بر خلاف نظرات رایج توسط برخی از گرایشات کارگری (آنارشیست یا آنارکو سندیکالیست و غیره)، که ادعا می کنند که گویا قرار است به شکل برق آسا و در هر زمان بحرانی و بدون گذار از دوران تدارک انقلاب، شوراهای کارگری شکل گیرند، تجارب تاریخی جنبش کارگری در ایران و پهنه بین المللی، نشان داده که چنین ادعایی در بهنرین حالت یک تصور تخیلی و غیرقابل تحقق است. در واقع زمینه های اولیه شکل گیری شوراهای کارگری تنها در دوره اعتلای انقلابی توسط خود توده های وسیع کارگری به شکل منطقه ای شکل می گیرند (رجوع شود به نخستین نهاد شوراهای کارگری در روسیه ۱۹۰۵ (۱).
اما برای توفیق نهایی شوراهای کارگری (یعنی تثبیت قدرت سیاسی پس از سرنگونی نظام سرمایه داری) در دوران اعتلای انقلابی، ضروری است که از پیش، تدارک انقلاب سازمان یابد، یعنی شوراهای کارگری خود را از پیش برای قدرت گیری آماده کنند. محققا چنانچه تدارک انقلاب کارگری، متکی به یک «ستاد رهبری» متشکل از کارگران پیشتاز سوسیالست، نباشد، شوراهای کارگری هم چنانچه شکل گیرند، محکوم به شکستند (علت توفیق انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه وجود یک ستاد رهبری بود ) (۲). و بر عکس علت شکست انقلاب ۱۹۰۵ روسیه هم نبود چنین رهبری ای بود.(۱) بدون چنین ستاد رهبری ای برای تدارک انقلاب، حتی چنانچه امکان تشکیل شوراهای کارگری برای تسخیر قدرت سیاسی، نیز بوجود آید، پیروزی نهایی، یعنی به حاکمت رسیدن طبقه کارگر در مقام رهبری کننده جنبش های اجتماعی و اعتراضات توده ای میلیونی (اردوی کار)، الزاما به سرنگونی دولت سرمایه داری، و قدرت گیری شوراهای کارگری نخواهد انجامید. زیرا طبقه کارگر هم مستثنی از سایر قشرهای اجتماعی نیست و این طبقه هم بدون رهبری براحتی می تواند تحت تاثیر یکی از جناح های هیئت حاکم دولت سرمایه داری قرار گیرد (شکست انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ریشه در غیبت چنین ستاد رهبری داشت. رژیم ارتجاعی شاه با یک رژیم دیگر ارتجاعی دیکر به رهبری خمینی، جا به جا شد).(۴)
پس از این مرحله تدارکاتی یعنی تشکیل ستاد رهبری متکی بر یک برنامه سوسیالیستی، شوراها، در دوره اعتلای انقلابی در سطح منطقه ای یا شهری و متشکل از تمام کارگران در صنوف مختلف، شکل می گیرند. شوراها، توده ها را سازمان می دهند؛ اعتصابات سیاسی را هدایت می کند، تظاهرات سیاسی را رهبری می کند. اضافه بر آن، شوراها، نهایتا کارگران را مسلح می کنند. اساس «شوراها»، عبارت است از تلاش آن برای تبدیل شدن به ارگان اقتدار کارگری. به سخن دیگر «شوراها»، سازمانِ خودِ کارگران؛ و هدف آن، مبارزه برای قدرت سیاسی است. در دوره اعتلای انقلابی، شوراها از طریق سرنگونی نظامی سرمایه داری، قدرت کارگری را اعمال خواهند کرد.
