پیرامون ارمان فلسطین
( حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین ) بخش دوم
این دومین بخش از موضوع بحران فلسطین و اسراثیل هست و در این بخش نه تمامنا به رابطه فلسطین و اسراثیل بلکه به عنوان یک نمونه زنده و معاصر از رابطه و مناسبات رقابتی مابین ایدولوژیهای قومی و ملی و رقابتهای ملی منطقه ای و جهانی می پردازیم و به احتمال زیاد اگر رابطه و مناسبات رقابتی مابین بلوک بندیهای منطقه ای و جهانی شرق و غرب را از این کانون بحرانی حذف و نادیده بگیرم شاید موضوع و بحران فلسطین و اسراثیل وجود نمی داشت. خاورمیانه محل زندگی بخشی از کهن ترین اقوام و مذاهب بکتاپرستی در جهان هست و هرکدام از این اقوام و مذاهب نه تنها خود را قوم ویژه و برگزیده و برتر بلکه خواهان حقوق ویژه در روابط و مناسبات رقابتی منطقه ای و جهانی هم هستند . پان شیعه های پارسی ایرانی – صهیونیستهای بهود – ترکان عثمانی و اعراب همه و همه به اضافه یکی دو جین اقوام دیگر و البته قدرتهای جهانی غرب و شرق درگیر در موضوع فلسطین و اسراثیل هستند و از این رو و بر این مبنا انچه موضوع فلسطین و اسراثیل را به عنوان یکی از کانونهای ضعیف و بحرانی نهاد دولت ملتها پیچیده و بغرنچ و غیر قابل حل کرده است رابطه و مناسبات رقابتی قدرتهای منطقه ای و جهانیست .
.به طور عام و عمومی صحبت کردن سیاستهای درونی ملی یک ملت با اصول سیاستهای خارجی و رقابتی با جهان بیرون نه تنها یکی نیستن بلکه در دو جهت متضاد و قطب بندیهای متضاد سیر دارند. رابطه و مناسبات درونی و بیرونی ملتها اگر چه دو مثولفه متضاد اما اجزای یک کلید واحد و مکمل هم دیگر هستند. و این امری اتفاقی و بر حسب اتفاق نیست چرا که نهاد دولت ملتها در تحلیل نهاثی نهاد ی نیستن جز نهادهای رقابتی با هم و منطقنا و عقلانه هیچ نهاد دولت ملتی دوست ندارد که با یک ملت متحد و منسجم و یکپارچه در رقابت و تناقض باشد. اتحاد و یک پارچگی و یک دستی سیاسی برای ملت خودی و تفرقه و نابسامانی برای ملت رقیب و به کلامی دیگر حفظ تمامیت ارضی ملی از طریق خلق و تشدید و رقابت با جهان بیرون . ان فاکتور و عواملی که منشاه و پایه اتحاد ملی و حفظ تمامیت ارضی ملی را به مادیت تبدیل می کند روابط و مناسبات رقابتی با جهان بیرون از مرزهای ملی هست . رژیم جمهوری اسلامی و در طول چند دهه گذشته و تمامنا از درون ایدولوژی به اصطلاح متحد کننده حفظ تمامیت ارضی بعنوان حلقه اصلی اتحاد ملت از یک طرف و رقابت با قدرتهای منطقه ای و جهانی متولد و سیقل داده شد و ماورای مرزهای ایران فرقه گراثی مذهبی و قومی را در چهار گوشه خاورمیانه ترویج و بسط داده است . پایه و اساس و ارایش درونی و تحکم دولتی رژیم جمهوری اسلامی تمامنا بر این دو اصول نه تنها بنا شده است بلکه ادامه حیات ان با رقابت و جنگ با رقبای منطقه ای و جهانی گره خورده است و به هم خوردن توازن قوا و ظهور بالانسهای جدید قدرت منطقه ای مابین رژیم اسلامی و رقبای ملی نه تنها پیامدهای عمیقی درسطح درونی و داخلی ایران بلکه در سطح منطقه خواهد داشت.
ترسیم و تبیین تفرقه و جداثی و نابسامی درونی ملی از رقیب ملی امر و از وظایف بدون وقفه و همیشگی ملل و بطور ویژه ای ملل منحصر به فرد هم هست . رژیم جمهوری اسلامی و اگر چه شکل و محتوای افراطی از نهاد دولت ملت هست اما منطق درونی و کارکرد ان دقیقنا همانیست که برای دیگر ملل صادق هست و در چهل و چند سال گذشته و از همان روز تولد با توسل به مهندسی افکار عمومی به تصویر سازی شیطانی و نابسامانی از ملل و اقوام رقیب منطقه ای و جهانی یک ارامش و مقبولیت ملی را برای خود در سطح داخلی ایران تبیین و تثبیت کرده است. خدا را شکر که ما سوریه و عراقی و لبنانی نشدیم – این حر ف و کلام نه تنها بخش زیادی از عامه شهروندان ایرانی هست بلکه حتی از زبان بخش زیادی به اصطلاح روشن فکران و سوسیالیستهای این کشور را می توان به وضوح شنید .
این رابطه و مناسبات رقابتی مابین قدرتهای ملی منطقه ای و جهانیست که موضوع فلسطین و اسراثیل را در چنین ابعادی پیچیده – بغرنج و غیر قابل حل کرده است. با این وجود و ممکن هست در یک سناریوی تاریخی و یا ترجیحنا شکل گیری یک انقلاب و یا یک چنبش قدرتمند در اسراثیل و یا غرب موضوع و بحران اسراثیل فلسطینی را از طریق ادغام شهروندان فلسطینی به عنوان شهروندان متساوی الحقوق در اسراثیل را حل و پایان دهد اما تا ان زمان و دورانی که چهان بشری تحت سیطره سینه چاکنان فرمول دموکراتیک حق تعیین سرنوشت ملت و کلکسیون دولت ملتها هست رقابت و خلق کانونهای ضعیف و نیابتی ملی و منطقه ای یکی از دی ان ای های خونی و چرکین رابطه و مناسبات رقابتی مابین قدرتهای ملی منطقه ای و جهانیست و با ثبات ترین و دموکراتیک ترین ملتها از این حکم رقابتی تاریخی و معاصر مثتثنی و بری نیستند .
