کارگران سراسر جهان، متحد شویم، متحزب شویم، مسلح شویم!
چرا، انقلاب قهری کمونیستی ؟
ترامپ با اعلام اشغال غزه، نه تنها به فلسطین، بلکه به طبقه کارگر جهان اعلام جنگ کرده است. امپریالیسم آمریکا، بهعنوان پیشرفتهترین شکل سرمایهداری، تنها از طریق جنگ، غارت و استثمار به حیات خود ادامه میدهد. این نظام، برای تضمین سود انحصارات بزرگ، زمین و نیروی کار را نابود کرده و بشریت را به لبه پرتگاه سوق داده است. هرگونه امید به تغییر درون این سیستم توهمی بیش نیست. پاسخ ما باید قاطع و سازمانیافته باشد: جنگ طبقاتی، انقلاب مسلحانه، و نابودی کامل این نظام!
سرمایهداری نهتنها بحرانزا است، بلکه خود، عامل جنگهای پیدرپی و نابودی منابع طبیعی است. تولید سرمایهداری، همزمان با پیشرفت تکنولوژی، نیروی کار را به بردگی مدرن کشانده و زمین را به مرز نابودی کشانده است. بحرانهای ادواری این نظام، هر بار شدیدتر از قبل، طبقه کارگر را قربانی کرده و بهانهای برای حمله به کشورهای ضعیفتر شده است. امپریالیسم آمریکا، برای حفظ هژمونی خود، از کشتار و اشغال هیچ ابایی ندارد، از عراق و افغانستان گرفته تا فلسطین و یمن، همه و همه قربانیان سرمایهاند.
آمارها نشان میدهند که سرمایهداری و امپریالیسم، مسئول خونینترین جنگهای تاریخ بشر بودهاند:
- جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) بیش از ۱۷ میلیون کشته برجای گذاشت، جنگی که میان قدرتهای امپریالیستی بر سر غارت منابع و مستعمرات رخ داد.
- جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵) نزدیک به ۸۰ میلیون نفر را به کام مرگ کشاند، جنگی که آمریکا و متحدانش از طریق بمبارانهای اتمی در هیروشیما و ناکازاکی به اوج وحشیگری رساندند.
- جنگ ویتنام (۱۹۵۵-۱۹۷۵) با بیش از ۳ میلیون کشته، نمونهای از جنایات امپریالیسم آمریکا بود که تنها برای حفظ نفوذ سرمایهداری در جنوب شرق آسیا، میلیونها انسان را قربانی کرد.
- از سال ۲۰۰۱ تاکنون، آمریکا در جنگهای عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و یمن، بیش از ۴ و یا ۵ میلیون کشته برجای گذاشته است. غارت منابع و فروش تسلیحات تنها هدف این جنگها بوده است.
اما راهحلی در چارچوب این سیستم وجود ندارد! تاریخ نشان داده است که تمامی انقلابهایی که تنها در پی اصلاح و تسخیر ماشین دولتی بودهاند، شکست خوردهاند. هیچ تغییری بدون درهم شکستن کامل دولت سرمایهداری ممکن نیست! مارکس در “هژدهم برومر لویی بناپارت” نشان داد که انقلاب پرولتاریایی نهتنها نباید این ماشین دولتی را حفظ کند، بلکه باید آن را از بنیان نابود کرده و بهجای آن، قدرت مستقیم پرولتاریای مسلح را برقرار کند. این همان دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا است که نابودی سرمایهداری و گذار به کمونیسم را تضمین میکند.
لنین در” آموزش مارکسیسم در رابطه با دولت”*۱ و همچنین در “دولت و انقلاب” تأکید میکند که بورژوازی از فئودالیسم، ماشین بوروکراتیک-نظامی را به ارث برده و آن را تکمیل کرده است. اما انقلاب پرولتاریایی، برعکس، باید این ماشین را در هم بکوبد و آن را با خودمدیریتی پرولتاریایی از پایین و قدرت مسلح کارگران از بالا جایگزین کند. دولت سرمایهداری مسلح است و تنها با نیروی مسلح پرولتاریا میتوان آن را شکست داد. طبقه کارگر بدون تشکل، آگاهی انقلابی و تسلیح، محکوم به شکست است.
