فهرست: ۱- رابطهی نابرابری جنسیتی با سیستم سرمایهداری از دیدگاه مارکسیستی ۲- جلب زنان به مبارزهی سیاسی-طبقاتی ۳- جایگاه فمنیسم سوسیالیستی ۴- تشکلهای زنان و تفاوتهای ما ۵- نقش زنان در احزاب و تشکلهای سیاسی ۶- کمون پاریس یک نمونهی برجستهی تاریخی از اهمیت تشکلهای انقلابی-تودهای زنان ۷- جایگاه استقلال اقتصادی و استقلال تشکیلاتی در جنبش زنان ۸- نقش و جایگاه جنبش زنان در تقویت جنبش انقلابی و سرنوشت انقلاب اجتماعی ۹- درسِ بزرگ قیام انقلابی ۱۴۰۱ ۱۰- یادداشتها ۱- رابطهی نابرابری جنسیتی با سیستم سرمایهداری از دیدگاه مارکسیستی: «برای ترسیم کردن تغییر وضع موجود از جمله تغییر در وضعیت زنان بایستی به چهار اصل مارکسیسم برای تغییر جهان مراجعه کنیم: الف- از بین بردن کلیهی تمایزات طبقاتی ب- از بین بردن کلیهی روابط تولیدی که این تمایزات طبقاتی را بوجود آورده است. پ- از بین بردن کلیهی روابط اجتماعی که بر این روابط تولیدی استوار هستند. ت- از بین بردن کلیهی افکاری که از این روابط اجتماعی نشأت میگیرند و متقابلاً آنها را توجیه میکنند.»
[۱] با این مقدمه میتوان گفت که جنبش زنان برای پایان دادن به ستم جنسیتی و تغییر وضع موجود لازم است دست به ریشهها ببرد. همانطور که در مقدمه هم مشهود است علت و ریشهی اصلی هر گونه روابط نابرابر اجتماعی، از جمله نابرابری جنسیتی علیه زنان، روابط تولیدی سرمایهدارای و اختلافات طبقاتی ناشی از آن است. این روابط نابرابر اجتماعی به نوبت خودشان در راستای حفظ و استحکام روابط تولیدی موجود عمل میکنند و همزمان افکار و عقاید توجیهکننده و مدافع نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی را بوجود میآورند. افکار نژادپرستانه برای توجیه سرکوب و ستمگری ملی و افکار زن ستیزانه برای پاسداری از موقعیت زیردست زنان جزو این عقاید ستمگرانه هستند. ضرورت دارد که جنبش زنان برای رهایی از ستم جنسیتی علاوه بر مبارزه با دولت طبقهی حاکم به مبارزه علیه نهادها و ساختارها و عقاید پدر-مردسالارانهای برود که فرهنگ طبقهی حاکم و ستم علیه زنان را در جامعه بازتولید میکنند.
اما دست بردن به ریشهها و مبارزه با همهی وجوه نابرابری به نیروی مادی نیاز دارد، چرا که نیروی مادی و سازمانیافتهی ارتجاع سرمایهداری را تنها با نیروی مادی، متشکل و مترقی کارگری میتوان برانداخت. سازماندهی نیروی مادیای که به طور واقعی خواهان پایان دادن به تمایزات طبقاتی باشد، در صفوف طبقهی انقلابی -طبقهی کارگر- صورت میگیرد؛ طبقهای که هیچ منفعتی در حفظ نظم طبقاتی موجود ندارد و مصالح و منافع طبقاتیاش حکم میکند، انقلابی باشد. به همین اعتبار زنان کارگر و زحمتکش که اکثریت زنان ستمدیدهی جامعه را تشکیل میدهند، نیروی محرکهی اصلی جنبش زنان برای پایان دادن به ستم جنسیتی هستند. در گذشته تفکر تردیونی و دترمینیستی حاکم بر جنبش کارگری و کمونیستی باعث شده بود که با فرعی انگاشتن و فرعی کردن مسئلهی زنان بخش مهمی از پتانسیل عظیم مبارزهی فمنیستی-طبقاتی به فراموشی سپرده شود. ضرورت دارد جنبش سوسیالیستی با درس گرفتن از گذشته، به دور از انواع تنگ نظریها و محدودنگریها، ظرفیتهای رهبری جنبش تودهای زنان ایران را در خود بوجود بیاورد و با دورنگری، افق رهایی بشریت امروزی را مستقل از تمایزات ملی و مذهبی و جنسیتی ترسیم کند.
در شرایط کنونی لازم است که زنان و مردان پیشرو با اتکا به فمنیسم سوسیالیستی رابطهی جنبش زنان را با دیگر جنبشهای پیشرو اجتماعی تعریف و تنظیم کنند. درهمتنیدگی ستم جنسیتی با ستم ملی و طبقاتی و نژادپرستی، اهمیت رابطهی جنبشهای اجتماعی با یکدیگر را نشان میدهد. وحدت طبقاتی زنان و مردان کارگر از مسیر بی توجهی و مسکوت گذاشتن ستمهای جنسیتی ویژه بر زنان نمیگذرد، جنبش کارگری با توجه و پاسخگویی به نیازهای انحصارا زنانه، زنان بیشتری را به عرصهی مبارزهی آگاهانه علیه سیستم سرمایهداری ارتقا میبخشد و از این طریق بە جنبشی نیرومندتر از قبل تبدیل خواهد شد. ۲- جلب زنان به مبارزهی سیاسی-طبقاتی: تاریخ جوامع اهمیت مبارزهی زنان را نشان داده است. به این ترتیب ما به برنامهها و نقشهعملهایی نیاز داریم تا با کمک تئوری انقلابی، پراتیک انقلابی و آگاهانه را در دستور کار قرار دهیم و زنان هر چه بیشتری را به مبارزهی سیاسی جلب کنیم. هدف کمونیستها جلب همان ستمدیده ترین افراد مردم در تحت رژیم سرمایهداری به سیاست است.
زهرا، یکی از سازماندهندگان و کادرهای موثر اعتصاب کارگران نفت در اول ماه مه ١٣٠٨ در مورد اهمیت پیوستن زنان به عرصهی مبارزه میگوید: «در صورتی که زن مبارزه میکند، مرد نمیتواند مبارزه نکند».[۲] قبل از به پیروزی رسیدن انقلاب اکتبر روسیه و ﺩﺭ ﮊﺍﻧﻮﯾﻪ ۱۹۱۷ نیز، ﺩﺭ ﯾﮏ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﭘﻠﯿﺲ ﻣﺨﻔﯽ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻧﺎﻥ، ﺩﺭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﺗﺤﻘﻖ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ، ﻣﺼﻤﻢﺗﺮ ﻭ ﭘﯿﮕﯿﺮﺗﺮﻧﺪ. ولادیمیر لنین رهبر فرزانهی انقلاب سوسیالیستی اکتبر میگوید: «اما بدون جلب زنان به سیاست شما نمیتوانید تودهها را به سیاست جلب کنید. زیرا نیمۀ مؤنث نسل بشری تحت رژیم سرمایهداری بطور مضاعف ستم میبرد. زنان کارگر و دهقان به وسیلۀ سرمایه ستم میبینند اما بالاتر از همه حتی در دمکراتیکترین جمهوری بورژوائی آنان اولا از بعضی حقوق به دلیل نابرابری قانونی با مردان محرومند، ثانیاً -و این مسئلۀ اصلی است- آنان در (انقیاد خانه) بوده و به صورت (بردگان خانگی) باقی می مانند، زیرا کار پر زحمت و بسیار پست و کمرشکن و تحمیق کنندهی آشپزخانه و خانواده را متحمل می شوند.»[
۳] با این حساب ما به کادرهای فعال و آموزش دیدهای در بین زنان احتیاج داریم که بتوانند برنامههای انقلابی را در بین زنان کارگر و تودهی زنان برابریطلب پیاده کنند. واقعیت این است که میان زن و کارگر یک چیز مشترک است: هر دو سرکوب شدهاند. اما برای پایان دادن به سرکوب نخست باید به روشنی ماهیت سرکوب را شناخت. این بسیار اهمیت دارد که اجازه ندهیم زنان به دلیل واپسراندنشان به چهاردیواری خانه، حذف از اجتماع و واپسرویهای تاریخی که به آنها تحمیل شده است، در شناخت ماهیت ستم و سرکوب سرمایهداری از مردان آگاه کارگر عقب بمانند، هر چند ناآگاهی در صف کارگران مرد نیز به چشم میخورد. بنابراین جلب زنان به مبارزهی سیاسی با هدف ارتقای آگاهی فمنیستی-طبقاتی صورت میگیرد. «برای توضیح دادن آگاهی طبقاتی در صفوف کارگران قبل از هر چیز لازم است که به دو شاخص اشاره کنیم. اول: میزان آگاهی یک کارگر منفرد نسبت به اشتراک منافعی که با دیگر کارگران همسرنوشت دارد.