برای آشنایی با مفهوم شوراهای کارگری،بهترین نمونه تشکیل شوراهای کارگری در انقلاب اول روسیه در مه ۱۹۰۵ در شهر «شورای ایوانُوا-وُزنسینسکی» (شمال شرقی مسکو) است. این پدیده کارگری در ابتدا حیات کوتاه خود (۵۰ روز)(۱)، تجربه غنی و فراموش نشدنی در تاریخ جنبش کارگری از جمله پس از آن در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به جا گذاشت، و از آن پس در سراسر جهان تجاربش تا به امروز پایدار مانده است. خمیرهٔ این نهاد کارگری چه بود که این «شورا» را در جایگاهی قرار داده که در این دوره کوتاه مقامی جاودانی در تاریخ جنبش های کارگری سراسر جهان باقی گذاشته است؟
در پاسخ بهتر است به ارزیابی لئون تروتسکی نخستین دبیرکل شورای کارگران پتروگراد روسیه ۱۹۰۵ در سن ۲۶ سالگی و یکی از رهبران اصلی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، استناد کرد:
«در ۵۰ روز شوراها توده ها را سازمان داد و اعتصاب سیاسی را هدایت کرد. شوراها در دوره اعتلای انقلابی و در سطح شهر و متشکل از تمام کارگران در صنوف مختلف شکل گرفت. اضافه بر آن، شوراها تلاش کردند که کارگران را مسلح کند. خمیرهٔ «شورا»، عبارت بود از تلاش آن برای تبدیل شدن به ارگان اقتدار مردمی. پرولتاریا در ۱۹۰۵ در روسیه «شوراها» را «یک حکوت کارگری» خطاب کردند؛ این تنها بازتاب این واقعیت است که شوراها در حقیقت نطفۀ یک حکومت انقلابی بود. مادام که شورا عملاً صاحب قدرتِ مقتدر بود، از آن استفاده می کرد؛ مادام که قدرت در دستان سلطنت نظامی و بروکراتیک بود، شورا برای تصاحب آن دست به مبارزه می زد». (۱)
به سخن دیگر «شوراها»، سازمانِ خودِ کارگران؛ و هدف آن، مبارزه برای قدرت سیاسی است. در عین حال شوراها عبارت است از تجلی سازمانیافتۀ ارادۀ پرولتاریا به مثابۀ یک طبقه. شورا در مبارزۀ خود برای قدرت، روش هایی را به کار می بندد که طبیعتاً بنا به خصلت کارگران به مثابۀ یک طبقه تعیین می شد: نقش آن در تولید؛ نیروی عددی و کمّی آن؛ تجانس اجتماعی آن. شوراها در مبارزۀ خود برای قدرت، هدایت تمامی فعالیت های اجتماعی طبقۀ کارگر، از جمله تصمیمات دربارۀ تنازعات میان نمایندگان منفرد کار و سرمایه را ترکیب کرده است. این ترکیب پیامد طبیعی وضعیت طبقه ای است که ضمن تکامل و گسترش آگاهانۀ مبارزۀ خود برای منافع فوری، بنا به منطق رویدادها وادار شده بود در موقعیت رهبری کننده در مبارزۀ انقلابی برای قدرت قرار بگیرد.
سلاح اصلی شوراها، اعتصاب سیاسی و سراسری توده ها است. قدرت اعتصاب، در مختل نمودن قدرت حکومت نهفته است. شورای نمایندگان کارگران، مطبوعات آزاد را معرفی می کند. برای تضمین امنیت شهروندان، گشت های خیابانی را سازمان می دهند. ادارۀ پست، تلگراف، و راه آهن را به دست می گیرند. تلاش می کند هشت ساعت کار روزانه را معرفی کنند. با فلج کردن حکومت استبدادی مطلقه به واسطۀ اعتصاب، نظم دمکراتیک خود را به زندگی کارگران وارد می کنند. و نهایتا در مقابل مزدوران حاکمیت سرمایه داری خود را برای اعمال قدرت،خود را مسلح می کنند. این اقدامات همه از طریق ستاد رهبری منتخب و مورد پذیرش خود کارگران اعمال خواهد شد.