روابط و مناسبات رقابتی مابین ملل
با توجه به این اصول مارکسی که نهاد ملت نهادی نیست جز نهاد رقابتی و انتاگونیستی با دیگر ملل خارجی و به کلام و بیان دیگر ارایش و سازمان درونی ملی نتیجه و از پیامدهای رابطه دولت ملت با جهان بیرون هست . به عنوان یک حکم می توان نتیجه گرفت که کلیدی ترین رابطه و مناسبات یک ملت و بر خلاف تبینهای رایج دموکراتیک نه درونی و نه در دایره سیاستهای درونی ملی و از جمله طبقاتی بودن ملت و ان جامعه ملی مفروض بلکه بیرونی و در رقابت با ملل رقیب و جهان خارج تعیین شده و خواهد شد . این فاکتور و اصول بنیادی ایدولوژیک تضادهای رقابتی انتاگونیستی با ملل خارجی و رقیب هست که نه تنها فلسفه وجودی ملت دولت را تعیین می کند بلکه ارایش و سازمان درونی نهاد ملت را هم تعیین می کند و نه بر عکس . تجربه شکل گیری رژیم جمهوری اسلامی که تمام ارگان و ساختار و اجزاه درونیش در رقابت و تضاد با جهان بیرون شکل گرفته است اثبات این منطق رقابتی بی رحم هم هست. و یا بطور مثال عروج دوباره جنبش راست ناسیونالیستی در ایالات متحده امریکا در اردو و هیبت اقای دونالد ترامپ نه ریشه و نه منشاه چندانی در فعل و افعالات و دینامیزم درونی اجتماعی و از جمله طبقاتی ایالات متحده ندارد بلکه اساسنا ریشه در بازنگری و باز تعریف رابطه رقابتی و سرکردگی این کشور در جهان و در هسته درونی پلاتفرم ترامپیسم و جنبش ان ضدیت و رقابت با چین قرار دارد و اگر باز نگری و تجدید ارایش و سازمان درونی دولتی ایالات متحد در دستور کارهست که هست فقط و فقط ریشه در تجدید ارایش دولتی این کشور با قدرتهای نو ظهور و به طور ویژه ای کشور چین قرار دارد . اساسی ترین بیانیه سیاسی و بخش قانون اساسی ملل و کشورها نه درونی و نه در دایره سیاستهای درونی ملی و از جمله دموکراتیک و یا غیر دموکراتیک بلکه بیرونی در رابطه رقابتی با جهان بیرون هست. موضوع و تم اولیه پیش روی ملتها – طبقاتی بودن ملت نیست – ستم بر زن نیست – حقوق اقلیتها نیست و در یک جمله عدم وجود حق و حقوق دموکراتیک نیست بلکه تولید و باز تولید رابطه رقابتی و انتاگونیستی با ملل و اقوام رقیب و جهان بیرون هست و این رابطه رقابتی ارایش و ساختار سیاسی اجتماعی و اقتصادی درونی ملت را تعیین می کند. نهاد دولت ملتها و همانطور که از منظر فرماسیونی منطقه ای و بین اللملی قابل مشاهده هست می توانند اشکال محتوا و ساختار متنوع و متفاوتی را و از جمله کاپیتالیستی – سوسیال دموکرات ( سوسیالیسم در یک کشور ) سلطنتی مشروطه و یا مذهبی و استبدادی – دموکراتیک و غیر دموکراتیک به خود بگیرند اما در یک تبیین عام و عمومی پایه ای منطقه ای و جهانی نهادی نیستن جز نهاد های رقا بتی و انتاگونیستی با هم دیگر و این رابطه و مناسبات رقابتی هست که پول ملی – مرزهای ملی – سازمان و ساختار و تحکم و استبداد دولتی را تعیین می کند. نهاد ملت دولت بدون این رابطه رقابتی و انتاگونیستی نه تنها وجود خارجی ندارد بلکه قابل اثبات هم نیست و از چپ ترین و راست ترین ملل همگی سروته یک کالباس هستند.
