در شرایطی به نوشتن بخش دوم دست یازیدم که چند روز پیش کانال «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران» از آزادی رسول بداقی فعال صنفی فرهنگیان از زندان اوین خبر داد و نوشت: «در پی اعمال قانون آزادی مشروط، رسول بداقی عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان اسلامشهر و بازرس پیشین کانون صنفی معلمان تهران عصر امروز [یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳] از زندان اوین آزاد شد». (۱)
دربخش اول یادداشتم (۲) این پرسش را پیش پای شما قرار دادم: «دراساس چه کس و کسانی، دراین شرایط سخت مبارزه از “جدا سری”، “انحلال طلبی” یا “انشعاب” و “انفصال” در بین فرهنگیان کشور سود میبرند؟»
به گمانم انحلال طلبی در جنبش اجتماعی و سیاسی و مطالباتی ایران در اغلب موارد، نشانه حقارت، خود بزرگ بینی و یا نوعی فرصت طلبی شتابزده است.
انحلال طلبان در مقابل سازماندهی بهینه مجمع عمومی مجازی، علیرغم کمانه انتقادات خویش، تا به امروز قادر نشدند به عنوان ارائه کمترین راه حل، هیچگونه آلترناتیو هوشمند، جامع و سیستماتیک در مقابل شرایط سخت برون رفت امنیتی تدارک مجمع عمومی حضوری ارائه دهند. توسل به اساسنامه و این و آن تبصره و ماده در شرایط دشوار اعمال قدرت و تسلط فرادستان بر نظام آموزشی وعدم خلاصی از قید و بندهای آنها، به عینه روی آوری و مراجعه به یاسای چنگیزیست در دست نیافتن پاسخ اقناعی، به برون رفت ازشرایط سخت امروز درون جامعه و مراحل دشوار عدم حل بیشمار دشواریهای فرهنگیان شاغل و بازنشسته که همچنان در خیابانند و همین هفتهی گذشته در جریان تجمع روز اول بهمن ۱۴۰۳ بازنشستگان فرهنگی مقابل وزارت آ. پ، نیروهای امنیتی با اسپری فلفل قصد متفرق کردن تجمعکنندگان را داشتند و متاسفانه تعدادی از فرهنگیان بازنشسته، از ناحیه چشم و گلو آسیب دیدند. (۳)
انحلال طلبی دردل «کانونهای صنفی فرهنگیان» و«شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران»، درسادهترین عبارت در دو سطح سیاسی و تشکیلاتی با مفهوم کم آوردن، یا ختم کلام در عرصه ادامه مبارزه خاصه مبارزه طبقاتی برابر شمرده میشود. به عبارتی دنبال کنندگان این شیوه، پایان راهجویی وپیگیری عموم خواستههای جمعی و به زبانی تبلیغ نوعی پاسیفیسم نافرجام در شرایط تحمیل فشارحاکمیت ضد جنبش شورایی و در اساس پایه گریز تشکلات صنفی مستقل و دامن زدن به صف بندی مطالبات معوقه نیروی اجتماعی درگیراین مطالبات درصحنه رودررویی ها شمرده میشود.
انحلال طلبی درعرصه ساختارتشکیلاتی، بیش ازهرچیزی کوشش عامدانه برای در هم شکستن تشکل یابی و یا تخریب موقعیت تشکلات مستقل موجود است.