به عبارتی کارگر علیرغم تفاوتهای ملی، مذهبی، جنسیتی و دیگر تفاوتهای فردی یا گروهی که با همطبقهایهایش دارد، از منافع مشترکاش با دیگر کارگران آگاه باشد. برای مثال یک کارگر مرد حاضر نباشد با منافع مرد کارفرما همسو شود و به منافع زنان کارگر پُشت کند. کارگران آگاه منافع مشترک، مطالبات مشترک و افقهای مبارزاتی طبقهی خود را به خوبی میشناسند. این شاخص اول از نظر اندازهگیری سطح آگاهی طبقاتی کارگران است، اما شاخص دیگری نیز وجود دارد. دوم: درجهی آگاهی یک کارگر از تضاد منافعی که با کارفرما، طبقهی سرمایهدار و ساختارها و حاکمیت بورژوازی دارد. به بیانی دیگر کارگر هر چقدر نسبت به سیاستها، تبلیغات، ادبیات و مردم فریبیهای سرمایهداری مطلع باشد و تضاد منافع فردی و طبقاتی خود با طبقهی استثمارگر را بهتر بشناسد؛ از آگاهی طبقاتی بیشتری برخوردار است. در یک کلام کارگر آگاه از ریشه های ستم و استثمار آگاه است، میداند چه چیزی میخواهد و از چه راهی میتواند به آن برسد.»[۴] هر چقدر زنان بیشتری به مبارزهی طبقاتی بپیوندند، آگاهی آنها در مقیاس تودهای نسبت به روابط و ساختارهای پدر-مردسالارانهی حاکم بر جامعهی سرمایهداری ارتقا مییابد و آمادگی تغییرات ریشهای را در صفوف زنان به وجود میآورد.
این اصل دیالکتیکی که تغییرات کمی، تغییرات کیفیای به دنبال دارد در مورد پدیدههای اجتماعی نیز صدق میکند. با این حال نباید از یاد برد که دگرگونی به صورت خودبخودی و از طریق تغییرات تدریجی حاصل نمیشود، بلکه با پراکسیس انقلابی -یعنی با عمل آگاهانه- میسر میشود. در موقعیت کنونی رشد کمی مشارکت تودهی زنان و تداوم حضورشان در مبارزه برای رهایی از ستم جنسیتی و کسب حقوق انسانی، شرایط را برای تغییرات کیفی فراهم کرده است. ما در دهههای گذشته شاهد ورود هزاران نفری زنان به دانشگاه و تصرف صندلیهای تحصیلات عالیه بودیم، این مهم در دههی نود به شکوفایی مبارزات زنان دانشجو، معلم و پرستار منجر شد و طیف وسیعی از زنان آگاه به عرصهی مبارزه با افکار زن ستیزانه و نابرابری جنسیتی قدم گذاشتند. این تغییر کیفی بعدها در جریان در خیزش تودهای «ژن ژیان ئازادی» در سال ۱۴۰۱ زمینه را فراهم کرد تا صدها هزار زن برای چندین ماه متوالی به کارزار مبارزات انقلابی کشیده شوند و متعاقبا رشد کمی زنان در مشارکت مبارزاتی را به دنبال داشت. ضرورت دارد ابزارهای تبدیل این شور و شوق مبارزاتی به شعور و آگاهی فمنیستی و طبقاتی را سازمان داد و به صورت نقشهمند عمل کرد تا این رشد کمی، تغییرات کیفی نوینی در جنبش زنان بوجود بیاورد. اما علاوه بر افزایش شمار زنان مبارز، فاکتورهای دیگری بر رشد کیفی و شکوفایی جنبش زنان تاثیر میگذارد.
سنت مترقی و تاریخ پیشرو در آن جغرافیا، نقش کادرهای پیشاهنگ در جنبش، تشکیل سازمانهای مستقل زنان، تدوین تئوری انقلابی روشن و علمی، حزب پیشتاز و وضعیت جنبش در سطح جهانی از جملهی این فاکتورها هستند. برای مثال در افغانستان در فقدان یک حزب پیشرو انقلابی و در نتیجهی دخالت امپریالیسم آمریکا و همدستی با ارتجاع اسلامی طالبان، تودهی زنان افغانستان را از خیابان و محل کار و محل تحصیل به اسارت خانگی درآوردند و با پوشاندن برقع به صدها سال قبل بازگرداندند. در حقیقت با تحمیل افول کمی حضور زنان در عرصههای مختلف کار و تحصیل و اجتماع و مبارزه، موقعیت کیفی زندگی زنان و جنبش زنان را با انقیاد و انجماد مواجه کردند. تحمیل عقبگرد به جنبش زنان ایران در سال ۱۳۵۷ به دست ضد انقلاب اسلامی و با همدستی امپریالیسم جهانی، مثال دیگری است که اهمیت جلب زنان به سیاست را نشان میدهد.
۳- جایگاه فمنیسم سوسیالیستی: آگاهی فمنیستی-طبقاتی به ما میگوید که لازم است زنان ستمدیده برای رفع ستم جنسیتی و پایان دادن به فرودستی با سایر ستمدیدگان جامعهی سرمایهداری متحد شوند. مبارزات طبقهی کارگر، تودهی زنان و ملیتهای تحت ستم علیه ستمگری سرمایهداری میدان مبارزهی مشترک زنان و مردان انقلابی است. زنان آگاه، ساختار و روابط زنستیز حکومتهای سرمایهداری و نهادهای اجتماعی بازتولید کنندهی این ستم را به خوبی میشناسند. آنها هرگز صرفا به خاطر جنسیت مشترکی که با زنان مرتجع و بورژوا دارند، با زنانی که مصالح و منافعشان به سیستم پدر-مردسالار سرمایهداری گره خورده است، صف مشترکی تشکیل نخواهند داد. فمنیسم سوسیالیستی به آگاهی طبقاتی مسلح است و تودهی زنان فرودست و ستمدیده را نمایندگی میکند.
به همین دلیل علاوه بر مبارزه برای لغو حجاب اجباری و آپارتاید جنسیتی، یکی دیگر از رسالتهای بخشِ سوسیالیستی جنبش زنان فرموله کردن مسائل مربوط به شرایط «دستمزد»، «کار» و «امکانات زندگی» در میان میلیونها زن کارگر و معلم و پرستار یا زنان تهیدست و بیکار در حاشیهی شهرها است. طرح مطالبهی «تحصیل و بهداشت رایگان» نیز قابلیت متحد و متشکل کردن زنان در مدرسه و دانشگاه و محله و روستا را دارد. زنان با ورود پرشمار به عرصهی کار و اشتغال به وزنهی سنگینتری در سیاست و اقتصاد تبدیل میشوند، این مهم راه تقویت جایگاه اجتماعی و کسب حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی را نیز هموار میکند. زنان با مطالبهی کار یا بیمهی بیکاری مکفی برای همهی زنان بالای ۱۸ سال، وابستگی اقتصادی زن به مرد را از بین میبرند و با کسب استقلال اقتصادی به درجهی بسیار بالایی از استقلال در بقیهی عرصههای زندگی اجتماعی دست مییابند.