این روابط و مناسبات رقابتی مابین ملل موضوعی امروزی و جدیدی نیست و ریشه و قدمت ان به شکل گیری ملل و اقوام و مذاهب قرون وسطاه برمی گردد اما دو روند جهانی متضاد این روند و پروسه های جهانی را در یکی دو سده گذشته را تقویت و در عین حال تضعیف کرده است. در وهله اول و نخست این فرمول دموکراتیک حق تعیین سرنوشت ملی و ملت سازی که در محتوای خود بر تقسیمات مذهبی استوار هست که ۲۰۰ نهاد ملت را در یکی دو قرن گذشته و تحت روند و جنبشهای ملی استعمار و ضد استعمار و امپریالیستی و ضد امپریالیستی و بطور ویژه ای یک قرن گذشته را از خود تراوط داده است. دویست نهاد دولت ملت که عمومنا ایدولوژی و منافع منحصر به فرد و انحصاری ملی خود را نمایندگی می کنند. و در نقطه مقابل و انتی تز روندهای جهانی ملت سازی ما روند و پروسه تولد و توسعه شهرهای توسعه یافته و مرتبط را و بطور ویژه ای پس از جنگ جهانی دوم را شاهد بوده ایم و این روند های منطقه ای و جهانی توسعه شهرهای لیبرالی عمیقنا ملتها را و بر خلاف جنبشها و افقهای سیاسی استقلال طلبانه ملی را و از طریق شهرهای مرتبط به هم وابسته و مرتبط کرده اند و از این طریق تناقضات انتگونیستی رقابتی مابین ملل را کند و تضعیف کرده است . ملتهای قلدر و میلیتانت – انحصارگر و منحصر به فرد کماکان همان ایدولوژیهای قومی تمامیت خواه و انحصاری سدهای پیش هستند نه تنها تغییر نکرده اند بلکه تغییر هم نخواهند کرد اما چندین دهه هست که دیگر تمایلی چندانی به رودر روثی و جنگ مستقیم با هم دیگر ندارند چرا که توسط شهرهای لیبرالی ادغامی و صنعت بزرگ و مبادلات وسیع اقتصادی و اجتماعی و بازرگانی به هم وابسته و در پیوند هستند. این کانونها و حلقه های ضعیف نهاد دولت ملتها و از جمله منطقه خاورمیانه هست که جایگزین ان جنگهای ملی رودرو و تقسیمات و رقابت های ارضی دو سده پیش را گرفته هست . با این وجود و اگر چه ملتها عصر و دوران متعال و عالی را پشت سر گذاشته اند و دوران کهولت و پیری را سپری می کند اما تشدید رقابتهای ملی وسیع و بین اللملی کماکان یک احتمال قوی در فضای رقابتی و انتاگونیستی کنونی جهان هم هست. روابط و رقابتهای ملی از یک دینامیسم و فعل و انفعالات منطقه ای و جهانی پیروی می کند و تاثیرات عمیق و مستقیمی بر هم دیگر دارند. بطور مثال انتخاب مجدد اقای دونالد ترامپ در امریکا مناسبات و رقابتهای ملی را در سطح بین اللملی را تشدید و تعمیق خواهد کرد. اقای ترامپ البته مرد صلح طلبی نیست و ریشه و پایه اجتماعی و ارزوهای سپری شده ایشان بازگشت به عظمت طلبی ایالات متحد امریکای پسا جنگ دوم جهانیست که در چند دهه گذشته در مواجه با روندهای جهانی لیبرالیسم و ازادی تجارت بین اللملی تضعیف شده است . دعاوی الحاق کانادا و گرین لند و پانامنا به امریکا چه از طریق اهرمهای اقتصادی و یا کمپین نظامی در صورت ممکن بودن و انطور که رثیس جمهور تازه وعده داده است تاثیرات و پیامدهای عمیقی در ارایش و مناسبات و بالانس رقابتی مابین ناسیونالیسمهای رقیب و متخاصم در سطح جهان خواهد داشت- ادعاهای ارضی معاصر و باستان ناسیونالیسمهای ملی متخاصم فضا و مناسبات رقابتی را در سطح جهان را در دست خواهند گرفت. پلاتفرم و امریکا گشاثی ارضی ایالات متحد امریکا در ملحق کردن یک کشور دیگر به خود نه از طریق یک انتخابات ازاد و برابر بلکه با اجبار و تحکم اقتصادی و یا کمپین نظامی یک واقعه مابین دو دولت ملت نیست و در محدوده یک واقعه ملی و منطقه ای هم نخواهد ماند. دعاوی ارضی روسیه باستان – چین بزرگ – یهودیهای صهیونیست بر خاورمیان – ترکان عثمانی و ایران شیعه و پارسی و دعاوی ایالات متحده امریکا کلید یک دوران و تشدید رقابتها ی ملی را در سطح جهان را رقم زده است . و باید بیاد اورد که سرمایه گذاری و جهت گیری جدید ایالات متحد امر یکا و دول متخاصم بر تعمیق و گسترش و پرستاری از یک بیمار سرطانی به اسم ( تعرفه های گمرکی و بازرگانی حمایتی از تولیدات ملی ) به امور گمرکی و واردات و صادارت مابین این کشور و همسایه گان و رقبای ملی محدود نخواهد ماند و به تشدید و تعمیق روابط و تخاصمات و جنگهای ملی مابین ناسیونالیسمهای متخاصم در چهار گوشه جهان تکوین و منجر خواهد شد .
بطور عام و عمومی صحبت کردن راه حل موضوعات و تناقضا ت ملی دیگر در ملت سازی و خلق ایدولوژیهای ملی و جدا سازی ملی نیست و دهه هاست که جوامع بشری این مرحله تاریخی را پشت سر گذاشته چرا که دوران و زمانه دوران ادغام و حل ملل و اقوام در ساختار شهرهای توسعه یافته و مرتبط ادغامی هست. پایه و اساس تعریف و تبیین کلاسیک ملت و ملت سازی در چند قرنها گذشته – زبان مشترک و منفعت قومی مشترک ملی و سرزمین مشترک در این عصر شهرهای توسعه یافته و ادغامی لیبرال به سر رسیده است و منشاه کوچکترین توسعه و پیشرفت تاریخی و هم زیستی مسالمت امیز بین مردم و جوامع بشری نیست . موضوع و تم ایدولوژیک تقسیم کردن ملل بر ملت برتر و ستمگر و ملت تحت ستم منشاه هیچ توسعه و پیشرفت تاریخی نیست و باید ان را بایگانی و به خاک سپرد
مارکس این روند و تناقض مابین لیبرالیزم به معنی واقعی کلمه و ایدولوژیهای ملی را پیش بینی کرده بود و بر این مبنا بود که او از لیبرالیزم و بر خلاف دیگر سوسیالیستها در تضاد با ایدولوژیهای ملی دفاع کرده است. در یک جمله و به ان نسبت که ملتها و از طریق شهرهای توسعه یافته – مرتبط و وابسته و مراودات عمیق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خواهند داشت به ان نسبت هم تناقض انتاگونیستی و انحصاری مابین ملل هم تضعیف و کند و منزوی خواهد شد. این همان روند و پروسه تاریخی دراز مدت تاریخی هست که مارکس و به احتمال زیاد تنها کسی هست که انرا پیش بینی کرده بود – نقل به معنی در ایدولوژی المانی ” شهرهای توسعه یافته و مرتبط و یا صنعت بزرگ ملتها را به درک واصل خوا هند کرد و یا به دروغ محض تنزل خواهند داد”. در جمله بالا مارکس از واژه و کلمه ملتها به درک واصل خواهند شد استفاده کرده است چرا که او پتانسیل و ظرفیت انحصاری و تضادهای رقابتی انتاگونیستی مابین ایدولوژیهای ملی را بهتر از هرکسی دیگر می شناخت. و باید به یاد اورد که این هشدار و حکم مارکس مربوط به دهه ها قبل از جنگ جهانی اول و ۷۰ سال قبل از جنگ جهانی دوم و صدها جنگهای ملی و تقسیمات ارضی و ملی انحصاری به اصطلاح ازادی بخش و رهاثی بخش ملی در چهار گوشه جهان بوده است .
