سخن‍رانی خامنه‌ای در مورد آمریکا

سخنرانی پانزدهم دی ماه هزار و چهارصدوسه خامنه‌ای موجد تفسیرهای‌ مختلفی در میان اپوزیسیون راست خارج از کشور، مشخصا مفسران تلویزیون انترناسیونال شده است. براساس اغلب این تفسیرها، با شدت گرفتن ضدیت‌های خامنه‌ای دو حالت ممکن است اتفاق بیفتد، یا آمریکا به ایران حمله می‌‌کند و یا با دادن چراغ سبز به اسراییل، آن‌ها تاسیسات هسته‌ای ایران را بمباران می‌کنند و سرانجام رژیم سرنگون می‌شود. 

به نظر من جریانات سلطنت‌طلب شناخت درستی از خامنه‌ای ندارند. آن‌ها به هیجان آمده و فکر می‌کنند همین روزها کار تمام است؛ بیستم ژانویه ترامپ بیاید دستور حمله نظامی به ایران را صادر می‌کند. این محتوای تحلیل آن‌ها از سخنرانی اخیر خامنه‌ای در شرایط فعلی‌ست. برداشت آن‌ها از سخنرانی خامنه‌ای این است که او هم در صدد جنگ با آمریکاست و مسلما در این جنگ شکست می‌خورد، بنابراین ما چمدان‌ها را ببندیم و آماده رفتن به ایران شویم تا قدرت سلطنت را دوباره احیا کنیم. 

از دیدگاه ما، تنها با شناخت صحیح نقش خامنه‌ای در سیاست‌گذاری‌های رژیم می‌توان تحلیل درستی از سخنرانی‌های او، از جمله سخنرانی اخیر، ارائه داد. ما سال‌هاست بر این باوریم و همچنان معتقدیم که خامنه‌ای به طور مداوم میان دو جناح اصول‌گرا و اصلاح‌طلب که پایه‌های اصلی حکومتش را در داخل – با تاکید بر اهمیت بیش‌تر پایه‌های داخلی – و خارج از کشور، از جمله لبنان، فلسطین، سوریه و غیره، در حال مانور است. او با استفاده از ترفندهای مختلف جبهه مقاومت خارج از کشور را تقویت کرده، و هم‌زمان بدون آن‌که ثبات رژیمش به خطر بیفتد یا پایه‌های داخلیش را از دست بدهد، این توازن حساس را حفظ می‌کند. سیاست‌گذاری‌های حساب‌شده بین‌المللی خامنه‌ای کمتر از همتایان بورژوای غربی او نیست. خامنه‌ای با به کارگیری سنت تاریخی بناپارتی که با نوسان بین دو جناح سرمایه‌داری نوپا واشرافیت کهن و اتخاذ سیاستی دوگانه هر دو طرف را حفظ می‌کرد، تعادل سیاسی خود را بین دو جناح موجود حفظ می‌کند. خامنه‌ای از یک سو با انتصاب پزشکیان مقدمات معامله با آمریکا را فراهم می‌کند، عملی که در رابطه با روحانی و ظریف هم انجام داد، و از سوی دیگر با فاصله گرفتن ظاهری از آن‌ها زمینه‌های انتقاد از خود را مسدود کرده و در صورت بروز هر کاستی گناه را متوجه آنان می‌نماید. همه خوب به خاطر دارند که ظریف بارها گفته «خود آقا به ما گفت این کار را بکنیم و حالا تقصیرها را به گردن ما انداخته و عزل‌مان می‌کند». 

هدف اصلی خامنه‌ی در استفاده از این تاکتیک، نوشیدن جام زهر برای حفظ نظام است، همان طورکه در برجام قبلی با «نرمش قهرمانانه» همین کار را کرد، و یا خمینی که در دوران جنگ «جام زهر »را نوشید؛ اما در عین حال نمی‌خواهد عواقب شکست احتمالی این تاکتیک را بر عهده بگیرد. بنابراین، او در حالی‌که پزشکیان و ظریف و غیره را تشویق به مذاکره می‌کند، در بروز ظاهری و در مقابل جریانات حزب‌اللهی مانند کیهان و به خصوص واکنش جوانان حزب‌اللهی ادعا می‌کند «پس از همه بلایا که آمریکا سر ما آورد، ما به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی حاضر به سازش نیستیم»؛ تا مبادا پایه‌های خود را در میان اصول‌گراها از دست بدهد. اگر هم سیاست‌ معامله و مدارا موفق بود، در آن صورت اعتبار آن نیز نصیب خامنه‌ای خواهد شد که برای نجات اسلام و مملکت قهرمانانه جام زهر را نوشید. او به این ترتیب تعادل بین چراغ سبزدادن به عراقچی و پزشکیان از یک سو و اسطوره مقاومت ضد آمریکایی بودن خود در مقابل سرداران سپاه و عامه حزب‌الهی را حفظ می‌کند.