در شرایط تلفیق دو سطح مبارزه مخفی و علنی، جداشدگان از تشکل سراسری، صرف نظر از تعداد مدعیان خود برگزیدهاشان، تلاش دارند صحنه رودررویی را به منفعت جمع امنیتی به سطح نازلی فرو بکاهند و با غرق شدن درلابلای جزئیات، دعواهای تخریب شخصیتهای تعیین کننده، هیچ شعاع العمل واقعی در بیرون کشیدن استنتاجات عام و درک معنایی واقع بینانه در عرصه تلفیق این دو وجه مبارزه در شرایط وجود یک دیکتاتوری عریان و عنان گسسته را پیش نبرده و فقط نمایش شبیه آن را اجرا می کنند. این بدان معناست که شرایط موجود را در نمییابند که چگونه سلطه نیروهای امنیتی به شکارفعالان عرصه صنفی- فرهنگی و اجتماعی و سیاسی تهاجم آورده و همواره با بازداشت و زندان وپرونده سازی، بازجویی امینتی وشکنجه فرد دستگیر شده و بیکارسازی فرد زندانی از حرفه معلمی، نوعی توحش آفرینی و وحشت افزایی درسطح معلمان شاغل و خانوادههایشان را در دستور کار خود دارند…
حال که به توصیف عمل نیروهای سرکوب برآمدیم. این پرسش اساسی مطرح است: چرا انحلال طلبان با محق دانستن خویش برپایه همان دستورعمل، پایبندی نشان میدهند و همچنان هل من مبارز میطلبند؟
امروزهمچون دیروز، برای هرفرهنگی خویشتن دار، یگانه وظیفه در برابر دانش آموزان، بَه سازی زندگی یکایک آنان دراجتماع است. زندگی یک فرهنگی نه تتها عمل روزانه اوست بلکه یکی از شدیدترین انواع عمل یعنی مبارزه اجتماعی فردی وجمعی او نیزبشمارمیرود. همه خانواده فرهنگیان کشور برای مبارزه جمعی، توجه به خصلت سازماندهی و فرماندهی جمعی و همسویی با خرد جمعی دراین شرایط بی توجهی حاکمان به خواسته های آنان سخت نیازمندند. فراتر از آن برای مبارزه، نه زانو زدن درمقابل ناکسان، بلکه همراهی با کسان و به رزم جویی جمعی نیازمی باشد؛ یعنی نترسیدن، خطرکردن، چاره اندیشی، حفظ خونسردی، سرسختی نشان دادن، تاب شکست و به خود آمدن و تحمل انتظار و غیره… شرط و مایه این همه کار علاوه برجهان بینی مثبت و دور اندیشی، نیازبه زمینه سازی روحی، روانی وجسمی همه فرهنگیان دارد. به دست آوردن خواستههای مطالباتی پاسخ نگرفته جمعی، تنها در سایه عمل و مبارزه جمعی و همبستگی عمومی ممکن است.
باید با چشمان باز شاهد بود که چه بر سر فرهنگیان بازنشسته که برای طرح خواستههایشان به خیابان میآیند، میآید؟! چگونه با این پیشکشوستان که عمری کار کردند و زحمت کشیدهاند، برخورد غیرانسانی صورت میگیرد. جان کلام اینکه؛ گرایش انحلال طلب، نباید به شرایط موجود بی توجه باشد و دل در گرو وعده و وعیدهای بالای ها ببندند و همچنان بر اشتباه خود پای بفشارند، چرا که در ادامه ازعهده زیستن خود بر نمیآیند و آنگاه زندگی به شکجهای ناخواسته، سنگین و اضطراب انگیز و ابرآلود و بی نشاط برای آنان بدل میگردد.
نظام سرکوبگر درشرایط بی توجهی به خواست فرهنگیان است که موجودات علیل و شوربخت میآفریند. فرهنگی باید با سری افراشته و به دور ازعقده فردیت و فردپرستی، خوشبختی و سرشاری را به احساسی عام دردل دانش آموز بدل سازد و انان را برای مشارکت در اجتماع تربیت کند، معلمی که خود ازمشارکت بر سرمطالبهی منافع صنفی و حقوق خود سر باز زند، نمیتواند دانشآمنوزان را برای نبرد آیندهی حق خواهی در جامعه آماده کند. وقتی از معلم سخن میگوئیم: سخت به این سنت انسانی پایبندیم که نباید به هر قیمتی از دیوار زندگی یکدیگر بالا رفت و لو به بهای خردکردن پوزه، دندان و شکستن سر و سینه دیگر همکاران. حسابگری، زورگویی و دغل بازی، تهدید و شلتاق بازی، دروغ گویی و سالوس، اتهام زنی و سرانجام حیله و تزویر، جور و ستم و پرونده سازی برای همکار دیروزی و امثال آن، همه و همه ابزاریاند به سان نبرد حیوانی برای ویرانی اوضاع موجود. نبرد دیرهنگامی که اگر سالهای زندان این نبرد نابرابر را بر تعالی فرهنگ کشور، در برابر تجاهل ارتجاع ضد فرهنگی را در مقابل هم بسنجیم، نادیده انگاشتن واقعیت این مبارزه بیش از چند دهه جنبش معلمان را از زمان ترور دکتر ابوالحسن خانعلی در روز ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تجمع صنفی اعتراضآمیز معلمان در میدان بهارستان تهران به این سو نشان داده است.