چرا که منشأ هر وابستگی اجتماعی، وابستگی اقتصادی طرف سرکوب شده به طرف سرکوب کننده است. آلترناتیوهای بورژوایی با راهحلهای سرمایهدارانهشان، هرگز قادر به پاسخگویی این قسم از نیازها و خواستههای زنان نیستند و در مسیر بلعکس رفاه و استقلال اقتصادی زنان گام برمیدارند. با این ارزیابی ایجاد تشکلهای مستقل و تودهای زنان و تشکیل سازمانهای کارگران بیکار در میان زنان و مردان جامعه در اولویت مبارزه برای پیشروی و تکامل جنبش زنان قرار میگیرد. در حالیکه زنان و فمنیستهای بورژوا سعی میکنند جنبش زنان را با منافع طبقاتی سرمایهداران هماهنگ کنند و از پیوند جنبش زنان با جنبش طبقهی کارگر جلوگیری نمایند، پیشروی و تکامل جنبش زنان، ترکیب طبقاتی و کسب رهبری جنبش را به نفع زنان زحمتکش دگرگون کرده و ادامهی مبارزه را تا تحقق کامل برابری زن و مرد و استقرار سوسیالیسم قطعیت میبخشد. تکامل جنبش زنان هم به معنی رادیکال شدن مطالبات زنان است، هم به معنی ایجاد «تحول در ترکیب طبقاتی» زنان شرکت کننده در مبارزات سیاسی-اجتماعی به نفع کسب رهبری توسط زنان کارگر است.
تکامل جنبش زنان همچنین به معنی ارتقای سه عنصر آگاهی و تشکل و رهبری است. در این بین وظیفهی بخش پیشرو و سوسیالیستی جنبش زنان این است که هر چه بیشتر به این جنبش ماهیتی کارگری ببخشند، مطالبات زنان کارگر و ستمدیدهترین بخش زنان در روستاها و محلات حاشیهی شهرها را در چهارچوب سازمانهای مستقل زنان مطرح کنند و محدودیتهای سر راه عمیق شدن مطالبات و پیشروی جنبش زنان را از میان بردارند. این رسالت بدون عقب راندن فمنیسم بورژوایی و پیشروی جنبش سوسیالیستی زنان ممکن نخواهد شد. واضح است که چنین تکاملی از جنبش زنان، علیالعموم با تکامل جنبش انقلابی رابطهای ارگانیک و دوطرفه دارد. جنبش زنان به رهبری فمنیسم سوسیالیستی آن نیروی اجتماعی است که نه تنها به خشونت و آزارهای جنسی علیه زنان و کودکان پایان میدهد، نه فقط منزلت اجتماعی و کرامت انسانی را به جامعه برمیگرداند، بلکه از حقوق ترنس جندرها و دگرباشان جنسی نیز دفاع میکند و شرایط رهایی LGBTQ یا همان کوئیرها را بوجود میآورد.
تشکل مستقل و نیرومند زنان با توجه به ماهیت و خصلت ضد ستمگرانهای که دارد، بهتر از هر نهاد و سازمان دیگری، متعهد و قادر به دفاع از حقوق کودکان است. برعکس اهداف محدودی که فمنیسم بورژوایی در نظر میگیرد، هدف فمنیسم سوسیالیستی این است که نه تنها به نابرابری زنان و مردان در برابر قانون، بلکه به طور کامل به نابرابری اجتماعی بر پایهی جنسیت پایان دهد و برابری کامل زن و مرد را در اجتماع میسر سازد. در واقع اگر دولت طبقهی حاکم زیربنای فرودستی زنان را به وسیلهی سازماندهی اقتصادی و دستگاه ادرای، قضایی، قانون گذاری و رسانههای جمعی تولید میکند، بنیادهای خارج از محدودهی دولت نیز با کمک فرهنگ و مکانیزمهای اجتماعی و از طریق آداب و رسوم، موسیقی، هنر، جشنها و مراسمهای محلی و… ستم بر زنان را بازتولید میکنند.
فمنیسم بورژوایی در بهترین حالت فقط در سطوح قانونی و آموزش و پرورش قادر به اعمال رفرمهایی است که اگر به رفرمیسم منجر نشود بیارزش هم نیستند، اما این شکل از فمنیسم (لیبرالی) قادر به مبارزه با علتهای زیربنایی و تاثیرات گستردهی روبنایی بر موقعیت ستمبار و بردهوار زنان در جامعهی سرمایهداری نیست. علاوه بر آن انقلاب سیاسی که دولت طبقهی حاکم را -به مثابهی عامل تولید نابرابری جنسیتی در بین زن و مرد- سرنگون میکند اگر با یک انقلاب اجتماعی -که به شرایط بازتولید اجتماعی ستم جنسیتی پایان میدهد- تکامل و تدوام نیابد؛ نظام پدر-مردسالار سرمایهداری بار دیگر خود را بازسازی و بازتولید کرده و موقعیت فرودستی اجتماعی را بر زنان تحمیل میکند. جنبش زنان با سازمان دادن تشکلهای تودهای-کارگری، تاسیس حزب پیشرو سیاسی طبقهی کارگر و رشد آگاهی طبقاتی-جنسیتی در بین تودهی زنان کارگر و زحمتکش به چنان آمادگیای دست مییابد که بتواند نه تنها به دولت ضدزنِ طبقهی حاکم، بلکه به فرهنگ و سنت و نهاد و ساختار و روبناهای اجتماعی بازتولید زنستیزی نیز پایان دهد.
۴- تشکلهای زنان و تفاوتهای ما: در شرایط کنونی هنوز شاهد شکلگیری سازمانهای تودهای زنان نیستیم. جمهوری اسلامی با سرکوبگری جلوی تشکیل چنین سازمانهایی را میگیرد اما ایجاد کمیتههای مخفی زنان در سطح شهرها و محلات کارگری میتواند تحمیل تشکل تودهای زنان را در افق قرار دهد. آنچه که به عنوان تشکل زنان در ایران وجود دارد تشکلهای مردمنهاد و ngoهایی هستند که در دورهی اصلاحات ایجاد شدند و بر روی کنشگری جامعهی مدنی در چهارچوب قانون حساب باز کردهاند. در صورتیکه تشکلهای کارگری-تودهای با بسیج اجتماعی زنان در پی درهمشکستن چهارچوبهای قانونی و فرهنگ و سنتهای تبعیضآمیز و ضدزن هستند. همچنین سازمانهای ngoای با وابستگی فکری، مالی و تشکیلاتی به بورژوا-امپریالیستها به فعالیتهای خیریهای و رفرمیستی در جهت جلوگیری از رادیکال شدن مبارزه و تعمیر چرخهای حرکت سیستم سرمایهداری میپردازند، درصورتیکه سازمانهای کارگری-تودهای ضمن حفظ استقلال فکری، مالی و تشکیلاتی از جناحهای مختلف بورژوازی و با اتکا به نیروی اجتماعی زنان سعی دارند این نظام ضدانسانی را با کمک انقلاب تعویض کنند و در نتیجه هم به عنوان قانونگذار و هم به عنوان بازوی اجرایی قوانین برابریطلبانه، اداره و تعیین سرنوشت سیاسی خودشان را به دست گیرند.
