد که ستم بر زن،‌بی حقوقی زن و  تبعیض جنسیتی جزو لاینفک ساختار سرمایه داری است. تفاوت فقط در فرمت و شکل آن است. این تبعیض ها فقط مساله ی فرهنگی یا اجتماعی نیست، بلکه زمینه ی اقتصادی را نیز دربر می گیرد.
٬٬ آزادی زن٬٬ از منطق بورژوایی در بهترین حالت این است که عدم تقسیم عادلانه ی کار در  سطح اجتماعی و  خانواده به عنوان محوری ترین فاکتور برای عدم مساوات بین زنان و مردان درنظر گرفته می شود. بنابراین با تکیه به چنین ٬٬ منطق٬٬ ی باید مانع های جدی را برداشت به امید اینکه زنان و مردان در عرصه ی کار و مدیریت خانواده و جامعه نقش یکسان را بازی کنند. آیا با ایجاد چنین تغییرات و به اصطلاح  تقسیم کار  عادلانه در سطح خانه و جامعه،زنان به رهایی کامل دست خواهند یافت؟ آیا حضور  زنان بورژوا در  عرصه ی سیاست همانند جامعه ی آلمان و شماری از کشورهای غربی ربطی به رهایی زن به معنای کلمه دارد؟ بدون شک نخیر.
اگر بخواهیم از کلیه ی بحث درباره ی نقش زنان د رعرصه ی سیاست نتیجه بگیریم به این نتیجه کلی خواهیم رسید که : از نظر من نقش و جایگاه و فعالیت یک زن در  سیاست وابسته به این است که در راستای کدام طبقه گام برمیدارد و بنیان فلسفی و سیاسی اش بر چه پایه ای استوار است. یعنی نقش زن در سیاست وابسته به جایگاه طبقاتی او است. جایگاه واقعی زنان پرولتار،‌ تناسبی به موقعیت و جایگاه قدرت سیاسی شماری از زنان بورژوا در عرصه ی سیاست ندارد.  این امر برای مردان نیز صادق است. زن بورژوا که خود را در چهارچوب قدرت سیاسی طبقه حاکم تعریف می کند و هواخواه بهره کشی و بردگی پرولتاریا است، زنی است که بر علیه ی اکثریت زنان-یعنی زنان پرولتار- در تمامی زمینه ها سنگربندی کرده است. رُزا لوکرامبورگ با ظرافت خاص این زنان را به مثابه ی بره های سر به راه بورژوازی و انگل هایی توصیف می کند که  خیلی ارتجاعی تر، هارتر و وحشی تر از مردان طبقه ی خود- طبقه بورژوایی- با قرار گرفتن در جبهه ی سرمایه داری خواهان استثمار و بهره کشی مضاعف طبقه پرولتار – زن و مرد- هستند. او به عنوان مثال به دو نمونه ای تاریخی اشاره می کند. رُزا بیان می کند که در انقلاب کبیر فرانسه، بعد از سقوط ژاکوبین ها و اعدام روبسپیر،‌روسپی های برهنه ی بورژوازی مست و خوشحال از  پیروزی ارتجاع در مقابل انقلاب در خیابان ها بیشرمانه می رقصیدند. همچنین در سال ۱۸۷۱، در پاریس، یعنی در دوره ی که کارگران مبارز و قهرمانان راه آزادی زیر  ضرب گلوله و خشونت عریان بورژوازی مرتجع شکست خوردندند، زنان بورژوا حتی از مردان انگل صفت و مرتجع طبقه بورژوازی بیشتر احساس مسرت می کردند. [ همان منبع*].
عرف و ماهیت ساختاری سیستم این است که زن بورژوا از بهره کشی زن پرولتار دفاع می کند و منافع زن و مرد بورژوا را ارجح می شمارد. از نظر ٬٬منطق٬٬ سرمایه داری و نظام استثمار، تنها آن چیز مقدس و دارای ارزش است که ارزش اضافی و مناسبات تولیدی حاکم را برسمیت می شناسد. تنها با دیدن این نکته ی کلیدی می توان نقش و حضور زنان را در سیاست بدرستی بیان کرد . زن بورژوا که در  حوزه ی سیاست فعالیت می کند خیلی محکم به امتیازات طبقاتی اش وابسته و دل بسته است. به طور مثال،‌مرکل و مارگارت تاچر و صدها زن بورژوای دیگر مظهر استثمار، بربریت،‌اشرافیت بورژوازی، جنگ و تمامی مشکلاتی هستند که جامعه ی بشری با آن دست و پنجه نرم می کند. حضور فعال این اشخاص و جایگاه سیاسی شان،‌ ربطی به منافع زن پرولتار ندارد. همان طور که نقش و جایگاه سیاسی ترامپ،خامنه ای و بایدن و غیره ربطی به منافع طبقاتی مرد پرولتار ندارد.