در دفاع از حقوق شهروندی فلسطینیها در اسراثیل
موضوع و بحران فلسطین در واقع امر یکی از پیامدهای بحران هویتی کشور اسراثیل هست و یکی از تمها و معضل مهم سیاست در خاورمیان و در سطح بین اللملی هست و راه حل متمدانه این بحران ادغام این مردمان در جامعه اسراثیل با حق و حقوق شهروندی کامل در این کشور هست. یک اسراثیل غیر قومی و ادغامی مشکل و موضوغ بغرنج فلسطین را نه تنها حل خواهد کرد بلکه امن ترین و قابل اتکا ترین دیوار دفاعی از امنیت و ارامش مردمان یهود و اسراثیل خواهد بود . حقوق شهروندی کامل مردمان بومی فلسطین کلید امنیت اسراثیل هست و باید به رساترین بانگی توسط یک جنبش قدرتمند و ترجیحنا توسط یک انقلاب و افکار عمومی متمدن امروزی به قوم پرستان یهود و امریکا تحمیل شود. این موضع و افق سیاسی بالا مبنی بر کسب حقوق شهروندی فلسطینیها در اسراثیل البته نه تنها امر و افق سیاسی جدیدی نیست بلکه تجارب و نمونه های تاریخی موفقی را میتوان در این زمینه بر شمرد. نفس یک ستم و تبعیض و انزوا و مشقات ملی برای مردمانی با زبان متفاوت و سرزمین مشترک در این عصر شهر و کلان شهرها ی ادغامی دلیل قانع کننده ای برای ملت سازی و خلق ایدولوژیهای رقابتی و انتاگونیستی ملی کافی نیست . نفس ستم و تبعیض و مشقات ملی دلیل کافی برای جداسازی ملی و ملت سازی نیست و اگر با این لنز و دوربین جداسازی ملی و قومی به جهان پیرامون نگاه می کردیم – بطور مثال ایالات متحده امریکا می بایست به چندین کشور مستقل تبدیل شده بود چرا که نسلهای افریقاثی تبار پسا نظام برده داری میبایست به دنبال تشکیل کشور خودی می رفتند و این تحول مهم تاریخی پایه ثبات ایالات متحد امریکا هم هست که جمعیت افریقاثی تبار پسا برده داری- جوامع باستان محلی در امریکا و کانادا و یا اسپانیاثی های زبان امریکا این مسیر را خوش بختانه انتخاب نکردند. ترمیم زخمهای چرکین جنگ قومی اسراثیل و فلسطینیها در شهرهای توسعه یافته ادغامی لیبرال اسراثیل قبل ترمیم هست و حلقه اصلی در تحقق این مهم پس زدن جنبشهای قومی و مذهبی در دو طرف و به طور ویژه ای در اسراثیل هست. این روند و افق سیاسی حق و حقوق شهروندی فلسطینیها در اسراثیل در نقطه مقابل به اصطلاح ارمان جداسازی ملی حق تعیین سرنوشت ملی فلسطینیها و تاریخنا از همان روزهای اول تشکیل کشور اسراثیل به موازات هم در مقابل هم صف اراثی کرده و وجود داشته است و بطور فاجعه امیزی این ایدولوژیهای قوم گراثی یهود و عرب فلسطینی و دخالتهای ژثوپولیتیک غرب و شرق بودند و هستند که این تناقض را تا چنین حد انتاگونیستی و پایدار و کش دادند . و به کلام دیگر موضوع فلسطین و اسراثیل یکی دیگر از فجایع و استفاده افراطی از فرمول دموکراتیک حق تعیین سرنوشت ملی و قومی بوده است.