برخی دیگر از تشکلهایی که با ابتکار فمنیسم اسلامی ایجاد میشود، سازمانهای خیریه است. در هر شهری دهها نهاد و سازمان خیریه توسط فرقههای مذهبی مختلف بدون هیچ گونه مانعی فعالیت دارد، اما کارگران به دلیل تاسیس صندوق همبستگی طبقاتی با اتهاماتی همچون اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی یا ارتباط با کشورهای غربی به احکام ظالمانهای محکوم میشوند. اگر انجمنهای خیریه به توجیه فقر تحت نام تقدیر و سرنوشت میپردازند و افیون مذهب را به فقرا تزریق میکنند تا طبقهی زحمتکش را به احساس ناتوانی و رفتار گدامنشانه و دست درازی به سوی استثمارگران ترغیب کنند و از پی بردن به ریشههای ستم در جامعهی طبقاتی و مبارزهی جمعی با سیستم سرمایهداری دور نگه دارند؛ صندوقهای مالی همبستگی کارگران، همدلی و همسرنوشتی را در صفوف اردوی کار و زحمت تقویت میکند، آنها را به نیروی طبقاتی عظیمشان آگاه میکند، به تمرین و تجربهای ارزشمند برای ایجاد تشکلهای مستقل تودهای تبدیل میشود و امکانات مالی سازماندهی و مبارزهی جمعی با کارفرما و حکومت پشتیبانش را فراهم میکند.[۵] این صندوقهای همبستگی را میتوان در بین زنان زحمتکش ساکن در محلات کارگری و حاشیهی شهرها بوجود آورد. محافل خانوادگی به عنوان قدیمیترین و ماندگارترین شکل مبارزهی جمعی در بین زنان میتواند به پایه و اساس این صندوقها تبدیل شده و کیفیت مبارزهی سازمانیافتهی زنان را ارتقا بخشد.
نقش زنان در احزاب و تشکلهای سیاسی: علاوه بر تشکلهای تودهای، نقش زنان در سازمانهای سیاسی و مبارزهی مسلحانه نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است. ما کمونیستها نباید از پتانسیلهای عظیم تسلیح عمومی زنان در برابر ضدانقلاب و برای دفاع از دستاوردهای انقلاب غافل شویم. در میان احزاب سیاسی کوردستان پیشروترینشان یعنی ابتدا کومهله و سپس پ. ک. ک زنان را مسلح کردند، بقیهی جریانات عقبمانده با تاخیر و با سلطهی شدید افکار مردسالارانه در مقابل خواست مسلح شدن زنان تسلیم شدند. کومهله به عنوان یک سازمان سوسیالیستی و علیرغم شانتاژ و تبلیغات مستهجن رقیب بورژوازیاش یعنی حزب دمکرات کوردستان ایران، یک گردان مسلح از زنان تشکیل داد که به سرعت به شناسنامهی پیشمرگان کومهله در کوهها و روستاهای کوردستان تبدیل شد. این مهم البته به درجاتی محصول مبارزات زنان کومله در درون خود سازمان نیز بود. هر چند زنان به تدریج راه ورود به فعالیتهای مختلف را هموار کردند اما همچنان با مانعهایی مواجه بودند و در سطح رهبری و کمیته مرکزی سهمی نداشتند.
پ. ک. ک اگر چه سیستم رهبری مشترک زن و مرد را پیاده میکند اما هنوز در به رسمیت شناختن حقوق ابتدایی زنان از جمله حق ازدواج به بهانهی نظامیگری کوتاهی میکند. بنابراین ارزش و حقیقی بودن سیستم رهبری مشترک نیز زیر سوال میرود، همچنین زنان در فلسفهی این سازمان بیشتر به تاکید بر نقش سنتی زن و مادری تقدیس میشوند که این موضوع علاوه بر متناقض بودنش با ممنوعیت ازدواج زنان در سازمان، همان تقسیم کار و دیدگاه مردسالارانه و ارتجاعی بورژوازی را در مورد زنان رواج میدهد. با این حال زنان روژآوا قوانین مترقی در دفاع از برابری زن و مرد و اقداماتی در جهت تقویت نقش زنان در جامعه را در دستور کار قرار دادهاند این به یکی از دستاوردهای اجتماعی روژآوا تبدیل شده است. این زنان با شجاعت و مقاومت مسلحانهی تودهای در برابر تروریستهای داعش شهرت جهانی پیدا کردند.
زنان روژآوا سازمان نظامی مستقل خودشان را دارند، که یگانهای مدافع زنان (YPJ) نام دارد. (YPJ) تحت رهبری حزب اتحاد دمکراتیک خلقها (PYD) قرار دارد. (PYD) یک حزب سوسیالیستی نیست و هدفش را در چهارچوب (کنفدرالیسم دمکراتیک) فرموله کرده است، و فمنیسم مورد نظر این سازمان سیاسی نیز فمنیسم قومی-ملی است که انتقادات بسیاری بر آن وارد است؛ با این حال تجربهی زنان روژآوا یکی از مترقیترین تجارب موجود در خاورمیانه است. ۶- کمون پاریس یک نمونهی برجستهی تاریخی از اهمیت تشکلهای انقلابی-تودهای زنان: برای بررسی نقش زنان در جریان انقلاب اجتماعی به نمونهی تاریخی کمون پاریس در ۱۸۷۱ مراجعه میکنیم. کمون پاریس در شرایطی که گارد ملی دولت ورسای به ریاست آدولف تی یر در مقابل دولت پروس عقب نشینی کرده و به پروسیها کمک میکرد تا تجهیزات نظامی فرانسه را مصادره کنند، در شرایطی که فقر و سرکوب و گرسنگی و قحطی و بیکاری بیداد میکرد سر برآورد. این عقب نشینی و همکاری با پروسیها بلافاصله با مقاومت و تسلیح عمومی مردان و مخصوصا زنان پاریسی مواجه شد.
نقش زنان در نبرد کمون پاریس از همان نخستین روزها و در چهارچوب «کمیته مراقبت زنان محله» بسیار برجسته بود، زنان کارگر چنان خشمگین و آشتیناپذیر به جنگ بورژوازی میرفتند و در عین حال مردان هم طبقهایشان را به مبارزهای بیامان با سرمایهداران فرا میخواندند که یکی از بورژواهای آن زمان نوشته بود: «اگر کل جمعیت پاریس زن بود، عجب شهر وحشتناکی میشد.» در جریان کمون نیاز مبرمی به سازماندهی زنان احساس میشد. بنابراین «زنان پاریسی در ۱۱ آوریل ۱۸۷۱ فراخوانی به این مضمون دادند: (شهروندان زن، ساعت تصمیم گیری فرا رسیده، روزگار دنیای کهن بسر آمده، ما میخواهیم آزاد شویم.) همان شب جلسهای تشکیل شد و (اتحادیه زنان برای دفاع از پاریس و پرستاری از زخمیها) را پایهگذاری کردند. این اتحادیه در شهرداری محله دهم پاریس مستقر شد. (اتحادیه زنان) به روشنی و برای اولین بار یادآوری میکند که هر نابرابری و تضاد جنسیتی، پایههای اصلی قدرت طبقات حاکمه را میسازند. زنان اصل برابری دستمزد بین زنان و مردان را برقرار کردند. این تساوی حقوق در مورد معلمان زن و بسیاری از کارگاههای خودگردان اعمال شد.
(اتحادیه زنان) اعلام میکند: (دشمنان ما، صاحبان امتیازات طبقه مرفه هستند که با عرق دسترنج ما زندگی میکنند و از فقر ما فربه شدهاند. ما خواستار کار و حفظ تولیدات آن برای خود هستیم. نه استثمارگر میخواهیم و نه ارباب).»[۶] لوئیز میشل مشهورترین چهرهی زن در رثای آرمان برابریخواهانهی کمون پاریس میگفت: «اگر برابری بین دوجنس برقرار شود، حماقت انسانها شکاف برمیدارد Si l’égalité entre les deux sexes était reconnue, ce serait une fameuse brèche dans la bêtise humaine». با وجود قهرمانیها و فداکاریهای زنان و مردان، طولی نکشید که کمون به خاک و خون کشیده شد. به گفتهی لوئیز میشل دهها هزار زن در این رویداد تاریخی شرکت داشتند. آمار مبارزین کمون که بعد از شکست محاکمه شدند نیز نقش پررنگ زنان و ترکیب طبقاتی زنان شرکت کننده در جریان کمون پاریس را نشان میدهد. پس از شکست کمون ۱۰۵۱ زن به محاکمه کشیده شدند که از میان آنها ۷۵۶ تن کارگر و پیشهور بودند، ۲۴۶ زن شغلی نداشتند، ۴ معلم، ۳۳ صاحب هتل یا کافه، ۱۱ صاحب مغازه و تنها یک زن مالک در میان آنها بود.