مارکس در “کاپیتال” بهوضوح نشان داده است که سرمایهداری نهتنها سیستم استثمارگرانهای است که کارگر را بیگانه از محصول کار خود میکند، بلکه با حرص بیپایان خود برای سود، هیچ حد و مرزی نمیشناسد. به قول “کوارترلی رویوو”، سرمایه، با ۱۰ درصد سود، آماده هر معاملهای است؛ با ۵۰ درصد، جسور میشود؛ با ۱۰۰ درصد، همه قوانین انسانی را زیر پا میگذارد؛ و با ۳۰۰ درصد سود، از هیچ جنایتی، حتی نابودی نسل بشر، ابایی ندارد. این همان منطق سرمایه است، منطقی که راهی جز جنگ و نابودی نمیشناسد!
مارکس درباره ضرورت دیکتاتوری پرولتاریا چنین مینویسد:
“بین جامعۀ سرمایهداری و جامعۀ کمونیستی یک دورۀ تحول انقلابی از اولی به دومی وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسی نیز هست که دولت در آن چیزی نمیتواند باشد جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا. اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخری میپردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستی.”
اما آیندهای دیگر ممکن است: انقلاب قهری کمونیستی! این انقلاب بدون سازمانیابی طبقه کارگر در حزب انقلابی و بدون تسلیح، تنها یک رویا خواهد بود. ما باید آماده باشیم نهتنها دولت سرمایهداری را نابود کنیم، بلکه جامعهای را بنا کنیم که در آن “از هر کس به اندازه توانش، به هر کس به اندازه نیازش” اصل راهنما باشد. جامعهای بدون استثمار، بدون دولت سرکوبگر، بدون جنگهای امپریالیستی و بدون فقر.
کارگران سراسر جهان! اکنون زمان آن است که متحد شویم، متحزب*۲ شویم و مسلح شویم! آزادی ما فقط به دست خود ما امکانپذیر است!
حمید قربانی انسان بیوطن
۱۲ فوریه ۲۰۹۸ اسپارتاکوسی
*۱- ” بورژوازی از فئودالیسم سلطنت استبدادی، ماشین بوروکراتیک – نظامی را به عاریت گرفت و ان را کمال بخشید، اپورتونیست ها (بویژه در ۱۹۱۴-۱۹۱۷ ) درآن روئیدند. ( امپریالیسم بمثابه یک عصر در کشورهای پیشرفته در کل قدرت بیش از اندازه ای به این ماشین بخشید) هدف انقلاب پرولتاریائی”داغان کرد”، “خرد کردن” این ماشین و جایگزین کردن آن با خود مدیری کامل از پائین، در محلات و در بالا قدرت مستقیم پرولتاریای مسلح، دیکتاتوری پرولتاریا!”، لنین مارکسیسم در باره دولت– وظایف انقلاب در رابطه با دولت، ۱۹۱۷
*۲- کارل مارکس:
مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجهاى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مىباشد.
اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمىخیزد و مىکوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطهى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش براى به چنگ آوردن کاهش زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیلهى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصاد است. در مقابل، جنبش به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همهى جنبش هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مىآید. یعنى جنبش طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مىباشد. اگرچه این جنبش ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مىباشند.
در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجهى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزهاى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوهى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجهى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
(تلخیص از نامهى مارکس به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱، به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس، ۱۹۷۲)
دو:
_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مىتواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش، در تخالف با همهى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسىاش براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقهى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مىسازد که در جریان مبارزهى طبقهى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.
(تلخیص از قطعنامهى کنفرانس لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)