هر شخص و حزبی و جنبشی و از جمله قوم پرستان ارتدوکس برگزیده یهود و جنبشهای مذهبی و قومی فلسطینی که یک جامعه ادغامی مختلط اسراثیل را قبول ندارد و نمی توانند تحمل کنند باید راه خروج از اسراثیل را به انان نشان داد و می توانند شهروندی یکی از ۲۰۰ ملت کنونی جهان را بر گزیده و بدست اورند . حماس به عنوان یک جنبش شبه فاشیست قوم گرا و مذهبی باید منحل و خلع سلاح شوند اما این مهم و اسثراتژی تابعی از کمپین نظامی اسراثیل نیست و ممکن نیست از طریق کمپین نظامی به ان دست یافت. تمام نوار غزه صاف و با خاک یکسان شده و چند ده هزار مردم بی دفاع جانشان را در ۱۵ ماه گذشته از دست داده اما حماس کماکان در جای خود باقیست. خلع سلاح و انحلال حماس یک پروژه و افق سیاسی تمامنا متفاوت هست و تابعی از یک افق و اینده ادغامی اسراثیل هست. بیانیه سیاسی حق و حقوق شهروندی فلسطینیها در اسراثیل کلید خلع سلاح سیاسی و نظامی حماس و قوم گرایان مرتجع یهودی هست و این مهم تابعی از شکل گیری یک جنبش رادیکال قدرتمند و ترجیحنا یک انقلاب در اسراثیل و در میان فلسطینیها و در میان افکار عمومی در سطح منطقه و بطور ویژه ای افکار عمومی در سطح کشورهای غربی هست. بیانیه حقوق شهروندی مردمان بومی فلسطین در اسراثیل دیوار مابین یک جنبش شبه فاشیستی قومی حماس و مردمان کوچه و خیابان فلسطینیها ایجاد خواهد کرد و حماس پایه و فلسفه وجودیش را به درجات زیادی از دست خواهد داد. حماس و جنبشهای ارتجاعی قومی و مذهبی در خاورمیانه و از جمله رژیم جمهوری اسلامی که از بی حقوقی سیاسی و مشقات فلسطینیها در اسراثیل تغزیه می شوند با اعلام حقوق سیاسی و شهروندی فلسطینیها یکی از ارکانها و پایه های ایدولوژیک شان را از دست خواهند داد.
. ان جنبشها و افقهای به اصطلاح دموکراتیک و از جمله سوسیالیسمهای مام وطن حق تعیین سرنوشت ملت که نسخه تشکیل کشور فلسطین را می پیچند دارند یک افق و ارمان قومی گراثی مذهبی یهودی اسراثیلی و عربی اسلامی فلسطینی را موعظه می کنند و به بیانی دیگر جمهوری اسلامی فلسطینی در مقابل جمهوری یهودی اسراثیلی صف اراثی خواهد کرد و ایا چنین تواز ن و بالانسی مابین دو دولت متخاصم صلح و ارامش ببار خواهد اورد . بخش اعظم جنبشهای ارتجاعی قومی و مذهبی و دولت های خاورمیانه و از جمله رژیم جمهوری اسلامی که در ۴۰ سال گذشته وعده نابودی اسراثیل را داده است در صف مقدم جداثی فلسطینیها و تشکیل دولت فلسطینی هستند چرا که تشکیل چنین دولتی رابطه و مناسبات فلسطینیها با اسراثیل را پیچیده تر و انتاگونیستی و ادامه دار خواهد کرد و به این اعتبار این تناقض را پایدارتر و طولانی مدت خواهد کرد. تشکیل کشور فلسظین و وارد شدن این کشور به کلوب ایدولوژیهای انتاگونیستی ملی در خاورمیان به نفع امنیت و صلح در خاورمیانه و اسراثیل نیست و نه تنها قابل توصیه نیست بلکه باید انرا محکوم کرد.
به عنوان یک دوره چند ساله موقت و مقطعی نوار غزه – وست بانگ و بطور موقت و برای چند سال به عنوان یک استان و یا یک ایالت و تحت حاکمیت و اداره نهادهای بین اللملی و مدنی و یا نهادهای مدنی فلسطینی اسراثیلی می تواند بخشی از حاکمیت سیاسی و قانونی یک اسراثیل غیر قومی و مذهبی باشد و اولین قدم در خلق چنین افقی اعلام بیانیه حقوق شهروندی مردمان بومی فلسطین در اسراثیل هست و این مهم وافق منطبق با روندهای سیاسی و تغییرات ژثوپولتیکی اینده خاورمیا نه و جهان هم هست.
یک کشور ویژه تک بعدی مختص یک قوم و در این مورد یهودیان برگزیده خود را حصار کرده را در اولین قدم و یبا نیه سیاسی را باید محکوم و رد کرد. معضل فلسطینیها بحران هویتی کشور اسراثیل و مردمان یهود هست. تاریخنا دکترین امنیتی ایالات متحده امریکا و تضمینهای امنیتی این کشور در امنیت مردمان یهود که دهه هاست به قیمت زندگی و امنیت نه تنها مردمان یهودی بلکه مردمان تحت ستم فلسطینی و توسط تزیقات مالی و نظامی غرب بنا شده است در بزرکترین بحران هویتی ملی بسر می برد و صدای ترک خوردن استخوانهای این دکترین را به وضوح می توان شنید. دکترین امنیت ایالات متحد امریکا جهت امنیت اسراثیل همچون دخالتهای نظامی این کشور در چهار گوشه جهان و از همان دهه ۶۰ میلادی قرن پیش تا به امروز محکوم به شکست و انزوا هست. مردمان یهود اسراثیل تا کی می خواهد زیر دکترین امنیتی که بر موشک و قدرت نظامی هواثی و شبکه ها و حصارهای امنیتی و شبکه های سیم خاردار زندگی کنند و ایا واقعنا این امنیت و صلح و ارامش هست ؟ تضمینهای امنیتی ایالات متحده امریکا نه تنها امنیت مردمان یهود اسراثیل را تامین و تضمین نکرده است بلکه کشور کنونی اسراثیل را به خطرناک ترین و نا امن ترین مکان جعرافیاثی برای امنیت مردمان بهود تبدیل کرده است.