«شورا کارگری»سازمان طبقاتی است. سازمان شوراها صدها هزار نفر را دربر می گیرد که اساساً کارگران صنعتی اند(۳)؛ و اگرچه نفوذ سیاسی مستقیم و غیرمستقیم آن دامنۀ به مراتب وسیعتری دارد (هزاران نفر از در بخش ساختمان، در بین خدمتکاران خانه، کارگران روزمزد و رانندگان و بازنشستگان و غیره). شوراها نمایندۀ منافع همۀ این توده های کارگری و زحمتکشان و متحدانشان است. در روسیه ۱۹۰۵ دورۀ پنجاه روزه، دورۀ عظیم ترین قدرت انقلاب بود. شورا، ارگان انقلاب در مبارزه برای اقتدار عمومی بود. (۵)
بدیهی است که با این اوصاف نمی توان ادعا کرد که در ایران امروز «شورا های کارگری» وجود دارند. اما می توان به جرات اذعان داشت که اعتصابات درازمدت و پرتوان کارگران با هدف سرنگونی دولت سرمایه داری، می تواند به جرقه های اولیه در راستای تشکیل شوراهای کارگری در ایران منجر شود. اما، در عین حال تجربه پیروزمند انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، نشان داد که تنها راه تضمین و تداوم سازماندهی سراسری اعتصاب عمومی حضور و دخالت مستقیم و مستمر، تشکیل حزب پیشتاز کارگری (ستاد رهبری کارگران و کل اردوی کار) است. حزب پیشتاز کارگری ای که متشکل از پیوند رهبران عملی کارگران (یا کارگرـ روشنفکران) و همچنین روشنفکران انقلابی ( روشنفکر ـ کارگران) که خود نقداً در خدمت منافع درازمدت طبقه کارگر قرار داده و مورد اعتماد و پذیرش کارگران پیشرو قرار گرفته اند. پیوند این دو پدیده، گام نخست در راستای تشکیل حزب پیشتاز کارگری برای تدارک اقتدار کارگری و تشکیل نخستین انقلاب کارگری (سوسیالیستی) در ایران، را هموار خواهد کرد. برای رسیدن به این هدف نهایی، از امروز، ایجاد هسته های کارگران سوسیالیست با هدف سازماندهی مخفی و دخالتگری هدفمند و با برنامه در میان توده ها متکی بر محور یک «برنامه اقدام کارگری»، ضروری و حیاتی است.
https://linktr.ee/mazraz مازیار رازی
۱۸بهمن ۱۴۰۳
یادداشت ها:
(۱)«شورا و انقلاب» (۵۰ روزه) ، لئون تروتسکی، ۱۹۰۷
https://www.marxists.org/farsi/archive/trotsky/works/1907/shora-enghelab.htm
(۲) نقدی مارکسیستی به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷
https://militaant.com/wp-content/uploads/2017/09/نقدی-مارکسیستی-۱۹۱۷.pdf
(۳)ساختار شوراها / آندره نین
https://militaant.com/?p=8081
(۴) مروری بر درس های انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در حاشیه اعتصابات کارگری/ مازیار رازی
https://militaant.com/?p=12895
ضمیمه:
(۵) شوراهای کارگری در ۱۹۰۵
شورای ایوانُوا-وُزنسینسکی
ایوانُوا-وُزنِسینسکی ناحیهای از توابع مسکو بود که تا سال ۱۹۰۵ تبدیل شده بود به یک قطب صنعت نساجی با ۷۰ هزار کارگر که تحت شرایط نا مساعد ۱۶-۱۷ ساعت کارِ روزانه بودند و به همین خاطر معروف شده بود به «منچسترِ روسیه» (منچستر شهر صنعتی در انگلستان).
بعد از کشتار یکشنبۀ سیاه و اعتراضات اوایل سال، کمیتۀ مخفی بلشویکها در این منطقه چند باری سعی کرده بود که جرقههای اعتصاب عمومی را روشن کند، آخرین تلاشش برای روز اول ماه مه بود که آن هم به سرانجام نرسید. تقریباً ۱۰ روز بعد از یک مه، یک گروه هفتاد و چند نفره از کارگران- که اکثراً غیرحزبی بودند، ولی بینشان سازماندهان هسته های بلشویکی هم حضور داشتند – در یکی از جنگلهای نزدیک شهر جلسۀ مخفی گذاشتند. صحبت از این شد که یکی از بزرگترین کارخانههای شهر روز بعد آمادۀ اعتصاب است و این نشست به این نتیجه رسید که با شروع این اعتصاب، احتمالِ پیوستن دیگران و پا گرفتن اعتصاب عمومی بالاست. در نهایت مجموعهای از مطالباتِ عموماً اقتصادی فهرست شد.
