ما کمونیست کارگری ها همواره تاکید کردیم که تاریخ مکتوب بشر انقلابات مختلفی را تجربه کرده است اما انقلاب پدیده ای جدید است. انقلاب از آنرو “نو” است که تحت شرایط خاص و ویژه ای در هر مقطع تاریخی رخ میدهد، اما علیه آن شرایطی است که در متن آن بوقوع می پیوندد. موتور محرکه و هسته پر حرارت و پر شتاب تحول انقلابی امر “تغییر” است، از تغییرات محدود تا تغییر رادیکال و زیر و رو کننده. زبان و ادبیات، سبک مبارزه، چهارچوب فکری و سیاسی متناظر بر دوره انقلابی با دوره قبل و بعد آن تماماً متمایز است.
تبلیغات پوک و سطحی این نان به نرخ روز خورهای مرتجع علیه انقلاب را نباید سرسوزنی جدی گرفت. خود انقلاب و نیاز به تحول و تغییر امری اختیاری نیست، انتخابی نیست، انقلاب حاصل تبلیغات انقلابیون نیست، انقلاب نتیجه دست بالا پیدا کردن ادبیات انقلابی بر ادبیات کُهن و رایج در یک روند تدریجی نیست. اگر بتوان با درجه ای اغماض به پدیده ای “جبری” اطلاق کرد، انقلاب اولین کاندید است. انقلاب یک مکانیسم اجتماعی تغییر در جامعه ای است که روندهای مختلفی را از سر گذرانده، برای پاسخ به سوالات و بحرانهای متعدد آن به سیاستهای متفاوتی متوسل شده که در تحلیل نهایی هیچکدام جواب ندادند و همه به بن بست رسیدند. اینجا “موش کور انقلاب” نقب میزند، زمین زیرپای حکومت داغ و امر تغییر ضروری میشود، نیاز به تغییر را میتوان در هوا حس کرد، بارقه های انقلاب در کلیه قلمروهای زندگی مادی و معنوی و فکری و فرهنگی تا جدالهای سیاسی و جنبشی بیرون میزند، “نو” خود را تحمیل میکند، چهارچوب جدیدی تعریف میشود و سوالات قدیم در فضای انقلابی در اشکال تازه ای طرح میشوند.
دوره انقلابی در عین حال دوره حاد شدن کشمکش جنبشهای سیاسی و طبقاتی است. در این دوران بیش از هر زمان تعلق طبقاتی نیروهای سیاسی اعم از متشکل و غیر متشکل عیان تر میشود. برخورد به سوالات دوره انقلابی، صف راست و چپ و تعلقات طبقاتی را عریان تر میکند، صفبندی نیروهای متعلق به دنیای کُهن با تمام تنوع و تکثرشان، در ارکستری واحد علیه نیروهای خواهان تغییرات انقلابی بصف میشوند. انقلاب بعنوان یک اجبار، مُهر خود را بر پیشانی همه میکوبد. بعبارتی دقیق تر همه نیروهای کمپ ارتجاع که تا دیروز مهمترین آلرژی سیاسی شان انقلاب بود، بناگزیر “انقلابی” میشوند. امروز کلیه نیروهای اردوی بورژوازی ایران از فاشیستها تا ناسیونالیستها و دمکراتها و جمهوریخواهان ملی و قومپرستان و اصلاح طلبان ورشکسته، یعنی مخالفین شناسنامه دار انقلاب، تحت دوره انقلابی با تمام کینه و نفرت شان از انقلاب، بناچار “انقلابی” شدند.
اما این انقلابیون بَدلی و زورکی از آنرو که به نظم کُهن تعلق دارند، انقلاب را بمثابه تحولی ناگزیر قبول میکنند اما سیاست شان محدود کردن انقلاب به قواره ملی و افکار متحجر و محدود ناسیونالیستی است. یکی از عناوین فیک “انقلاب ملی ایران” است که توسط رضا پهلوی و سلطنت طلبان و بخشی از راستهای اپوزیسیون تکرار میشود. خیزش انقلابی که قلب صدها میلیون مردم جهان را ربوده است و ویژگی هایی منحصر به فرد و رادیکال و جهانشمولی دارد، جنبشی که تاکنون بیش از ۹۵ درصد شعارهایش غیر ملی و غیر مذهبی و غیر قومی است، خیزش انقلابی که زن محور و برابری طلب است و یک المنت قوی علیه فقر و تبعیض و نابرابری است، چرا اسمش “انقلاب ملی” است؟ روشن است با تقسیمات جغرافیایی و تحمیلی جهان امروز، هر واقعه ابتدا در یک کشور رخ میدهد اما محدود به آن نخواهد شد و مهمتر آرمانها و دیدگاهایش ضرورتا خصلت “ملی” ندارند و از مَزدک و مانی برنخاسته اند.