وقتی از معلم سخن می گوییم : یعنی یگانه عنصری که به دور از منظر فردی خویش، به سعادت همه دانش آموزان امروز و آینده سازان فردا مینگرد و نیز از سعادت آفرینی بر خرد انسانی که به نام دانشآموز در برههی زمانی در اختیار اوست، بایدبه مثابه شهروند جهانی او را برای آیندهای روشن تر و دنیایی بهتر و برابر پرورش دهد و بارورش سازد و این ممکن نمی گردد بلکه با بکارگیری زایش خلاقانه ای که درگوهر تصمیمگیری جمعی به کار گرفته میشود.
متأسفانه گرایش “انحلال طلبی” فاقد چنین نگرشیست تا حرمت نگه دارند و خود را ارزان نفروشند و یا ارزان فروشی نکنند. چرا که ارزان فروشی درجامعه، منبعث از ذهن گرایی فردی و نادیده گرفتن خواستهها و مطالبات جمعی حاصل میآید و به نوعی فرزند خلف روحیه انفراد جویی است. این خود مرده ریگ شوم هزاران سالهایست که مانند لاشهای عفن، فضای جامعه ما را دهههاست از بُوی ناخوش خود انباشته است. ما اگر چشم خود را برای این روحیه ناچسب فردیت نبندیم، دانش آموزان ما از سرمان میپرند و برای ساختن جهان خویش، کیش شخصیت را به کناری مینهند و دست در دست هم از ما عبور میکنند.
چرا که امروز میدان سیاست، اقتصاد، فرهنگ و پرورش باید عرصه زوال بدخیم فردیت تلقی گردد. بعضیها که با پناه بردن به دامن جبری بودن و ابدی ساختن همه خوش خیالیها در ذهن خویش، در اساس معنای قدرت جمعی را نمیبینند و از مبارزه جمعی و اتحاد، همبستگی و چرخش همگرایی، بین جنبش فراگیر فرهنگیان شاغل و فرهنگیان بازنشسته را در پرده ابهام میگذارند یا از نبرد مسئولیت آفرین امروز مأیوس شدهاند و یا اغفال شدهاند و در ادامه این مسیر، سخت خطا میکنند.
فراموش نکنیم جامعه ما، در آستانه سالگرد بهمن ۵۷ در شرایطی که به همت زنان و مردان جامعهخویش نیازمند است، که کهنه درحال عقب نشینی و نابودی و نو هنوز زاده نشده است . همچنان درگیرزایمان است، هنوز میدان داری هیولاها در برابر جامعه ما خودی نشان میدهد. به هیولاها میدان ندهیم و جامعه فرهنگی ما را با تقسیم اراضی از بالا، بستر شتر چرانها نسازیم. یکی شویم و یگانه عمل کنیم و همچنان خود را محق و تکرو ندانیم و از لجاجت بپرهیزیم.
فرهنگی متفرق هیچ چیز، فرهنگی متحد همه چیز!
يكشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۰۹ فوريه ۲۰۲۵
منابع:
۱) آزادی رسول بداقی فعال صنفی فرهنگیان از زندان اوین
۲) انحلال طلبی یا انشعاب راه به جایی نمیبرد (بخش اول)
۳) حمله نیروهای امنیتی به معلمان تجمعکننده بهوسیله اسپری فلفل
–
امیرجواهری لنگرودی( دبیراخراجی وتبعیدی دبیرستان های لنگرود)