پیش به سوی کسب حقوق شهروندی فلسطینیها در اسراثیل
ژانویه ۲۰۲۵
پیرامون ارمان فلسطین ( حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین )
جلال برخوردار
سالها پیش یکی از دوستان سوسیالیست من و از مدافعان سرسخت فرمول دموکراتیک حق تعیین سرنوشت ملت تحت عنوان و یا به بهانه حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین و خشونتهای این کشور علیه مردم فلسطین اسراثیل را غده سرطانی خاورمیانه می دانست . این دوست من سوسیالیست هست و نه مذهبی و اسلامی و یا قوم گرا . ایشان این جمله را به مناسبتهای مختلفی تکرار می کرد تا این که یک بار از ایشان سوال کردم که ایا واقعنا تشکیل ۲۳ مین کشور عربی و یا ۵۷ مین کشور مسلمان موضوع و گره گاهای منطقه ای و ژثوپولیتیک منطقه ای خاورمیانه را حل خواهد کرد البته سکوت کرد . موضوع فلسطین و حق تعیین سرنوشت این مردم به یکی از طولانی ترین و مناقشه امیز ترین پروژهای ملت سازی و دیوار کشی ملی در تاریخ ملت سازی تبدیل شده است چرا که پای دوتا از منحصر به فرد ترین – کهن ترین و البته تمامیت خواه ترین اقوام یعنی قوم یهود از یک طرف و با ضریب چند برابر قوم عربی اسلامی تبدیل شده و هر چند سال یک بار جنون جنگی – کشتار و تخریب عمومی را به بار می اورد . جنگ و تناقض اسراثیل و فلسطین و در طول ۷۰ سال گذشته و اگر چه یک بازی و جنگ محلیست اما ادامه تقسیمات ملی و ملت سازیهای جنگ جهانی اول و پسا جنگ دوم جهانیست که نه تنها حل نشده بلکه بازیگران منطقه ای و بین اللملی را به وسعت شرق و غرب را در خود جای داده است و به معنی کلمه یک جنگ و تناقض فرا ملی و منطقه ای و بین المللی هم هست.
هر دو طرف جنگ کنونی یعنی اسراثیل تا دندان مسلح و نیروهای مسلح حماس البته همچون همه جنگها و تضادهای ملی خود را فرشته و معصوم و صلح طلب و دیگری را شیطان و جنگ طلب فرض گرفته اند. در این شکی نیست که طرف اسراثیل به عنوان یک نهاد دولت ملت مذهبی و قومی تا دندان مسلح بیشترین مسثو لیت و عین حال بیشترین جنایت را مرتکب شده است .
دکترین امنیتی اسراثیل
در هسته مرکزی انچه که به عنوان موضوع فلسطین هست دکترین امنیتی اسراثیل و یا یطور دقیق تر امنیت مردمان یهودی قرار دارد- این تبیین و تصویریست که دکترین امنیت این کشور و کشورهای غربی به افکار عمومی القاه کرده اند. نهاد دولت ملت اسراثیل یک حکومت قومی مذهبی و احتمالنا زشت ترین و اشکارترین شکل و محتوای ستمگری حکومتی هست که به تسخیر و راندن مردمان بومی فلسطینی از محل زندگیشان مشغول هست – فراخوان و مهاجرت قوم منحصر به فرد تحت ستم و البته پراکنده یهود در چهار گوشه جهان و بر مبنای امتیازات اقتصادی و بازگشت به سرزمین موعود یهود بخودی خود بیان استعمار گری رژیم کنونی اسراثیل هم هست. اما باید به یاد اورد که موضوع و سرنوشت مردم فلسطین و در واقع امر روبنا و یک وجهه مهم از یک موضوع مهمتر فرا منطقه ای و جهانیست – موضوع امنیت مردمان یهود . جوهر و محتوای این مقاله در نقد و علیه دکترین امنیتی اسراثیل هست و این دکترین را مهمترین مانع صلح در اسراثیل می داند اما ان جنبش و افق و ارمانی که موضع فلسطین را بدون امنیت و ارامش مردمان یهود بررسی می کنند اگاهانه و یا نا اگاهانه در جبهه ضد یهودی و یک تبیین قومی از تناقض را مد نظر دارند . تفاوت زیادی هست مابین یک دولت قومی مذهبی یهودی و امنیت و ارامش مردمان یهود- دفاع از امنیت و ارامش مردمان یهود به معنای دفاع از سیاستهای یک دولت قومی یهودی نیست.
ما می دانیم که روندها و روحیات یهودی ستیزی قدرت مندی نه تنها بخشی از هویت ملت دولتهای کنونی در سطح منطقه هست بلکه در بخش قابل توجهی از فرهنگ عمومی در سطح جهان حتی در بخشی از دموکراتیک ترین کشورهای جهان هم هست و چقدر و به چه میزان فرهنگ توطثه گری در سطح منطقه و جهان علیه مردمان یهودی رواج داشته و شکل گرفته است . روحیه ضد یهودی و اسراثیلی حتی در میان جمعیتهای غیر مذهبی در بخشهاثی از جهان و فرهنگهای مختلف نسبتنا قدرتمند هست . دکترین امنیتی و مشت اهنین اسراثیل و ستم گری علیه فلسطینها را با این فرهنگ عمومی ضد یهودیسم توجیه می کند . اما مردم کوچه و خیابان یهودی اسراثیل و بخش چپ ازادی خواه این کشور و جمعیت های یهودی خارج از این کشور متوجه شده اند که وعده دموکراسی برای اسراثیل و مشت اهنین و ستم و دیوار کشی علیه فلسطینیها و همانطور که از جنگ کنونی پیداست انان را محفوظ و ایمن نخواهد کرد چرا که از سوزاندن و خاکستر نابودی حماس و اگر ممکن و عملی باشد نیروثی به مراتب ارتجاعی تر و انتاگونیستی تر رشد خواهد کرد . دکترین خشن امنیتی اسراثیل و حمایت کامل غرب از اسراثیل و علیه مردم فلسطین که ظاهرنا پایه و ریشه بقا جریانات ارتجاعی و فاسد قومی مذهبی این کشور هستند کشور اسراثیل را نه تنها امن نخواهد کرد بلکه دیر یا زود در نتیجه تغییرات ژثوپولیتیک منطقه ای و جهانی این یکه تازی این کشور در سطح منطقه را به پایان خواهد رساند.
