مختصری درباره “انقلاب کار توده هاست”

بنظر میاید که برخی از اصطلاحات در فرهنگ چپ بدون بررسی همه جانبه آن تبدیل شده به یک مفهومی اکه حتی سوال در حول و حوش آن خطائی است نا بخشودنی. “انقلاب کار توده هاست” از جمله این اصطلاحات هست. با توسل به حربه همین اصطلاح هست که عاشقان “مبارزه مسالمت آمیز” هرگونه مبارزه واقعی با دیکتاتوری شاه و شیخ را بزیر سوال برده و ادعا میکرده و میکنند که مبارزمسلحانه با دیکتاتورهائی که تنها زبان زور را میفهمند (چرا که تنها راه ادامه حکومت خود را برخشونت افسار گسیخته و همه جانبه میدانند) همانا “انقلاب” کردن بجای توده هاست. اگر این روش فکری، ناشی از حمایت از دیکتاتورها بخاطر منافع خود و دیگر حکومت ها نباشد، امری نیست جز کج فهمی هست از تعریف “انقلاب” و “توده ها” .

اگر نیک بنگریم و بروی آگاهی حاکم بر جامعه نظری بیافکنیم، خواهیم دید که دیکتاتورها آنچنان زندگی را بر افراد جامعه بخصوص طبقات پائینی جامعه (کارگران و زحمتکشان) تنگ کرده که تمامی وقت روزانه آنها صرف کارکردن شده و زمانی برای آگاهی از وقایع جاری در جامعه، مطالعه، و کلا فکرکردن درباره حق و حقوق خود، نمی ماند. در جوامعی که دیکتاتوری حاکم هست،  نه از رسانه های دست جمعی آزاد که اخبار را همانگونه که هست نشر دهند خبری هست نه از کتابخانه ها و یا انجمن و سازمانی که میتوان به مقر آنها رفت و از شرایط جامعه اطلاع کسب کرد. بنابراین در این جوامع با خیل عظیم توده های ناآگاه نگاه داشته شده روبرو هستیم که حتی به منافع بحق خود آشنا نیستند و حتی شانس فکر کردن در حول این مسائل ندارد. بیشتز این افراد در نهایت مشگل کار را ناشی از “تقدیر” و “سزنوشت” خود و نه ناشی از وجود حکومت دیکتاتوری که تنها منافع سرمایه داران را در نظر میگیرند، می بینند. دیکتاتورها همیشه حامی و بسط دهنده دستگاه دین هستند، چرا که این تنها دستگاه دین هست که میتواند خرافات و ازجمله “اعتقاد به خواست اللهی- تقدیر” را بین توده ها رواج دهند. و دقیقن بهمین جهت هست که یک درصد بسیار بالایی از افراد جوامع دیکتاتور زده، براحتی تبدیل میشوند به لشگر سرکوبگر بی جیره و مواجب دیکتاتورهای آینده ای که در جهت کسب قدرت خواهان سرنگونی دیکتاتور کنونی میباشند.

در سال ۵۷ با خیل بسیار عظیمی از انسان های روبرو بودیم که بخاطر شرایط سخت زندگانی- معیشتی و خیل عظیم زاغه نشنیانی که بواسطه قانون اصلاحات ارضی از روستا ها کنده شده و برای امرار معاش و زنده ماندن رو به شهر های بزرگ آوردند. نارضایتی مطلق این بخش از جامعه و ایزن افرادی که طبقه میانه جامعه را تشکیل میدادند و همزمان با این نارضایتی فزاینده، شاهد مبارزات سازمان های انقلابی روبرو بودیم که جو غالب ترس از حکومت را در جامعه شکسته بودند. تحت تاثیر این شرایط در جامعه بود که انتظار میرفت که بساط دیکتاتوری سلطنتی را برای همیشه برچیده شود. اما، ترس نیروهائی که منافع خود را در وجود سیستم سرمایه داری میدیدند، همراه با سیستم سرمایه داری جهانی دست بدامن دستگاه دین شده و شب و روز با توجه به نبود رسانه های آزاد و مستقل، و با توسل به تبلیغ همه جانبه از دستگاه دین، و غلبه تفکر مدهبی در جامعه، ادعا کردند که رهبری قیام مردمی را رهبران مذهبی در دست دارند و عملا این تبلیغ نه تنها در ذهنیت اکثریت افراد طبقه متوسط و پائینی جامعه که در ذهنیت بسیاری از “روشنفکران” جا گرفت. این فاجعه بدانجا ختم شد که حداقل بیش از ۹۰% مردم ایران به حکومت اسلامی رای دادند (حتی اگر آمار ۹۸% حکومت را در نظر نگیریم). اوج این تهی شدن از انسانیت و برده دستگاه دین شدن در شعار “خمینی عزیزم، بگو تا خون بریزم” و همکاری برخی از افراد و نیروها سیاسی-اجتماعی در سرکوب مبارزان را بیاد داریم.