این خود رضا پهلوی است که در عهد عتیق زندگی میکند، ناسیونالیست و ایران پرست است، ارزشهایش ملی و مذهبی است، خواهان اِعاده دوران قدیم است، لذا تلاش دارد با لباس ملی به تن انقلاب کردن، آنرا ناشنالیزه و اَبتر کند. این روش برخورد کل کمپ ارتجاع به پدیده انقلاب است. انقلاب رُخ میدهد تا هر آنچه که کهنه است را دود کند و هوا ببرد؛ و ارتجاع در دوره انقلابی، با دندان قروچه انقلاب را می پذیرد اما میخواهد لباس بدقواره و واپسگرای ملی و قومی و مذهبی به تن آن کند. خروجی این سیاست “انقلاب ملی” است. اگر دقیق تر صحبت کنیم، این انعکاسی از تشدید جدال چپ و راست در مقیاس جامعه، تشدید تقابلهای طبقاتی و قطبی شدن جنبشها در دوره انقلابی، تلاش برای زدن مُهر سیاسی و طبقاتی به فرجام پروسه ای است که تازه آغاز شده است.
“انقلاب ملی” در قرن بیست و یکم یک خرافه محض است، خرافه ای شبه مذهبی، یک ارتجاع کامل. دنیا و جوامع امروز، دوره مَمَالکِ مَحروسه و کشور سازی و ایجاد بازار داخلی را مدتهاست پشت سر گذاشته اند. شاید کسی بگوید، ایشان و اطرافیانش از دنیا و تغییرات اطلاع دارند. موضوع برسر متحد کردن کل مردم حول یک رهبری است. بله، شعار “امروز فقط اتحاد” رضا پهلوی یعنی همان “همه با هم” خمینی، و بعبارتی دقیق تر “همه با من” را زیاد شنیدیم. آنچه که اپورتونیست های تازه “انقلابی” و پوپولیست های متفرقه از درک آن عاجز هستند اینست که انقلابی که علیه دین است به منادیان جدید فروختن مذهب همراه نمیشود، انقلابی که زنانه است و شعارهای جهانی و آزادیخواهانه سر میدهد و ستون مردسالاری و اسلام را بلرزه درآورده، به اهداف ضد زنی که در شعار “مرد میهن آبادی” مُستتر است، تن نمیدهد. کارگران که خیزش توده ای حاصل کار و مبارزه آنهاست و خود صفی ضد کاپیتالیستی را نمایندگی میکنند، به جانفدایی برای کهنه ساواکی و واواکی و سرمایه دار لمپن و جنایتکار و ضد کارگر تحت عنوان “بازسازی ایران” تن نمیدهد.
انقلاب صحنه یک جنگ عریان طبقاتی است. رهبری سراسری انقلاب در گرو انتخاب جامعه میان چپ و راست در مسیر سرنگونی است، امری که هنوز صورت نگرفته است. ویژگی اختناق که از به میدان آمدن کل ظرفیت سیاسی جامعه و جنبشها ممانعت میکند، موقتاً فاکتوری بنفع کسانی است که رسانه ها و حمایت دولتها را دارند. اما فقط موقتاً. وقتی که اوضاع ترک بردارد و تناسب قوای سیاسی تغییر کند، آنوقت معادله زیر و رو میشود.
عده ای تصور میکنند که سرپا نگاهداشتن یک دولت موقت که با مانیپولاسیون و بند و بست در تهران سر کار گذاشته شده، کاری ساده ای خواهد بود. ما وارد دوره ای پیچیده شدیم، وضعیت دنیا و ایران و مردم و حکومت و منطقه و همه چیز از اساس با چهار پنج دهه پیش فرق دارد. ایران کشوری نیست که بتوان بسادگی یک دولت مستعجل را به مردم تحمیل کرد و در تهران سر کار آورد. آنهم کسانی که هوا برشان داشته و پیشاپیش برای مخالفین سیاسی خط و نشان بکشند. از نظر من سلطنت بعنوان رژیم سیاسی در ایران کمترین آینده ای ندارد. رضا پهلوی بعنوان مدعی تاج و تخت هم وقت خودش را تلف میکند. اما یک راست بازار آزادی و ضد کمونیست و طرفدار بانک جهانی که نظم سابق را در تمامیت آن اعاده و بازسازی کند، شانس دارد. این استراتژی برای مهار انقلاب اسمش “انقلاب ملی” است، یک بسته بندی سیاسی برای اهدافی ضد انقلابی و دست راستی.
فوریه ٢٠٢٥
–
سیاوش دانشور