شناخت دیکتاتور و شیوه مبارزه با آن
آنان که هیاهو و سادیسم “او” را ارج می نهند به همان اندازه آب به آسیاب “او” میریزند که کسانی که از فرط خشم از عملکرد و رفتار “او” فلج شده اند. جودیت باتلر
منظور از “او” در جمله فوق ترامپ هست ولی میتواند “او” هر دیکتاتوری باشد که روزانه دست به جنایت و سرکوب میزند وخود و همراهانش در اوج فساد گسترده به ثروت های نجومی رسیده و اکثریت جامعه نه پولی برای مخارج روزانه اشان دارند و نه از حق بیمه و آموزشی بهره منداند.
“او” میتواند نمایانگر کامل و بدون و اما و اگر شخص “خامنه ای” باشد و کسانی که هیاهو و سادیسم او را ارج می نهند، خیل تهی مغزان حزب اللهی باشند، اعضای سپاه پاسداران، جیره خواران درون و بیرون حکومت اسلامی باشند و یا سرمایه داران جهانی در کشورهای سرمایه داری-امپریالیستی غرب و شرق و دنباله روان آنها در اغلب کشورهای “در حال توسعه”.
صد البته انتظار داشتن از این جماعت و کشورها نشان از بی خردی و نادانی است و تنها نیروهای راست (حال چه از نوع میانه آن و چه از نوع افراطی آن) برای به قدرت رسیدن خویش به آنها دخیل بسته اند. مهم اما، “فلج” شدن از فرط “خشم” انبوه نیروهای ضد سرمایه داری و چپ هست که نا خواسته عملا سالیان سال هست که “آب به آسیاب” رژیم فاشیستی اسلامی میریزند و غیر مستقیم به مانده گاری این رژیم کمک کرده اند.
بعد از کشتار دهها هزار جان شیفته بدست وحوش اسلامی در دهه شصت، عملا جان بدربرده گان سازمان ها و گروه های چپ و مترقی از فرط خشم و ناباوری از این کشتار وسیع و دهشتناک “فلج” شده و بجای مبارزه واقعی- مستقیم با رژیم، به محکوم کردن ها و اعلام همبستگی به این و آن گروه از اعتصابیون ( که اعلب هم بدون نتیجه، خاتمه پیدا کرده) و یا در نهایت خواستار چلوگیری از اعدام و یا آزادی این یا آن فرد (و درحتی مواقع ای خواستار شدن از خود رژیم) بسنده کرده اند و بس. به جرات میتوان گفت که کلیه عملکرد ها بعد از کشتارهای دهه شصت چیزی جز عملکرد های واکنشی نبوده و هر زمان که رژیم به حرکتی مخرب و فاجعه بار دست میزند، از دستگیری، شکنجه، اعدام گرفته تا چپاول و غارت دسترنج مردم ایران بخصوص طبقات پائینی جامعه، افراد و نیروهای چپ خشم خود در ارتباط با این رخدادها را با یک حرکت عکس العملی خلاصه کرده اند. البته نه حرکت عکس العملی که که ضربه ای به رژیم بزند، بلکه روانه کردن اعلامیه ها و نوشته ها و مصاحبه های تکراری و کسل آور. در حالیکه افراد چپ قاعدتا از زمره آگاهان جامعه بوده و مبباید بجای عکس العمل به اعمال و کردارهای رژیم، به ارتباط بین آن اعمال و کردارها دست یافته و حلاجی اش کنند و راه و روش ریشه ای برای از بین بردن آنها ارائه دهند و در سطحی وسیع تبلیغ و ترویج کرده و سعی در پیاده کردنش کنند.
زندگی طولانی در غرب بعد از فرار از کشتارگاهی که رژیم اسلامی در سراسر ایران برقرار کرده بود، بمرور بر تفکر و عملکرد افراد، گروه ها، و سازمان های چپ اثر گذاشت. کم بها دادن به تفاوت فاحش جامعه های غربی با جامعه حاکم بر ایران در این دگردیسی، نقش بسزایی داشته است. حتی اگر تظاهرات، اعتصابات، امضا جمع کردن ها، اعلامیه دادن در محکومیت و یا حمایت از امری، تاثیری داشته باشد، نه در جامعه ایران، بل در جوامع غربی هست. در جوامع ای همچون ایران حکومت دیکتاتوری و فساد حکومتی تا زمان سرنگونی حکومت امری استدائمی. بنابراین تطاهرات و اعتصابات در این جوامع ابدا کارساز نبوده و تنها سرکوب تظاهر کننده گان و اعتصاب کننده گان را همراه خواهد داشت. امضا جمع کردن در محکومیت و یا حمایت از این و آن امر، تنها و تنها نوعی سرگرمی و دلخوش کردن خود است و بس. بخوبی حرکت چند ماه چادر زدن در مقابل وال استریت -نیویورک و دیگر نقاط و یا چادر زدن ها و تظاهرات چند میلیونی علیه نسل کشی دولت اسرائیل و کشتار مردم بی دفاع فلسطین اعم از کودک و پیر و جوان، قاعدتا میباید شناخت بهتریاز این نوع حرکت نصیب نیروهای چپ و مترقی میکرد که چنین نشد.آیا هیچگاه به نتیجه ای این روش پی برده شد؟ آیا هیچ نتیجه مثبتی عاید این خیل عظیم تظاهر کننده گان شد و آنان را یکقدم به مثصود خود نزدیک کرد؟
این نادانی محص است که با حکومتی که خود خشونت را در دستور کارش گذاشته و در جامعه پیاده میکند، سر مدارا داشت و در این فکر محکوم و عبث سیر کرد که با “نا فرمانی های مدنی”، “مبارزه بدور از خشونت” و اعتصابات و تظاهرات روزانه و امضا جمع کردن ها میشود حکومت اقلیت که منافع سرمایه داران را نماینده گی میکند را با حکومتی که نماینده اکتزیت جامعه معاوضه کرد.
جمله “انقلاب کار توده هاست” ، تنها نشانگر یک بعد از مسئله برپائی و پیروزی انقلاب هست. توده هایی که با سرکوب مداوم از جانب حکومت روبرو هستند و برای تهیه مواد اولبه غذایی، دارویی، آموزشی خود و خانواده اشان سخت مشغول کار در تمامی ساعات روزانه هستند، عملا قادر به شناخت و آگاهی از شرایط حاکم بر جامعه و راه برون رفت از آن نیستند. توده های در نا آگاهی نگاه داشته عملا میتوانند سیاهی لشگر کسانی شوند که تنها در فکر بقدرت رسیدن خود و سرکوب آنها هستند و بس. انقلاب ۱۳۵۷ را اگر بتوان با صد تا اما و اگر انقلاب بنامبم، انقلابی بود که توده وسیع مردم ناآگاه نگاه داشته شده در آن شرکت کردند و حکومتی را بر سرکار آوردند که دمار از آنها کشید. بگذریم که گروهی از افراد “آگاه” در این میان نقش فاجعه باری را ایفا کردند.
در مطلب های آینده بیشتر و بیشتر به مسئله انقلاب و توده های ناآگاه نگاه داشته و مبارزین- روشنفکران انقلابی و وظایف آنها میپردازیم.