کشتارگران، شکنجه گران، و جاسوسان رژیم حتی در شوراهای کارگری، کسانی جز همین “توده ها” نبودند که “انقلاب” کار آنها بود.

آنانی که بدون اما و اگر و فکر و حلاجی کردن، اصطلاح “انقلاب کار توده ها” هست را تبلیغ کرده و آن را چماقی برای ساکت کردن مخالفان فکری خود میکنند، میباید توضیح دهند که چرا این “توده ها” انقلابی کردند که خود و بسیاری از فرزندان مبارزشان قربانی اولیه آن شدند. آیا آنها بخاطر شرایط زندگانی بس سخت خود و غرق در ناآگاهی و نقش دستگاه دین در جامعه، نبود که بعنوان “توده هآ” دست به “انقلاب” زدند و عده ای جنایتکار که در فکرقدرت گرفتن و رسیدن به ثروت های نجومی در چارچوب سیستم سرمایه داری بودند را در جامعه حاکم کردند و خود سیاهی لشگر آنها در جهت سرکوب “توده” و فرزندان آنها شدند؟

آیا مبلغان دربست “انقلاب کار توده هاست” جوابی در این خصوص دارند و یا این شعار را آیه ای کرده اند که مخالفت با آن “حرام” دانسته و آن را امری نا بخشودنی؟

با نگاهی گذرا به انقلابات جهانی متوجه میشویم هر آنجا که فرد یا نیروئی به توسل به ناآگاهی اکثریت جامعه و تنها و تنها به کمک همین افرادی که کثریت جامعه (توده ها) را تشکیل میدهند، بقدرت رسیدند، اگر نه خود بل حزب و سازمان سیاسی آنها قدرت واقعی حکومتی را بدست گرفتند و انقلاب بهیچوجه تاثیری در بهبود زندگی آنها و رسیدن به حق و حقوق خود، نگذاشت.

اگر به نظریه لنین در خصوص ” تمام قدرت بدست توده ها ” باور داشته باشیم، میباید مبارزان انقلابی در پی حرکت انقلابی واقعی بوده و به “توده ها” نشان دهند که چگونه میتوان با مبارزه ای واقعی و اصولی دیکتاتورها را سرنگون کرد و آنها هستند که میباید “تمامی قدرت” را بدست گیرند و نه افراد، سازمانها و احزاب بخصوصی. این تمامی قدرت میباید در دست شوراهای توده ها باشد تا هیچ فرد غیر انتخابی و مادام العمر (بخصوص در کشورهائی که بنوعی خواهان برچیدن سیستم سرمایه داری و برقراری سیستم سوسیالیستی بودند) نتواند در جامعه تمامی قدرت را در دست خود و یا سازمان سیاسی خود بگیرد. زمانی میتوان از ایده “انقلاب کار توده ها هست” دفاع کرد، که توده ها خود قدرت و حکومت را بدست گیرند و حکومت شوراهای توده ها را ( بخصوص کارگران و زحمتکشان در صنایع و سازمان های خدماتی) حاکم کنند.

مبارزان انقلابی باید با مبارزه مستقیم علیه نیروهای سرکوبگر رژیم دیکتاتوری، حکومت آنها را فلج و نابود کرده و درس مبارزه برای رهایی واقعی و آگاهی به منافع خویش را به توده ها نشان داده و همراه با آنها انقلاب را به ثمر رسانده و حکومت شوراها را که تمامی قدرت بدست آنها (توده ها) هست را بنیان گذارند.  Sent from Yahoo Mail for iPhone


Google Translate