انقلاب یعنی اراده  پایینی ها

عباس سماکار چهره نام آشنایی در چپ ایران است. در همین روزها در یک برنامه تلویزیونی، خاطراتش از روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن سال ۵۷ را مرور میکرد. بر اساس خاطرات ایشان دهها هزار نفر در روز ۲۱ بهمن با فراخوان سازمان چریکهای فدایی در خیابان مرکزی تهران (خیابان انقلاب) حضور یافته بودند. آنجا خاطرات ایشان، در واقع تحلیل ایشان از آن خاطرات جالب توجه است که اشاره کرد به واسطه حضور خیابانی این جمعیت عظیم، که نشانه قدرت نمایی چپ در زمان خودش در بحبوحه انقلاب۵۷ بود. همافران که در پادگان دوشان تپه در شرق تهران سر به شورش گذاشته بودند، تعدادی از آنها با موتورسیکلت خود را به مرکز تهران میرسانند و برای کمک از این جمعیت پر شور مدد میخواهند. بخاطر حضور جمعیت بزرگ تظاهر کننده تمام تهران سنگر بندی میشود و کسی به فرمان حکومت نظامی توجه نمی کند و کسی هم برای پیام خمینی تره خرد نمی کند که اعلام کرده بود ” من هنوز اعلام جهاد نکردم!” و اینگونه قیام ۲۲ بهمن، که طی یک پروسه بیش از یک ساله تظاهرات و اعتصابات علیه دیکتاتور سلطنتی سرمایه شکل گرفته بود، در چند ماه منتهی به ۲۲ بهمن شدت یافته و به سراسر ایران کشیده شده بود و منجر به سرنگونی حکومت شاه گردید.

آنچه انقلاب ۵۷ را برجسته میکند حضور توده های مردم در کف خیابان است. حضوری که منجر به اعمال اراده توده مردم میشود؛ و حمله به انقلابها از سوی کارشناسان بورژوازی تماما بخاطر این حضور جمعی و تحمیل اراده توده مردم بر حاکمان است. توده های مردم در متن انقلاب، با اتکاء به قدرت خود که در کف خیابان آنرا می یابند، میتوانند تمام قواعد “تمشیت امور” توسط آنچه امروزه “تصمیم سازان” می نامند، بهم ریخته و امور کل جامعه را بدست گیرند.

سرنگون شدگان سال ۵۷ همه عمق نفرت خود را در اصطلاح “پنجاه هفتی ها” خلاصه کرده اند. ایشان که بواسطه جنایات هولناک و بیشمار دیکتاتوری اسلامی حاکم، فکر میکند “ساواک اشتباه کرد، کم شکنجه کرد و شاه هم کم کشت و زمین سوخته پشت سر خود بجا نگذاشت” پس “جاوید شاه”؛ در تلاشند با خونهای ریخته شده توسط رژیم اسلامی سرمایه، خونهای ریخته شده در دیکتاتوری سلطنتی سرمایه را توجیه کنند، تا شاید آبرویی برای شاه سرنگون شده و ولیعهد سابق دست و پا کرده باشند. نوک حمله ایشان متوجه مردمی است که در سال ۵۷ در خیابانها اعمال قدرت کردند و اختیار زندگی خود را بدست گرفتند.

ایشان مردم را متهم به نداشتن “خِرد” میکنند که “عکس امام را در ماه دیده بودند. در واقع آن عکس را تبلیغات رسانه ها بر ماه انداختند تا جلو بزرگترین انقلاب توده ای معاصر که تماما علیه سرمایه داری بود را بگیرند. همین روزها نیز توسط خود ایشان عکس ترامپ، این لمپن میلیاردر فاشیست مذهبی از نوع انجیلی، این ضد زن، ضد مهاجران، ضد کارگر، ضد رفاه و آسایش و کلا ضد جامعه بشری، و دوستدار هر چیزی که بشود به پول تبدیلش کرد، حتی بر ویرانه های به جا مانده از غزه که به عنوان سند افتخار دولت اسراییل، سخت سلطنت طلبان بزرگش میدارند، و از این ویرانی و آوارگی مردم فلسطین کیفور میشوند، همزمان ته مانده سلطنت پهلوی را روی ماه به ما نشان میدهند.

 هر لجنی از دهان ترامپ از اعماق روده هایش به بیرون نشت میکند ایشان چون گوهری گرانبها در هوا می قاپند و بزرگش میکنند. کسی که از تبار یک خاندان خونریز درتاریخ معاصر ایران است، کمتر از “شاهزاده” یاد کنی فحش بارانت میکنند. این چنین کسانی حقیر، که خود را رعیت یک خاندان میدانند، مردم ایران را که دستشان بوسیله دگنگ شاه و شیخ دست شان از همه جا کوتاه میگردد ” بیخِرد” میخوانند! 