دکترین امنیتی اسراثیل و علی رغم قدرت تخریبی و کنترل و دیوار کشی ایدولوژیک و فیزیکی در یک بحران و بن بست قرار گرفته است و جنگ کنونی یکی از پیامدهای این بن بست هست. این جنگ جامعه اسراثیل را پشت سر جناح قومی مذهبی این کشور تحت رهبری اقای ناتاهیتو را نه تنها متحد نخواهد کرد بلکه و بر عکس جامعه اسراثیل را پراکنده و متفرق تر خواهد کرد. بر خلاف ان سالهای دور جنگهای ملی دیگر ان نقش متحد و بسیج کننده ملت را از دست داده اند. باد و وزش تغییرات ژثوپولیتک منطقه ای و جهانی در راهند و این روندهای منطقه ای و جهانی در مقابل مشت اهنین و دیوار کشی اسراثیل قرار خواهد گرفت . بحران فلسطین بحران ملت سازی و دکترین امنیتی دولت یهودی هست و همانطور که از سیر وقایع چند دهه گذشته پیداست اتکا به موشک و ارتش و دیوارسازی و نهادهای پر هزینه امنیتی و جاسوسی طویل العرض ابزار و مسیر قابل اتکاهی در تامیین امنیت مردمان یهودی نیست. این دکترین با قبول فرض امنیت یهودیان دکترینی کور و فوبیای امنیتی و یک افق قوم گراثی بیش نیست. انان از فلسطینیها و مردم عرب که بالاقوه یک فاکتور کلیدی و شاید تعیین کننده ترین فاکتور امنیت و ارامش مردمان یهودی در یک دولت ملی واحد باشد یک دشمن قسم خورده انتاگونیستی ساخته اند. دکترین امنیتی اسراثیل نتایج معکوس و فاجعه باری حتی برای امنیت مردمان یهود ببار اورده است و اگر طرح و پروژه کوچ دادن یکی دو میلیون از شهروندان فلسطینی غزه به صحرای سیناه تحقق یابد – محاصره دولت یهود تکمیل خواهد شد . صدها هزار و شاید چندین میلیون پناهند و اواره رانده شده فلسطینی و در طی چند دهه گذشته جاثی نرفته اند بلکه انطرف مرزهای سرزمین مقدس در لبنان – اردن – سوریه و احتمالانه در اینده نزدیک صحرای سیناه مصر سرزمین مقدس را محاصره خواهند کرد و این تضمین کننده امنیت و ارامش داثمی اسراثیل و مردمان یهود برای سالها و دهه های اینده خواهد بود ؟؟؟ و این تحول خیره کننده و بی سابقه از نتایج مستقیم و دراز مدت دکترین امنیتی اسراثیل و از سالها پیش از جنگ کنونی شروع شده است. کشور اسراثیل احتمالنا یکی از چند مورد معدود و شاید تنها دولت ملتی باشد که وجب به وجب خطوط مرزی کشور با جهان بیرون و همسایگان را با شبکه های طولالی سیم خاردار و دیوار کشی غیر قابل عبور و سیستمهای کنترل الکترونیک و دیدبانی محبوس و زندانی کرده است و این خبر و واقعه ای خوشایند برای امنیت مردمان یهود نیست. این دکترین نه تنها امنیت مردمان یهود را تامیین نکرده است بلکه انان را در یک حصار امنیتی بی سابقه زندانی و حصر خانگی کرده است.
حق تعیین سرنوشت مردمان فلسطین
موضع فلسطین و حق تعیین سرنوشت این مردمان بر خلاف ادعا و ساده نگری تثوریهای دموکراتیک به اصطلاح رهاثی بخش حق تعیین سرنوشت ملت یکی از اخرین موضوعهای حل شده ملی در سطح منطقه و جهان نیست بلکه و بر عکس یکی از چند ده نمونهای زنده کنونی بویژه در سطح خاورمیانه و اسیا و افریقا هست و احتمالنا در ایند ه نه چندان دور و در نتیجه تغییرات ژثوپولیتیکی منطقه ای و جهانی همچون زخمی های چرکین کنونی فلسطین و اسراثیل بروز بیرونی خواهد یافت .
به عقیده این نویسنده – تشکیل کشور ی جدید به اسم فلسطین و در میان و دراز مدت تاریخی نه تنها این کانون بحران و تناقض را حل نخواهد کرد بلکه به احتمال قریب به یقیین ابعاد جدید انتاگونیستی تری به خود خواهد گرفت . تشکیل کشور فلسطین ابعاد و اشکال جدید و انتاگونیستی تری با اسراثیل به خود خواهد گرفت و نباید تشکیل چنین کشوری را توصیه و از ان دفاع کرد. از نظر این نویسند تشکیل و استقلال کشور فلسطین و اگر از هلهله و رقص و پایکوبی و هیجانات احساسی چند سال اولیه تشکیل این کشور بگذریم در میان مدت و دراز مدت رابطه فلسطین ها با اسراثیل را پیچیده تر- بغرنج تر و به احتمال قریب به یقیین انتا گونیستی تر خواهد کرد. سیاست و استراتژی جدا سازی و دیوار کشی ملی و ملت سازی تحت عنوان حماسی و دهن پر کن حق تعیین سرنوشت ملی جواب گوی دنیای ادغامی شهرهای مرتبط امروز ی نیست و ان افق و ارمانی که این فرمول به اصطلاح دموکراتیک را کو رکورانه و بر مبنای یک افق کوتاه مدت و مقطعی تجویز می کنند در تثوریهای قرن ۱۹ و ۱۸ منجمد شده اند.
چرا که اصولانه و تجربناه با تشکیل کشور جدیدی اتفاقی نیافتاد و نخواهد افتاد جز تشدید و تعمیق تناقض انتاگونیستی مابین ملل در ابعاد بی سابقه تاریخی.
