چپ ایران و نقشش در وقایع ۱۳۵۷
بدون شک یکی از جریانهای سیاسی که در وقایع سال ۱۳۵۷ نقش عمده داشته چپها بودند! از همین رو در این نوشتار سعی میکنم با نگاهی تا حد بسیاری سیاسی و ژورنالیستی بدور از جانبداری به نقش چپها در وقایع سال ۱۳۵۷ بپردازم!
یکی از جریانات چپ فعال ایرانی سوسیالیستهای نهضت ملی ایران به رهبری خلیل ملکی در حزب سوسیال-دموکرات نیروی سوم بودند که نه از راهحل مسلحانه دفاع میکردند و نه خواهان حمایت چین و شوروی بودند بلکه خواهان مبارزه مسالمتآمیز سیاسی بودند تا بتوانند اصلاحات اجتماعی را در ایران به دربار تحمیل کنند و حتی در برهه خاصی مانند انقلاب سفید شاه و اصلاحات ارضی از حکومت وقت حمایت کرد! هرچند با مرگ خلیل ملکی حزب نیروی سوم سیاستش تغییر کرد و با پیوستن به جبهه ملی ایران در سال ۱۳۵۶ از اعتراضات در سال ۱۳۵۷ حمایت کرد!
نیروی سیاسی دیگر حزب توده ایران بود، حزبی که همواره به عنوان نماینده دیپلماسی خارجی شوروی در ایران شناخته میشد و در جهت منافع شوروی فعالیت میکرد! حزب توده در جریان وقایع سال ۱۳۵۷ از طریق رادیو پیک ایران در آلمان شرقی که یک رژیم دیکتاتوری و سرکوبگر داشت از آزادی و دموکراسی حرف میزد و از اعتراضات سال ۱۳۵۷ حمایت کرد! کیانوری رهبری وقت حزب توده معتقد بود بین اسلام اجتماعی و سوسیالیسم علمی تشابهات بسیار است که از همین رو میتوان با روحالله خمینی همکاری کرد!
مائوئیستها یا همان کمونیستهای حامی چین دیگر نیروی سیاسی چپ بودن که تحت نام سازمان انقلابی حزب توده و اتحادیه کمونیستهای ایران شناخته میشدند که از مبارزه مسلحانه حمایت میکردند! این نیرو در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور در اعتراضات بینالمللی علیه حکومت وقت ایران نقش مهمی داشت! همچنین برخی دیگر از مائوئیستهای عضو کنفرانسون دانشجویان ایرانی خارج از کشور با خواندن نماز سرخ در پاریس با عکس روحالله خمینی از وی حمایت کردند!
اما مهمترین سازمانهای چپ در وقایع سال ۵۷ نقش داشتند سازمان چریکهای فدایی خلق و سازمان پیکار در راه طبقه کارگر بودند که خود را مارکسیستهای مستقل معرفی میکردند! فداییها در سال ۱۳۴۹ با عملیات سیاهکل عملا جرقه مبارزه مسلحانه را پی گرفتند و تا سال ۱۳۵۵ دست به ترور شخصیتهای حکومتی و سرمایهداران وابسته به حکومت وقت زدند! اما در سال ۱۳۵۵ با کشته شدن حمید اشرف از رهبران فداییها توسط نیروهای امنیتی حکومت ایران عملا فداییها دیگر توان فعالیت نداشتد! سازمان پیکار نیز که اعضای سابق مجاهدین خلق بودند که به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بودند با ترور مستشاران آمریکایی و نیروهای امنیتی حکومت نقش مهمی تا سال ۱۳۵۷ از اعتراضات علیه حکومت داشتند! نکته جالب این است که این دو جریان هیچگاه از خمینی حمایت نکردند اما از آن هم انتقادی نکردند و تنها به مبارزه با حکومت سلطنتی میپرداختند!
با نگاهی به جریانات چپ ایرانی در جریان وقایع سال ۱۳۵۷ میبینیم که برای برخی از نیروهای این جریان اصولاً دموکراسی و آزادی معنایی نداشت چرا که الگوی آنان دیکتاتوریهای کمونیستی شوروی و چین بودند که هرگونه صدایی را خفه میکردند! حتی این جریانات بینش سیاسی هم نداشتند که اگر دنبال دموکراسی و آزادی هستند چگونه میتوانند در مبارزه با یک حکومت به قول خودشان دیکتاتوری از یک فردی مانند خمینی حمایت کنند که در دهه چهل نظریه ولایتفقیه و حکومت اسلامی را منتشر کرده بود که در تضاد با دموکراسی بود که خون مارکسیستها را به عنوان ملحد حلال میداند! حتی آن بخش دیگر از چپها که در مقابل نظرات خمینی نیز سکوت کردند و تنها به مبارزه با حکومت پهلوی میپرداختند با این نگاه که تضاد اصلی دیکتاتوری وقت است نیز عملا به صورت غیرمستقیم به آمدن جمهوری اسلامی یاری رساندند چرا که در مبارزه خود خطر وجود جریان ارتجاعی مذهبی مانند خمینی را به جامعه یادآور نشدند!
همچنین چپهای انقلابی با رادیکالیسم کور مبارزات مسلحانه عملا فضای سیاسی را برای رفرم و شنیده شدن خواست اصلاحات اجتماعی را بستند و حتی از آن فضای باز سیاسی که در اواخر حکومت محمدرضاشاه پهلوی وجود داشت استفاده نکردند و مرتب بر این رادیکالیسم کور تاکید داشتند! رادیکالیسمی که بدون شک جاده بازکن آمدن خمینی و استقرار جمهوری اسلامی شد که تنها سه سال پس از آن خود چپها را سرکوب و در خون خود غرق کرد!
آنچه مشخص است چپ ایرانی نمیتواند در قابل نقش خود در مورد وقایع سال ۱۳۵۷ شانه خالی کند و اشتباهات خود را نپذیرد و بگوید فریب خورده چرا که اقدامات آنان نشانی از فریب ندارد بلکه مستقیما نشان از اشتباهات فاحش است که باید این را برای مردم و جامعه ایران شفاف کنند تا بتوانند حداقل بخشی از اعتبار از دست رفته اجتماعی خود را باز به دست بیاورند!
ووکاشین پاکروان