فردای آن روز اعتصاب شروع شد و با پیوستن سایر کارگران کارخانهها موفقیت روبهرو شد. ظرف سه روز کارگران کارخانههای نساجی شهر که اکثراً زنان و بچهها بودند وارد اعتصاب شدند و بعد هم کارگران فلزکار و راهآهن به آنان پیوستند. اینجا بود که برای هدایت اعتصاب و رتق و فتق امور تصمیم گرفتند یک هیئت مرکزی ایجاد بکنند به اسم «مجمع نمایندگان». این در واقع سرآغاز شکلگیری «شورا»ی این ناحیه با ۱۵۱ نماینده از بین معتمدترین کارگران بود. در جریان این اعتصاب عمومی، شورا وظیفۀ رهبری اعتصاب و توزیع مواد غذایی و تشکیل کمیسیونهای مالی را به عهده گرفت و بعد از تیراندازی پلیس به کارگران هم یک میلیشیای کارگری را برای محافظت از رهبران اعتصاب و نشستهای کارگری و همین طور جلوگیری از ورود اعتصاب شکنها به محیط کار راهاندازی کرد. در واقع این شورا از روز اولش مثل یک حکومت انقلابی بود که اصلاً وَقعی به دستورات فرماندارِ منصوب تزار نمیگذاشت و کار خودش را میکرد. مثلاً به مالکان کارخانه دستور میداد که باید حقوق کارگران را در ایام اعتصاب همچنان پرداخت کنند، یا نمیگذاشت که کارگران از خوابگاههای کارخانه بیرون انداخته بشوند، برای تأمین مواد غذایی یک تعاونی راه انداخت و حتی درِ میخانهها را تخته کرد تا نگذارد اعتصابکنندهها در خوشگذروانی و سیاهمستی غرق بشوند.
منتها به خاطر اینکه کارخانهدارها یک رشته امتیازاتی مثل افزایش دستمزد و کاهش ساعات کار و غیره را دادند و همینطور به خاطر سرکوب و ارسال قشون بیشتر به شهر و خستگی مفرط اعتصابکنندهها، شورا روز ۲۷ ژوئیه تصمیم به خاتمۀ اعتصاب عمومی و انحلال خودش گرفت و کارگران به طور سازمانیافته به سر کار برگشتند. هرچند چون امتیازات اعطایی کارفرماهای کارخانههای مختلف با هم یکسان نبودند، اعتصاب کم و بیش اینجا و آنجا از طرف کارگران ادامه پیدا کرد. اما به هر حال این شورا قریب به دو ماه توانست ادامه پیدا کند، یعنی حدوداً به اندازۀ کمون پاریس.
شورای پترزبورگ
اما شورای ایوانُوا نبود که در ذهن مردم ثبت شد. در عوض این افتخار نصیب شورای سن پترزبورگ شد. اعتصاب اکتبر در سن پترزبورگ از همان روز اول خصلت سیاسی داشت. در شرایطی که اعتصاب شهر را فلج کرده بود تزار مجبور شد رأساً یک رشته امتیازاتی بدهد که نتیجهاش صدور فرمان تزاریِ «مانیفست ۱۷ اکتبر ۱۹۰۵» بود و دادن وعدۀ اعطای آزادیهای مدنی و حق رأی و تشکیل دوما.
روز ۱۰ اکتبر کمیتۀ منشویکها در سن پترزبورگ پیشنهاد تشکیل یک کمیتۀ سراسری را برای رهبری اعتصاب عمومی داد. سه روز بعد اولین نشست را در یک دانشگاه برگزار کردند و بعد ۲۲۶ نماینده از ۹۶ کارخانه و کارگاه و ۵ اتحادیۀ کارگری جمع شدند. چهار روز بعد، یعنی دقیقاً همزمان با اعلام مانیفست تزار، «شورای نمایندگان کارگری سن پترزبورگ» اعلام موجودیت کرد. همین نمونه بود که الهامبخش تشکیل شورا در سایر جاها، مثل مسکو و اودِسیا و غیره شد و حتی نمونههایی از شوراهای سربازان و دهقانان هم شکل گرفتند.