سیستم سرمایه داری حتی در کشورهای به اصطلاح دموکراتیک و صنعتی،‌ توان پاسخ گوئی به مساله زنان پرولتار را نداشته و ندارند. بنابراین پذیرفتن این تئوری که حضور زن بورژوا در سیاست به منزله ی آزادی کامل زن کارگر است،‌تنها خاک پاشیدن در چشم زن و مرد پرولتار است. دغدغه ی اصلی و مشترک مابین زن و مرد پرولتار،که هر دو به یک اندازه تحت سلطه ی قوانین و  استثمار سرمایه قرار می گیرند،در این فاکتور مهم خلاصه شده است . این بحث از همان اثر سترگ انگلس [ وضع طبقه کارگر در انگلستان ۱۸۴۴] که شروع شد تاکنون در  جریان است. انگلس توضیح می دهد که کارگران- مستقل از  قشر مردان، زنان و کودکان- همه در یک شرایط نامطلوب بسر می برند و  همگی آنها با سخت ترین و طاقت فرساترین قوانین کار در کارگاه های مانوفاکتور دست و پنجه نرم می کنند. می خواهم بگویم،‌سلطه ایی که نظام سرمایه داری بر زنان کارگر تحمیل کرده،‌به همان میزان نیز بر روی مردان کارگر اعمال شده است.
همین درد مشترک میان زن و مرد پرولتار، مبارزات طبقاتی هر دو ی آنها را مستقل از جنسیت به هم گرده زده است. برای کسب آزادی واقعی زنان، زنان کارگر باید احزاب سیاسی رادیکال خود را در کنار مردان آزادیخواه و برابری طلب داشته باشند، به جای اینکه به حضور و نقش فعال زن بورژوا دل ببندند. تنها از این طریق است که زنان قادر خواهند بود که جایگاه و نقش خود را در جامعه تعریف کنند. بدیهی است، چنین اقداماتی نیاز به پشتوانه ی فکری و تئوریک، برنامه ریزی و اصول سازماندهی حزبی، آزمون و تجارب لازم و همچنین خلق شرایط مناسب را دارد. این بهترین روش و طریقه مبارزه برای زنان برای کسب آزادی های ولو بیشتری است که جایگاه او را بهتر در جامعه تعریف می کند. زیرا آزادی زنان در کلیت خود،‌تنها در جامعه ای که امکان ایجاد یک تغییر ساختاری در آن صورت گرفته باشد ممکن است.   جامعه ای که تضمین برابری کامل میان زن و مرد،‌تساوی قدرت سیاسی،لغو مالکیت خصوصی و درهم کوبیدن کلیت سیستم سرمایه داری می باشد. جامعه ی که هدف آن بازگرداندن اختیار  انسان به دست انسان( مستقل از جنسیت) است. در جامعه ی که کلیه ی آحاد بشری ( مستقل از بحث زن و مرد) باید از  حقوق برابر در عرصه های سیاست- اقتصاد و اجتماعی بهره مند می شوند. از این منظر است که مارکس در کتاب [ درباره ی مسئله ی یهود] به این بحث می پردازد و در آنجا از  رهایی انسان سخن بر زبان می آورد.به طور  یقین چنین جایگاهی برای زنان( در کلیت خود) بدون در نظر گرفتن شرایط نامبرده یعنی استقرار جامعه ی سوسیالیستی میسر نخواهد بود.
ما کمونیست ها، بر خلاف فمینیست های بورژوایی و چپ،‌آزادی زن را در تقابل با آزادی مرد به عنوان رقیب تعریف نمی کنیم [ ۵*]. یا بر خلاف چپ بورژوایی، به قول رُزا ما متکی به عدالت طبقات حاکم نیستیم، بلکه فقط با قدرت انقلابی طبقه کارگر که زمینه را برای این قدرت مهیا می کند متکی هستیم. آزادی انسان به طور عام و آزادی زنان به طور خاص، تنها بوسیله ی یک جنبش قدرتمند رادیکال و کمونیستی انجام می شود که باید در این مسیر تمامی ابزارهای ممکنه مبارزه کمونیستی طبقه کارگر را بکار گرفت.
۱۶. مارس ۲۰۲۱
منابع:
۱:
[ هال دریپر. مارکس و انگلس: درباره ی آزادی زنان. ترجمه ی : نیکزاد زنگنه]
۲:  رُزا لوکزامبورگ . حق رای زنان و مبارزات طبقاتی
Rosa Luxemburg ( Frauenwahlrecht  und Klassenkampf )
Frauenwahlrecht«, Propagandaschrift zum II. sozialdemokratischen Frauentag,Stuttgart, 12. Mai 1912.
Wehre den Anfängen این همان جمله ی است که رُزا در نوشته اش عنوان می کند
۳: جنین ویسله و سوسانا هنینگ
Janine wissler
Susanne Henning-Wellsow
۴: در بخش دوم این مقاله به مساله ی فمینیسم و دیدگاه های غالب در میان فمینیست ها خواهم پرداخت. هم چنین نشان خواهم داد که چه تفاوت های اساسی ما بین کمونیست ها و جنبش فمینیسم چپ و تعابیر و راه روش های متفاوت مابین این دو جنبش وجود دارد.
Print Friendly, PDF & Email

Google Translate