رفتار زنان طبقه حاکم با زنان کمون از نمونههای برجستهی تفاوت زنان ثروتمند با زنان کارگر و ستمدیده و خواستهای آنها بود. در این رابطه در کتاب «مبارزه طبقاتی و رهایی زن» اثر تونی کلیف میخوانیم: «انتقام ورسائیان خصوصا خانمهای ورسائیان وحشتناک بود…. آنها چنانچه که گویی در گردش لذتبخش بسر میبرند، به جنازهها نزدیک میشدند با نوک چتر آفتابیشان آخرین پس ماندههای پوشش اجساد را کنار میزدند تا از دیدن مردگان دلیر لذت ببرند…. مورخی در سالگرد کمون نوشت: گزارشات حاکی است که زنان شیکپوش بهویژه علیه همجنسان خود خشونتبارترین رفتار را داشتند». یکی دیگر از تجارب کمون پاریس، سازماندهی زنان در سطح محلات است. «نیاز به شرکت و همراهی زنان در باشگاهها احساس میشد و در (روزنامه رسمی دولتی) Journal Officiel از زنان برای گردهمآیی که در روز ۱۲ آوریل برای سازماندهی جنبش زنان در رابطه با دفاع از پاریس، چنانچه نیروی نظامی قصد تصرف شهرپاریس را داشته باشد، دعوت میشود. زنان پاریسی در تمام محلهها تجمعاتی را سازماندهی می کردند و به نشر عقاید انقلابی می پرداختند.
در (باشگاه های پرولتری) از ۴۰۰۰ نفر شرکت کننده، سه هزار زن حضور داشتند. در بعضی محله ها که (انترناسیونال اول) جریان غالب بود با آنکه زنان هنوز حق رأی نداشتند ولی آنها را برای همکاری، اداره و سرپرستی شهرداریها شرکت میدادند.»[۷] کمون پاریس همچنین پاسخ به بحران بیکاری و به طور مشخص هموار کردن مسیر ایجاد اشتغال برای زنان و دفاع از حقوق زنان کارگر را در دستور کار خود قرار داد: کمون در زمینهی مربوط به اشتغال، مبارزه با کار در خانه، مبارزه با کار خانگی بدون دستمزد و ایجاد کار برای زنان اقدامات پیشروی را به ثمر رساند: «تمام انجمنهای زنان از لئو فرانکل مسئول (کمیسیون کار، صنعت و مبادلات) تقاضای ایجاد کار داشتند. اتحادیه زنان پیامی برای کمیسیون به این شرح فرستاد: (در شرایط فعلی که فقر بطرز وحشتناکی افزایش می یابد، این خطر وجود دارد موجب آن شود که زنان به حالت انفعال و کم و بیش ارتجاعی برگردند و این بازگشت برای انقلاب خطرناک است).
(کمیسیون کار، صنعت و مبادلات) پیشنهاد (اتحادیه زنان) مبنی بر تضمینِ سپردن کارگاههای تولیدی به تولید کنندگان را تصویب کرد و لئو فرانکل ، از شهرداری توافق کمک مالی روزانه ـبه مبلغ ۲ فرانک- برای کمک به زنانی که در کارگاه گهای منطقه کار میکردند، را گرفت. همچنین کمیتههایی توسط زنان در محلات بعنوان کارگاههای تعاونی ایجاد شد که به تقاضاهای فوری کاریابی پاسخ میدادند. روز ۶ آوریل، شروع خودگردانی کارگاههائی است که از طرف مدیرانشان، رها شده بودند و کارگران طی فرمانی در این کارگاهها شروع به کار کردند. بعضی از کارگاهها از ماه مه شروع به کار مستقل کردند. زنان در کمیتههای محلی به امور زیادی اشتغال داشتند، کار آنها سرشماری زنان بیکار و کارگاههای خالی و انتخاب متصدی برای کارگاهها بود. در گزارشی به تاریخ ۱۳ مه، میزان دستمزد روزانه و توافق خرید و فروش در کارگاهها تعیین شده است. این نوع اقدامات انجام شده، نمایانگر نگرشی جدید با روشی پیشرفته و شروع سازماندهی سوسیالیستی در مؤسسات تولیدی است. از طرفی دیگر مبارزه با کار در خانه که زنان مزد بگیر شدیداً استثمار میشدند.
و همچنین کار خانگی است. (اتحادیه زنان) با تکیه برخط فکری (انترناسیونال اول) اعلام کرد: (وظیفه بدون حقوق و حقوق بدون وظیفه وجود ندارد.) این جملهای است که اوژن پوتیه Eugene Pottier در سرود انترناسیونال از آن استفاده کرده است. به یُمن دموکراسی مستقیم، زنان، سازمان خود را تشکیل داده و مطالبات خود را به نمایندگان کمون ارائه میدادند. این نمایندگان از طرف مردم منصوب و هر زمان قابل انفصال بودند و این موضوع به سندیکاها، انجمنها، اتحادیه زنان و غیره امکان می داد که نتایج تقاضاهای خود را ببینند.»[۸] ۷- جایگاه استقلال اقتصادی و استقلال تشکیلاتی در جنبش زنان: پایان کامل مرد سالاری بدون پایان دادن به سرمایهداری ممکن نیست. مطرح کردن مطالبات اقتصادی و طبقاتی در جنبش زنان نه فقط از منظر مبارزهی ضد سرمایهداری بلکه از منظر مبارزه علیه مردسالاری نیز اهمیت دارد.
چرا که تا زمانی که زنان به مردان وابستگی اقتصادی داشته باشند همچنان ابعاد آشکار و پنهانی از مردسالاری باقی میماند. «استقلال اقتصادی زنان یکی از شاخصهایی است که میتواند شرایط واقعی و انسانی استفاده از حقوق برابر را مهیا کند. با ذکر چند مثال عینی موضوع را بیشتر توضیح میدهیم. یکی از حقوق برابر، حق طلاق و حق حضانت از کودکان است. زنان فرادست جامعه به لحاظ قدرت اقتصادی میتوانند از این حقوق بهره ببرند. اما برای زنان تهیدست علاوه بر تهدیدات و فشارهای اجتماعیای که بر گردهی زنان مجرد یا زنانی که متارکه کردهاند سنگینی میکند، موانع دیگری نیز وجود دارد. برای زنی که توانایی مالی آن را ندارد مسکنی مناسب برای خود و فرزندانش تامین کند، توانایی تقبل هزینههای اقتصادی زندگی یک خانوادهی دو نفره یا بیشتر را ندارد، حق طلاق و سرپرستی کودکان روی کاغذ میماند. امکان استفاده از این حقوق برابر در گرو استقلال و توانایی اقتصادی زنان است. بنابراین یکی از مطالبات زنان فرودست جامعه همچون طبقهی کارگر، شغل شایستهی انسان امروزی یا بیمهی بیکاری مکفی است.