مردم سرکوب شده فلسطین توسط کشور قومی و مذهبی اسراثیل نباید به دنبال حق تعیین سرنوشت و جداثی بروند بلکه و باید در جامعه اسراثیل ادغام و ملحق شوند از طریق الغی هویت قومی مذهبی کشور اسراثیل چرا که این تنها خواست بخش صلح طلب فلسطینیها نیست بلکه بخش زیادی از جامعه اسراثیل و خارج این کشور و افکار عمومی در جهان همسو و این مهم را قابل دست رسی تر و ممکن تر و صلح امیز تر و منطبق با روندهای سیاسی میان مدت و دراز مدت تاریخی می دانند . نفی و رد حق تعیین سرنوشت ملی فلسطینیها و ادغام و ملحق شدن این مردمان در این کشور اسراثیل را دگرگون و غیر قومی و مذهبی خواهد کرد. شهروند متوسط فلسطینی – و نه ایدولوکهای پان عربی اسلامی و پان اسلامیستهای ایرانی – در یک ساختار اسراثیلی شرایط و استاندارهای عالی ترین از زندگی و ارامش را تجربه خواهد کرد. در یک جمله کلید حل موضوع فلسطین نه در استقلال ملی این مردمان بلکه در الغا قومی و مذهبی بودن کشور اسراثیل و ادغام شهروندان فلسطینی در یک پروسه و جدول زمانی چند ساله در جامعه اسراثیل هست و متساوی شدن حقوق فلسطینیها همچون یهودیها در یک دولت واحد ملیست .
اگر چه موضوع سرنوشت شهروندان ستم دیده فلسطین در اسراثیل یکی از زخمهای چرکین به جا مانده از تقسیمات قومی مذهبی پسا جنگ جهانی دوم و قبل تر از ان هست اما فرمول ویژه و بخصوصی در حل موضوع فلسظین وجود ندارد بلکه همان فرمو لی هست که برای کل خاورمیانه قومی مذهب سدق می کند . قدرت گیری شهرهای لیبرالی مولتی اتنیک و کارچرال شهروندی علیه ایدولوژیهای ملی و مذهبی نهاد دولت ملت هست . مشکل و معضل فلسطین و اسراثیل از جنس معظلات کل خاورمیانه هست و اهدا کردن یک دولت و ارتش و نظام دولتی مقتدر از جنس دولتهای مستبد و فاسد خاورمیانه تحت عنوان فرمول دموکراتیک حق تعیین سرنوشت ملت به یک ایدولوژی قومی مذهبی یک خطای استراتژیک و غیر قابل بخشش هم هست چرا که ایدولوژیهای ملی و از این طریق نهاد ملت دولت و در تحلیل نهاثی نهادی ایدولوژیک – انحصا ری و انتاگونیستی با دیگر ملل رقیب بیش نیستن . یک فلسطین استقلال یافته و به حکم تاریخ تضاد اقوام و ملل و استانداردهای دولتی خاورمیانه یک فلسطین قومی و با چاشنی مذهبی بیش نخواهد بود. با این وجود و در طول یک قرن گذشته کم نبودن مردمانی که به درست یا غلط و یا توهم و به دنبال نخود سیاه حق تعیین سرنوشت ملت رفته اند . در صورت چنین سناریوثی و در یک انتخابات ازاد و تحت نظارت نهادهای بین اللملی و در صورت تمایل فلسطینیها به استقلال می توان یک دولت مدنی و سیویک و بدون ارتش و باز بودن مرزها و الغاه و برداشتن همه تعرفه های گمرکی را به فلسطینیها به عنوان اولین نهاد دولت ملت سیویک و مدنی غیر نظامی در خاورمیانه را پیشنهاد کرد. فلسطینیها و در صورت تحقق چنین سیر و روند دولتی می توانند پرچم دار نوینی از اینده خاورمیانه را نشان بدهند که با هیچ ملت و قومی تضاد انتاگونیستی و رقابتی نخواهد داشت . اما در میان مدت و دراز مدت ایده ال ترین – مسالمت امیز ترین و متمدانه ترین شکل حل موضوع فلسطین توصیه ادغام و ملحق شدن شهروندان فلسطینی با حق و حقوق برابر در جامعه اسراثیل در یک پروسه و جدول زمانی چند ساله هست و عمده ترین مانع تحقق این مهم نه فلسطینیها بلکه قومی مذهبی بودن جامعه اسراثیل هست.
وجود شهروندان فلسطینی در اسراثیل و بر خلاف تبیین راست گرایان قومی یهود و محافل میلیتانت دست راست غربی نه تنها امتیاز منفی و ضعف برای اسراثیل و مردم یهود نیست بلکه یک گارد و سپر دفاعی برای ان کشو ر هست و از این رو– وجود این شهروندان و از جمله غزه ای و وست بانگ عمده ترین و شاید تنها شانس و فاکتور امنیتی امنیت مردمان یهود در یک تبیین میان مدت و دراز مدت تاریخی در یک دولت واحد ملی هست – اما ظاهرنا یک مشت قوم پرست و پیمان کاران امنیتی و اسلحه فروش رانتی نسخه دیگری برا ی امنیت مردمان یهود تجویز کرده اند.
امنیت و ارامش مردمان یهود و با توجه به انزوا و ستمهای تاریخی و روندهای منطقه ای و جهانی ضد یهود مهم هست اما این مهم نه با دیوار کشی و میلیتاریزم و انزوا بلکه کلید تضمین و امنیت تنها کشوری که بیشترین مردمان یهودی را در خود جای داده است نه در حصار و دیوار کشی ملی بلکه در ادغام جوامع و مردمان غیر یهود در این کشور هست و ادغام شهروندان فلسطین در این کشور در یک پروسه ازاد و برابر به درجات زیادی امنیت مردمان یهود و اسراثیل را تضمین خواهد کرد..
دسامبر ۲۰۲۳
–
جلال برخوردار