تمامی انرژی کارشناسان بورژوازی در قرن گذشته، بخصوص از مقطع انقلاب اکتبر روسیه به این خلاصه شده است که تصویر خونین و آشفته از انقلاب بسازند و حتی انقلابی که منجر به تسلط طبقه بورژوا بر جهان معاصر شد، یعنی انقلاب فرانسه. این انقلاب با شکوه و سرنوشت ساز را در گیوتین خلاصه می کنند. انقلاب را “شر مطلقی” میشمارند که به “شر ناگزیر” منجر میشود.  از انقلابها هیچ تصویری نمی دهند جز اینکه انقلاب فرزندان خود را میبلعد. به عمد و کاملا آگاهانه آن نیروی ضد انقلابی را که انقلابها را به خون میکشند، در صف انقلاب جا میزنند. نیازی نیست به تاریخ مراجعه کنیم؛ تجربه سخت دردناک و هول انگیز بر سرمان آوار شده است. ضد انقلاب اسلامی را نتیجه انقلاب ۵۷ جا میزنند تا نفس انقلاب را بکوبند. “انقلاب ۵۷ را نتیجه هزار و یک اشتباه”  میخوانند؛ که ظاهرا بزرگترین اشتباه این بوده که مردم صبر نکردند که شاه مبتلا به سرطان اصلاحات اقتصادی اش را به سرانجام برساند، تا بعد اصلاحات سیاسی را رقم بزند و هم ولیعهدش را آماده پادشاهی کند و اگر اینگونه بود گویا الان ایران کره جنوبی بود!

در زمانه انقلاب آنجا که مردم خود را باز می یابند و به قدرت توده ای خود پی میبرند، اساسا نوع زندگی بسیار متفاوت میگردد. در همین زمانهاست که تمامی آنچه سبب تفرقه و نفرت پراکنی در جامعه است بکناری میرود و همبستگی انسانی میان مردم میشکفد. کینه بورژوازی از انقلاب ریشه اش به این جا بر میگردد، اینجاست که همه تبلیغات مشمئز کننده شان مبنی بر اینکه “خود مردم مقصرند” بی اثر میشود. تا وقتی که بر سریر قدرت هستند مردم را به طور کل نادیده میگیرند و هر تصمیمی که تصمیم سازان، می سازند تماما حمله به زندگی توده مردم کار کن جامعه است، و آنرا “پیشرفت جامعه” نام میگذارند. بی جهت نیست که نماد پیشرفت در تمامی جوامع کنونی، پلها، ساختمانها، اتوبانها، موشکها، پهپادها، بمب اتم و اشیاء هستند نه نفس زندگی انسانها.

همان مردمی که تا دیروز بی توجه از کنار هم رد میشدند در زمانی که انقلاب شکل میگیرد، سرنوشت تک تک شان به همه ربط پیدا میکند. تمام مسایلی که موجب تنش و خشونت و پرخاش میان مردم است به معنی واقعی کلمه یک شبه ناپدید میشود. این را در سال ۵۷ در بحبوحه انقلاب تجربه کردیم، در همان چند ماه سال ۱۴۰۱، در زمانی که انقلاب زن زندگی آزادی شکل گرفت و مردم در کف خیابان بودند مشاهده کردیم. یا حتی در اعتراضات چند روزه سال ۹۸ و ۹۶ در همان مدت بسیار کوتاه همبستگی میان مردم نه از نوع مذهبی، ملی که اینها خود اساس تفرقه در کل جامعه هستند، بلکه از نوع انسانی که هر کسی درد و رنج و شادی دیگری را مربوط به خود میداند. امری که سخت بر استثمارگران گران تمام میشود.

اما با همه تلاشها و هیاهوها، در ایران انقلاب زیبای زن زندگی آزادی، انقلابی جهانشمول برای آزادی و برابری شکل گرفت. انقلاب موسیقی و رقص و بوسه و شادی که با پیروزی خود میتواند به مردم دنیا نشان دهد که همه راهها به ترامپ و ایلان ماسک نوعی ختم نمیشود. انقلابی که میتواند روزنه امید به تغییر برای بازگرداندن اختیار به انسان یعنی سوسیالیسم، سوسیالیسم کارگری را زنده سازد.

انقلاب فرصتی است برای بروز جلوه با شکوه قدرت انسان، به انسانی ترین شکل خود، یعنی توجه تمام به وضعیت بغل دستی خود، به وقتی که همه مسایل دیگری مسئله تو هم میشود. در همچین فضایی است که اختیار زندگی به دست توده مردمی جامعه شکل میگیرد؛ و همه همت طبقه استثمارگر حاکم بر این قرار گرفته است که این امر اتفاق نیفتد. “انقلاب وقتی شکل میگیرد که بالاییها نتوانند و پایینیها نخواهند” و نخواستن پایینی ها وقتی محقق میشود  که اراده کرده اند اختیار زندگی خود را، خود بدست گیرند..

– یاشار سهندی

کارگر کمونیست ۸۷۰


Google Translate