حق سقط جنین، حق شرکت در مسابقات و رشتههای ورزشی، رشتههای تحصیلی و… زمانی میتواند در عمل مورد استفادهی همهی زنان قرار بگیرد که امکان اقتصادی استفادهی زنان کارگر و زحمتکش از این حقوق وجود داشته باشد. زنان برای استفاده از این حقوق در گام نخست باید با عقب راندن نظام سرمایهداری، خصوصی سازی آموزش و درمان را لغو کنند و تحصیل و درمان رایگان را به مناسبات حاکم تحمیل کنند. تا زمانی که در مراکز درمانی، سقط جنین زنان به صورت استاندارد، بهداشتی و رایگان صورت نپذیرد، امکان استفاده از حق قانونی سقط جنین محدود و مشروط میماند. حق انتخاب شدن زنان بعنوان نماینده در پستهای مختلف حکومتی در جامعهی سرمایهداری نیز در گرو موقعیت اقتصادی آنها است. میتوانیم لیست بلندتری را به این مثالها اضافه کنیم. در کل، برای بسیاری از زنان نه تنها این حقوق برابر در عمل معنا و عینیتی پیدا نمیکند بلکه حق یک زندگی انسانی و شرافتمندانه نیز به قهقرا میرود.
بسیاری از زنان برای تامین هزینههای زندگی ناچار به تنفروشی، کولبری، کارهای خدماتی و دیگر فعالیتهایی میشوند که کرامت انسانی را از بین میبرد و چیزی جز تحقیر و فرسایش جسمی و روحی به دنبال ندارد. برای زنانی که جامعه نقش مادری و بیگاری کشیدن را به دوش آنها افکنده است امکان چندانی برای استفاده از حق اشتغال و کارهای دارای دستمزد باقی نمیماند. بازگرداندن این وظایف به عهدهی نظام اجتماعی، ایجاد مهدکودکها و پرورشگاههای کودکان و تقسیم وظایف خانه در بین زنان و مردان از جمله دیگر مطالبات زنان است. متحقق شدن این مطالبات فراغت و فرصت لازم برای شکوفاییهای فردی و اجتماعی زنان را مهیا میکند و به آنها امکان میدهد ضعفها و کمبودهای اجتماعی-تاریخی خود را برطرف کنند.»[۹] بنابراین لازم است پیشروان سوسیالیست، زنان کارگر را علاوه بر مطالبات مدنی، حقوقی، اجتماعی و فرهنگی عموم زنان بر خواستههای سیاسی و اقتصادی ویژهی طبقهی خودشان نیز آگاه کنند. علاوه بر استقلال مالی، حفظ استقلال فکری و تشکیلاتی و اتکا به تودهی زنان ستمدیده و زحمتکش یکی دیگر از رسالتهای فمینیستهای سوسیالیست است. مارکس در پراتیک انقلابی خود بر اهمیت این موضوع تاکید داشته است.
وی در سال ۱۸۷۱ موفق شد قانونی را در بین الملل اول به تصویب برساند که به موجب آن حوزههای ویژه زنان تاسیس شد و به سرعت هزاران زن کارگر به این حوزهها جذب شدند. ما کمونیستها بر سازماندهی تشکل مستقل زنان نه همچون زنان رقیب با مردان هم طبقهای، بلکه به مثابهی متحد و رفیقشان تاکید میورزیم و این امر -یعنی هر چه آگاهتر شدن و متشکل تر شدن زنان- به زنان کارگر اعتماد به نفس بیشتری میدهد تا در مبارزهی طبقاتی ایفای نقش کنند. متحقق شدن مطالبهی مزد یکسان برای کار یکسان در عین حالی که یکی از نابرابریهای جنسیتی علیه زن را برمیچیند، معیشت خانوادهی کارگری را بهبود میبخشد و از این طریق بر شرایط زندگی برای مرد کارگر نیز تاثیر موثر برجای میگذارد. علاوه بر آن مشارکت زنِ کارگر، کارگرِ زن و خانوادهی کارگری در مبارزات مردان کارگر برای افزایش حداقل دستمزد بر اقتصاد کل طبقهی کارگر تاثیر میگذارد.
بر همین اساس هر گونه اقدامی برای هموار کردن مشارکت اجتماعی بیشتر زنان در مبارزات سیاسی-طبقاتی از جمله تحقق برابری کامل زن و مرد و کمک به ایجاد کمیتهها و تشکلهای مستقل زنان، سنبهی کل طبقهی کارگر در جدال با بورژوازی را پرزورتر میکند. در تشکلهای مستقل و تودهای زنان با کمک ابزارهای آموزشی و تبلیغاتی، ترویج در نشریات، سمینار و میتینگ میتوان به مبارزه با افکار مردسالارانه و زن ستیز، اعتلای آگاهی طبقاتی وکادرسازی در صفوف زنان پرداخت. همچنین با ایجاد فراکسیونهای مستقل زنان در تشکلهای سیاسی-اجتماعی در حال حاضر موجود، میتوان زنان هر چه بیشتری را به مشارکت در مبارزهی جمعی و سازمانیافته و نقشآفرینی در رهبری این تشکلها تشویق و ترغیب کرد.
لازم است زنان اولا در رهبری تشکلهای این بخشها سهم داشته باشند، دوما، شرایط ایجاد فراکسیونها و کمیتههای مستقل زنان در درون این سازمانها فراهم شود. بدون پیشروی و حضور تودهای خود زنان در همهی عرصهها از جمله در عرصهی فعالیت و مبارزهی متشکل، رهایی نهایی زنان و دستیابی به حقوق کامل و برابر به دست هیچ نیروی دیگری انجام نمیگیرد. بعلاوه استقلال جنبش زنان بخشا در گرو آن است که مطالبات مستقل خود را فرموله کرده و برای متحقق شدن این مطالبات نیرویی اجتماعی خود را سازمان دهد. حمایت ویژه از نیازهای ضروری و انحصارا زنانه نه فقط به عنوان زن کارگر بلکه عموما به عنوان زن و مادر، بستر را برای بهتر شدن موقعیت اقتصادی و اجتماعی زنان همچون محرومترین و ستمدیدهترین بخش کارگران فراهم میکند و آنها را از صف ناآگاهان طبقاتی به صفوف مبارزان آگاه جنبش طبقهی کارگر ارتقا میدهد.
حمایت و تأمین مادران باردار یا شیرده، اصلاح قانونی کار زن، راه اندازی کارزار علیه فحشا و مرگ کودکان، مطالبۀ حقوق سیاسی برای زنان، بهبود وضعیت مسکن، پایان دادن به جداسازی و محدویتهای جنسیتی در جامعه، تامین معیشت و منزلت و آموزش و سلامت برای همهی زنان، حقوق دمکراتیک برپاداشتن تشکل و اعتراض و تجمع و تحصن و اعتصاب، پایان بخشیدن به نابرابریهای جنسیتی در قانون (ارث، حضانت، ازدواج، طلاق)، و کسب آزادیهای فردی (حق انتخاب پوشش، مسافرت، ازدواج یا تجرد، انتخاب شغل، انتخاب رشتهی تحصیلی و ورزشی) بخشهای دیگری از مطالبات جنسیتی، طبقاتی و دمکراتیک زنان است. مطالباتی که علاوه بر تعرض به سیاستهای زن ستیزانهی ارتجاع اسلامی، سیاستهای ستمپیشه و استثمارگرایانهی سرمایهداری را نیز ضرب میگیرد.