بنابراین شورا، پاسخ به یک نیاز واقعی و عینی بود؛ نیاز به مدلی از سازماندهی که بتواند نمایندۀ ارادۀ کارگران باشد و آنقدر انعطاف داشته باشد که بتواند صدها هزار کارگر را از کارخانههای مختلف، با ردههای سنی و شغلی و درآمدی مختلف، با نظرات متفاوت و از احزاب مختلف را دربر بگیرد و خیلی قید و بندهای تشکیلاتی و سازمانی به آنها تحمیل نکند.
لیبرال های روس فرصتهای قانونی برای فعالیت داشتنذ (مثلاً در دوما)، اما کارگران هیچ تشکلی نداشتند و بنابراین نقطۀ شروعِ طبیعیشان قاعدتاً از کارخانه بود.
همانطور که ذکر شد ابتکارعمل تشکیل شورای سن پتربورگ با منشویکها بود. منتها از آنجایی که منشویکها به انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک به رهبری بورژوازی لیبرال اعتقاد داشتند و معنی این اعتقاد این بود که طبقۀ کارگر به جای ایفای نقش مستقل رهبریکننده میبایست تابع بورژوازی لیبرال بشود، بنابراین برای شورا یک نقش موقت و ناچیز درنظر میگرفتند و اصلاً تصورش را هم نمیکردند که همین شوراها میتوانند به ارگانهای اصلی قدرت و قیام و حکومت کارگری بدل بشوند. در واقع کل خواستی که منشویکها میخواستند، ایجاد نوعی تشکیلات بود که بتواند کارگران و اقشار پایینی را برای فشار بر حکومت بسیج کند.
سال ۱۹۰۵ وقتی تزار یک دومای صرفاً مشورتی را با حق رأی بسیار محدود ایجاد که (موسوم به «دومای بولگین») مارتوف که از رهبران اصلی منشویکها بود این ایده را مطرح کرد که الآن کارگرانی که از حق رأی مستثنی شدهاند بیایند و «نمایندههای انقلابی» خودشان را انتخاب کنند و ارگانهای خودگردانشانرا شکل بدهند. بنابراین وقتی شوراها شکل گرفتند، منشویکها به این دلیل به استقبالش شتافتند که آن را به نوعی تجسم همین ایدۀ «خودگردانی انقلابی» میدیدند.
متعاقباً تعدادی از منشویکهای دیگر-مثل آکسِلرُد- طرحی را برای تشکیل یک بهاصطلاح «کنگرۀ کارگری» پیشنهاد دادند. این طرح «کنگرۀ کارگری» در واقع از مدل حزب کارگران بلژیک در آن مقطع کپیبرداری شده بود و عملاً معنیاش این بود که جریانهای سوسیالیستی اصلی روسیه- یعنی منشویکها و بلشویکها و اس آرها- با هم ادغام بشوند و به یک حزب تودهای و علنی و قانونی تبدیل بشوند که تابلوی ورود ممنوع ندارد و نسبت به اتحادیههای کارگری و کمیتههای کارخانه و شوراها و انجمنهای دانشجویی و زنان و جوانان و کلوبهای فرهنگی و نظایر اینها باز است. بنابراین شوراها در این نگاه، به چشم یک سازمان کارراهبیندازِ موقتی تا رسیدن به هدفِ این حزب تودهای دیده میشد.
منتها این طرحِ ایجاد هیئتهای خودگردانی «دمکراتیک»، هیچ خواناییای با وضع موجود، یعنی استبداد مطلقه و نبود حتی یه دمکراسی نیمبند نداشت. در واقع پیش شرط این نوع خودگردانی، سرنگونی دولت تزار بود. ضمن اینکه با این طرحِ کنگرۀ کارگری، کارگرانِ آگاهتر و مبارزتر بین تودۀ کارگران با آگاهی کمتر حل میشدند.
بنابراین مادامی که استبداد مطلقۀ تزار سرنگون نمیشد، هرنوع گشایش دمکراتیکی هم اگر اتفاق میافتاد، موقتی میبود و برای دائمی کردنش نیاز بود که مبارزه برای سرنگونی شدت بگیرد. شوراها خودشان نتیجۀ موقعیت انقلابی بودند، بنابراین نمیتوانستند صرفاً جای خودشان را به اتحادیهها و احزاب قانونی و تودهای بدهند و خودشان را در آنها منحل کنند.
https://linktr.ee/mazraz مازیار رازی