اخیراً رضا پهلوی ادعا کرده است که کنفرانس مونیخ دعوتی را که از او به عمل آورده بود، پس گرفته است.
ظاهراً پیشنهادی به دفتر او ارائه شده بود مبنی بر اینکه در صورت تمایل به حضور در کنفرانس، اطلاع دهد تا دعوتنامهای برایش ارسال شود. پس از اعلام این تمایل، اما، دعوتنامهای صادر نشد و کنفرانس هنوز تصمیمی در این زمینه اتخاذ نکرده بود. رضا پهلوی که تصور کرده بود دعوت رسمی دریافت کرده است، به اروپا سفر میکند، اما در نهایت متوجه میشود که چنین دعوتی در کار نبوده است.
با انتشار این خبر در میان هواداران تندرو او، حملات لفظی و تند آنها متوجه وزارت خارجه آلمان و کنفرانس مونیخ شد. این اقدام، علاوه بر خدشهدار کردن اعتبار رضا پهلوی، باعث شد که برگزارکنندگان کنفرانس—طبق توصیه دولت آلمان—بهطور رسمی اعلام کنند که هیچ دعوتنامهای برای او ارسال نشده است.
اینکه رضا پهلوی بر چه مبنایی خواهان شرکت در این کنفرانس بوده است، همچنان نامشخص است. او ادعا میکند که بهعنوان «رهبر خودخوانده» مردم ایران، قصد داشته صدای آنها را به گوش جهانیان برساند. البته اینکه فردی بهصورت شخصی یا در چارچوب گروهی چنین تلاشی کند، اقدامی مثبت تلقی میشود؛ اما ادعای رهبری مردم ایران، ادعایی بیپایه و طنزآمیز به نظر میرسد. اگر واقعاً چنین مأموریتی به او سپرده شده، این پرسش مطرح است که دقیقاً چه زمانی و در کجا مردم ایران چنین مسئولیتی را به وی تفویض کردهاند؟ این توهمی است که به نظر میرسد تنها برای هواداران او قابلدرک باشد.
رضا پهلوی آشکارا در آرزوی این جایگاه است و به همین دلیل، بارها خود را رهبر مردم ایران خوانده است؛ از جمله اخیراً در «باشگاه ملی مطبوعات آمریکا». او پیشتر نیز تلاش کرده بود از طریق یک نظرسنجی مجازی، مشروعیتی نسبی برای خود دستوپا کند، اما در نهایت تنها حدود ۴۰۰ هزار نفر به او رأی دادند—رقمی که در مقایسه با جمعیت ۸۵ میلیونی ایران، کمتر از نیم درصد را شامل میشود.
حال این پرسش مطرح است که او چگونه و با استناد به کدام واقعیت، به خود اجازه میدهد از جانب مردم ایران سخن بگوید و خود را رهبر آنان معرفی کند؟ چنین ادعایی نهتنها غیرواقعبینانه است، بلکه نشاندهنده نوعی بیپروایی سیاسی و نادیده گرفتن حق تعیین سرنوشت مردم ایران محسوب میشود—رویکردی که خامنهای نیز در پیش گرفته و خود را رهبر و نماینده مردم ایران میداند و از جانب آنان سخن میگوید.
البته مشکل اصلی فقط به شخص رضا پهلوی محدود نمیشود. او قطعاً از ویژگیهای خاص هوادارانش آگاه است—هواداران لومپنی که رفتارشان اغلب با فحاشی، توهین، تهمتزنی، دروغگوئی و لحن تند و وقیحانه همراه است. برخی از آنها حتی در توهین به مخالفان خود هیچ حد و مرزی قائل نیستند و نمونههایی همچون ماجرای تخریب مزار غلامحسین ساعدی، شاهدی بر این رفتار است.
بیتردید، برگزارکنندگان کنفرانس مونیخ و دولت آلمان با این مسائل آشنایی دارند و واکنشهای اخیر نیز تأییدی بر این شناخت است. به نظر میرسد که پس گرفتن این دعوت غیررسمی، تصمیمی آگاهانه و بر اساس تجربه آنها بوده است.
بهروز ورزنده