بخشی از مطالبات ویژهی زنان را میتوان به صورت زیر مطرح کرد: ۱- لغو حجاب اجباری، آپارتاید و تفکیک جنسیتی ۲- لغو کلیهی قوانین مردسالارانه و ضدزن ۳- دفاع از حقوق و آزادیهای فردی فارغ از تفاوتهای جنسی و جنسیتی ۴- دفاع از حق تشکیل تشکل، تحصن و تجمع برای زنان و مردان زحمتکش ۵- اجتماعی کردن کار خانگی، آزاد کردن زنان از کار بدون مزد در خانه و رها شدن از تحمیل وظایف سنگین مادری که به تنهایی بر دوش زنان قرار گرفته است. ۶- مطالبهی افزایش حداقل دستمزد و دستمزد برابر در ازای کار برابر با مردان ۷- مطالبهی بالا بردن نرخ اشتغال زنان در جامعه و هموار کردن دسترسی زنان به شغلها و تخصصهای متنوع و با اهمیت در اجتماع ۸- مطالبهی بیمهی بیکاری برای عموم زنان ۹- ایجاد مهده کودک، شیرخوارگاه و سالنهای غذاخوری در محل زیست خانوادهها ۱۰- ایجاد فرصتهای برابر رشد و شکوفایی فردی برای زنان محروم و ستمدیده ۱۱- معیشت، منزلت، آموزش و درمان با کیفیت و رایگان برای همهی زنان «پیشروان کارگری و انقلابیون سوسیالیست برای آنکه بتوانند جنبش رهایی زن را از تبدیل شدن به زائدهی فمنیسم بورژوایی و سلطهی جریانات سیاسی لیبرالیسم دور نگه دارند و همزمان این جنبش را به جنبش مبارزه برای رهایی انسان استثمار شده به رهبری طبقهی کارگر پیوند بزنند،
لازم است تشکلهای تودهای زنان را با اتکا به اردوی کار و زحمت در کارگاه و کارخانه و مزرعه و محلات حاشیهی شهرها سازماندهی کنند. زنان با برچیدن موانع ورود به عرصهی فعالیت اقتصادی و کسب استقلال اقتصادی وابستگی خود به نظام مرد سالار را کاهش میدهند. بعلاوه استقلال در تشکلیابی یکی دیگر از افقهای جنبش زنان است. جبران ستم مضاعف و جبران صدها سال عقب راندن عامدانهی زنان از ایفای نقش در جامعه و مبارزهی خود زنان برای رهایی از خفقان و خروارها آوار مردسالاری و سرمایهداری، استقلال تشکیلاتی و داشتن توجهی ویژه به تودهی زنان ستمدیده را ضروری میسازد.»[۱۰] ایجاد تشکلهای تودهای و مستقل زنان، همچنین قرار گرفتن زنان کارگر و زحمتکش در موقعیت رهبری این تشکلها گام مهمی در مسیر تکامل و پیشروی جنبش زنان است. تکامل جنبش زنان هم به معنی رادیکال شدن مطالبات زنان است، هم به معنی ایجاد تحول در ترکیب طبقاتی زنان شرکت کننده در مبارزات سیاسی-اجتماعی به نفع کسب رهبری توسط زنان کارگر است. بعلاوه ایجاد تشکل مستقل زنان کارگر در کارخانهها و مراکز تولیدی، کمیتههای مستقل زنان در جنبشهای مطالباتی معلمان و پرستاران، مشارکت بیشتر زنان محصل در تشکلهای دانشجویی و دانشآموزی، و ایجاد کمیتهها و فراکسیونهای مستقل زنان در صفوف احزاب و سازمانهای سیاسی چپ و کمونیست گامهای مهم دیگری در مسیر تقویت و پیشروی جنبش زنان است.
واضح است که تکامل جنبش زنان با تکامل جنبش انقلابی رابطهای ارگانیک و دوطرفه دارند. ۸- نقش و جایگاه جنبش زنان در تقویت جنبش انقلابی و سرنوشت انقلاب اجتماعی: بخش پیشتاز و کارگری جنبش زنان خواهان بهبود شرایط کار پرولتر زن در کارخانه و محل کار و بهبود شرایط زندگی زنان کارگر در محل زیست و حاشیهی شهرها هستند. برای مثال کارگران و معلمان و پرستاران و محصلان فارغ از جنسیتی که دارند در پیگیری خواستههای اقتصادی، رشتهای و قراردادهای کاری متحد و همسرنوشت هستند، همچنین خانوادهها و ساکنان محلات کارگری چه زن و چه مرد، بر سر مطالبهی مسکن و بهداشت و آموزش و امتیازات آب و برق و گاز به مبارزهی مشترک متکی هستند. با توجه به فشار و ستم مضاعفی که بر زنان اعمال میشود و از آنجایی که مسئولیت کارهای خانه، مراقبت از بچهها و سالمندان و بیماران بیشتر بر دوش زنان سنگینی میکند و جنگ و خشونت و ناامنی اجتماعی عمدتا در بین زنان قربانی میگیرد، زنان محلات از پتانسیل پیشتازی در مبارزات تودهای اردوی کار و زحمت در محلات شهری و روستاها برخوردارند.
پرولتر زن نیز با توجه به دستمزد نابرابری که در مقابل کار یکسان دریافت میکند و دیگر نابرابریهای اقتصادی-اجتماعی مبتنی بر جنسیت و حاکم بر محل کار را تحمل میکند، از همین پتانسیل پیشاهنگ شدن برخوردار است. البته همهی اینها مشروط به شرایط ذهنی زنان است و مادام که زنان به آگاهی سیاسی-طبقاتی مسلح نباشند، حتی ممکن است به ابزاری برای پایین آوردن دستمزد و عاملی در جهت اطاعت نیروی کار در دست کارفرمایان تبدیل شوند. در یک کلام زنان متعلق به طبقهی کارگر در مورد درخواست بهبود شرایط کار و زندگی با مردان همطبقهایشان همبستگی طبقاتی دارند و بخش مهمی از طبقهی انقلابی برای به پیروزی رساندن انقلاب کارگری و دگرگون کردن جامعهی طبقاتی هستند. اما اگر به فرض مثال مرد کارگر، معلم یا پرستار ساعات نهار را استراحت میکند و شامگاه را در اختیار خود دارد تا به فعالیتهای فکری و… بپردازد، زنان پرولتر و معلم و پرستار کمترین زمان استراحت را دارند و به لحاظ توان فیزیکی امکان چندانی برای پرداختن به مطالعه و ارتقای آگاهی خودشان ندارند.
فمنیسم بورژوایی و عناصر بورژوا و خرده بورژوا در جنبش زنان نه تنها هیچ اهمیتی به مسئلهی کاهش ساعات کار زنان، مرخصی بارداری، مرخصی ماهیانه، مرخصیهای ساعتی و دفاع از زنان و مادران کارگر در برابر خستگی فیزیکی و داشتن مدت زمانی برای خودشان نمیدهند، بلکه تا جایی که به تبلیغات اقتصادی و فرهنگی زنان مرفه برمیگردد همین زمانهای کوتاه روزمره نیز با مشغولیتهای بیهوده بر باد میرود. برای طبقه کارگر، خانواده اغلب به عنوان آخرین پناهگاه به شمار میرود. آن جا که نظام سرمایهداری دیگر قادر به تأمين رفاه اجتماعی بدان گونه که به نيازهای تک تک افراد اجتماع رسيدگی شود، نيست؛ برای زنان و مردان طبقه کارگر، خانواده در واقع تنها جایی است که در آن می توانند معاشرت داشته باشند و یا احساس حمایت شدن و عشق کنند. در نتيجه محل حمایت کليه افراد طبقه کارگر، اعم از زن و مرد در خانه قرار دارد.
زنان طبقهی کارگر به درست ریشه و اساس مسائل را در وجود شوهران و یا مردان همطبقهای نمیبینند. برعکس، برای زنان طبقهی حاکم، زنان بورژوا و زنانی که دارای مشاغل حرفهای و پردرآمد هستند، این طبقه خودشان است که باعث نابرابری جنسیتی و زیردست قرارگرفتن زن میشود؛ در واقع موانعی که اغلب مردان طبقهی حاکم ایجاد میکنند، جلوی تساوی حقوقی و حقيقی زن و مرد را میگيرد. اما برای زنان طبقهی کارگر، این مردان طبقه کارگر نيستند که دشمن آنها هستند، بلکه این نظام سرمایه داری است، یعنی طبقه حاکم، اعم از مرد یا زن، که بوجود آورنده استثمار و ستم موجود بر زنان طبقه کارگر میباشد. این واقعیت در مبارزات مشترک زنان و مردان طبقهی کارگر برای بهبود شرایط زندگی در محلات کارگری و حاشیهی شهرها یا بهبود شرایط کاری در مراکز تولیدی و محیط کار به روشنی دیده میشود.
پشتیبانی زنان و خانوادههای کارگری از کارگران اعتصابی و معترض در فولاد اهواز، هفتتپه، پتروشیمیها، کارگران صنایع نفت و دیگر مراکز اعتصابی مصداق این ادعا در ایران است. مبارزهی خانوادههای دادخواه و جانباختگان خیزشهای انقلابی، مبارزه علیه ارتجاع و حجاب اجباری با شعار «هیز تویی هرزه تویی/زن آزاده منم» از سوی زنان و مردان آزادیخواه در جریان قیام تودهای ژینا، تجمع مادران و پدران برای دفاع از امنیت و تحصیل فرزندانشان، اجتماع زنان و مردان محله با هدف تامین امکانات و امتیازات اولیهی زندگی در روستاها و محلات محروم، همبستگی زنان و مردان در جنبشهای مطالباتی معلمان و بازنشستگان و پرستاران، مبارزات دختران و پسران دانشجو علیه آپارتاید جنسیتی و خصوصی آموزش و پادگانی شدن دانشگاه و چندین نمونهی دیگر مصداقهایی از اتحاد زنان و مردان کارگر و زحمتکش علیه حاکمیت سرمایهداری و افکار مردسالارانهی حاکم بر جامعه است.
فمنیستها که تلاش دارند مبارزهی زنان و مردان طبقهی فرودست علیه سلطهی سیاسی-افتصادی-فرهنگی زنان و مردان طبقهی فرادست را به سمت دشمنی زنان با مردان منحرف کنند، در جامعهی ایران تاکنون با شکست مواجه شدهاند. با این حال تبلیغ، ترویج و سازماندهی در میان زنان و مبارزهی متحدانهی مردان برابری طلب علیه ایدئولوژیهای زن ستیزانه و آپارتاید جنسیتی به توجه و تلاش دائمی و ویژهای احتیاج دارد. درسِ بزرگ قیام انقلابی ۱۴۰۱: خیزش انقلابی ژینا در شهریور ۱۴۰۱ گسل سیاسی-اجتماعی بزرگی بود که زیر پای حاکمان سرمایه را به لرزه درآورد و زمین سیاست را برای نقشآفرینی اردوی کار و رنج شخم زد. اگر چه این قیام تودهای با جرقهی قتل حکومتی ژینا امینی شروع شد اما موقعیت و اهداف هیچ خیزش و رویداد سیاسیای در همان نقطهی آغازین نمیماند و خیزش «زن زندگی آزادی» نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ زلزلهی گسل طغیان زنان علیه آپارتاید جنسیتی، دیگر گسلهای ستم طبقاتی، ملی، سیاسی و سرکوبگریهای موجود در جامعهی ایران را فعال کرد.
اگر خیزشهای دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ اهداف طبقاتی سرکوب شده در انقلاب ۱۳۵۷ را بار دیگر به صورت انقلابی مطرح کرد، خیزش ژینا در امتداد خیرشهای تودهای قبل از خود اهداف دمکراتیک و برابریطلبانه را به صحنهی سیاست انقلابی جامعهی ایران آورد. این رویداد سیاسی عظیم همچنین تصویر کشور ایران در نزد افکار عمومی جهانیان را تغییر داد و نگاه مردم جهان به ایران هستهای، تحریم شده و جنگافروز در خاورمیانه را به سمت مردم مترقی و آزادیخواه چرخاند. ما در این خیزش انقلابی شاهد همسرنوشتی و همبستگی بخشهای مختلف تحت ستم و استثمار در کف خیابانها بودیم که ناشی از رفتار و ماهیت دیکتاتوری سرمایه در ایران بود؛ اما این اتحادها فراگیر نبودند و به سطح سازمان و تشکیلات اعتلا پیدا نکردند. و این یکی از کمبودها و نقاط ضعف قیام ژینا بود که باز هم به ماهیت استبدادی جمهوری اسلامی و عدم موفقیت احزاب و سازمانهای سیاسی در پاسخگویی به نیاز و ضرورت تشکلیابی در شرایط سرکوب و خفقان برمیگردد.
متاسفانه جنبش زنان نیز -با وجود پتانسیلهایی عظیمی که از خود نشان داد- از ضعف فقدان تشکل و سازمان رنج میبرد. صدها هزار و میلیونها زنی که با برداشتن حجاب اجباری و علیه رژیم اسلامی به خیابانها آمدند، تشنهی آگاهی و مبارزهی سازمانیافته هستند. این پتانسیل عظیم به قوت خود باقی است و صدها هزار زن خواهان حضور سیاسی در جامعه و انقلاب و تعیین سرنوشت از پایین هستند، اما نیروی پیشرو هنوز نتوانسته به نیاز سازمانیافتگی در جنبش زنان پاسخ بدهد. ما هنوز شاهد شکلگیری فراکسیون مستقل زنان در صفوف تشکلهای موجود و احزاب سیاسی یا نشریهی مستقلی که به مسائل زنان بپردازد، نیستیم و جای تشکلهای تودهای زنان در روستاها و محلات شهری یا تشکلهای زنان کارگر در محل کار خالی است.
بخشِ کارگریِ جنبش زنان و پیشروان فمنیسم سوسیالیستی برای آنکه بتوانند مبارزات زنان ایران را رهبری و در صحنهی انقلاب نمایندگی کنند، بایستی جرات پیشقدم شدن برای سازماندهی را داشته باشند و جلوتر از بقیه گام بردارند. نباید اجازه داد که جنبش زنان ایران در زیر سایهی جنبش انقلابی و عمومی مردم ایران علیه استبداد و سرمایهداری رژیم اسلامی به حاشیه رانده شود. لازم است از هماکنون با سازماندهی کارگری-تودهای تلاش کنیم که جنبش زنان به عنوان یک جنبش مستقل بر سر پای خود بایستد. بازوی آگاه و متشکل جنبش زنان از نیروی تسخیرناپذیری برای مقاومت در برابر فاشیسم، جنگافروزی، سرمایهداری، دخالت امپریالیستی و ارتجاع اسلامی-ناسیونالیستی برخوردار است و میتواند به متحد بزرگ جنبش طبقهی کارگر برای به پیروزی رساندن انقلاب کارگری تبدیل شود..
–
نیما مهاجر بهمن ۱۴۰۳
یادداشتها:
[۱]: برگرفته از سخنرانی پروفسور شهرزاد مجاب در سمینار فمینیسم-امپریالیستی و جنگ علیه زنان در خاورمیانه.
[۲]: برگرفته از از خاطرات و تجارب آموزندهی یوسف افتخاری در مورد تشکیل حوزههای کارگری و خانوادگی تا اعتصاب عظیم کارگران شرکت نفت، کانال تلگرامی آموزگار کارگر.
[۳]: ولادیمیر ایلیچ لنین، پیامی به مناسبت روز جهانی زن، چهارم مارس ۱۹۲۱.
[۴]: دربارهی آگاهی طبقاتی و نقش پیشروان کارگری، نیما مهاجر، ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲.
[۵]: برای مطالعهی بیشتر بنگرید به مطلب خیریه و آکسیونیسم٬ آفات مبارزه ی طبقاتی، خیریه یا صندوق همبستگی کارگری؟ نیما مهاجر، خرداد ۱۴۰۰.
[۶]: زنان کمون پاریس، زهره ستوده.
[۷]: همان.
[۸]: همان.
[۹]: استقلال اقتصادی زنان و امکان استفاده از حقوق برابر، در حاشیهی خیزش ژینا، نیما مهاجر، آبان ۱۴۰۱.
[۱۰]: تحمیل حجاب اجباری به زنان، ابزار رژیم اسلامی سرمایهداران برای مطیع کردن نیمی از جامعه،
نیما مهاجر، شهریور ۱۴۰۳.