مسلم است هدف واقعی خامنه‌ای جنگ نیست. با که می‌خواهد بجنگد، اسرائیل و تمام کشورهای اروپایی و آمریکا؟ آن‌ هم با پنج تا بیست موشک باقی مانده؟ واضح است این یک شوخی‌ست. اگر او ‌چنین تصوری داشته باشد بی‌شک عقلش را از دست داده است. او این کار را نمی‌کند. او حساب شده‌تر عمل می‌کند. او از هر دو جناح برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کند. تا به حال هم کرده و موفق بوده. به نظر من این بار هم همین کار را خواهد کرد. او برای حفظ نظام، و در واقع خودش و جانشین احتمالی‌اش مجتبی، حتی تا سرحد زانو زدن در مقابل امپرالیسم امتیاز می‌دهد. بعد هم به پایه‌هایش می‌گوید امریکا را شکست دادیم، زدیم توی پوزشان، آن‌ها هم هورا می‌کشند و مسئله فیصله پیدا می‌کند. مگر همین امروز بعد از همه این شکست‌ها در رابطه با نیروهای نیابتی نمی‌گوید «آمریکا و اسرائیل شکست مفتضحانه‌ای خوردند؟»! بنابراین نبایست روی حرف‌هایی که دو طرف، امریکا و رژیم می‌زنند و روی جنگ زرگری آن‌ها هیچ حساب و کتابی باز کرد. اینک سال‌هاست که این رجزخوانی‌ها ادامه دارد، می‌آییم، می‌زنیم، می‌کوبیم، داغان می‌کنیم، اسرائیل را از میان برمی‌داریم، تا چند سال دیگر این اتفاق می‌افتد، اگر سوریه این چنین شد نگران نباشید، جوانان به پا خواهند خاست، پس می‌گیرند و غیره. این‌ها همه رجزخوانی است و مفهوم دیگری ندارند. ما بر اساس حرف‌های این دو طرف تحلیل نمی‌کنیم.

اما سلطنت‌طلب‌ها و جریانات راست که نهایت آمال آن‌ها بازگشت به قدرت است، به محض شنیدن حرف یا نظری که به نوعی مصداق این آرزو باشد، همان حرف را در بوق کرده و بر اساس آن تحلیل می‌بافند تا ثابت کنند آن اتفاق خواهد افتاد. در صورتی که طرفین آماده جنگ نیستند. در شرایط کنونی برای رژیم امکان پذیر نیست وارد جنگ با کشورهای امپریالیستی شود، او تمام امتیازاتش در منطقه را از دست داده، تمام پایه‌های نیابتی‌اش، به غیر از حوثی‌ها کم‌وبیش مختل شده‌اند. آن‌ها هم تحت فشار قرار دارند واحتمالا پس از آتش‌بس آنان نیز دست از حمله برمی‌دارند. حشدالشعبی هم کنار کشیده و قرار است در ارتش عراق ادغام شود. در چنین شرایطی نبایست روی نطقی که خامنه‌ای برای طرفدارانش کرده حساب باز کنیم؛ چون اگر آن‌چه در سخنرانیش گفته، انجام دهد، در واقع، حکم سرنگونی خودش را امضا می‌کند. خامنه‌ای هم این را می‌داند. 

در شرایطی فعلی اگر مثلا وضع جسمانی خامنه‌ای وخیم‌تر شود یا او بمیرد، مجتبی خامنه‌ای اتوریته لازم برای کسب و حفظ قدرت را نخواهد داشت و این خلاء احتمالا موجب اختلافات شدید درون‌حکومتی می‌شود. حتی اگر احمدی نژاد رئیس جمهور سابق که پایه‌هایی در سپاه دارد، و یا روحانی و خاتمی هرکدام به قدرت برسند، باز هم آشفتگی شدید و جنگ قدرتی پیش خواهد آمد و شرایط برای قدرت‌گیری کارگران و حتی انقلاب کارگری آماده می‌شود. همین امروز هم اعتصابات و اعتراضات کارگری وجود این نیروی بالقوه در بطن جامعه را نشان می‌دهد. نیرویی که علاوه بر فراگیر بودن و خودجوش بودن و تعلق‌ داشتن به لایه‌های زحمتکش، از همه فسادهای حاکمیت کنونی نیز به کنار بوده است و قدرت ارتباط‌گیری و جلب اعتماد اکثریت اقشار جامعه را دارد. سرمایه‌داری هم این را می‌فهمد و برای جلوگیری از چنین اتفاقی ترفندهای لازم را نیز اتخاذ کرده است. تلاش برای باز کردن جبهه سومی متشکل از سلطنت‌طلب‌ها و بخش‌های عمده حاکمیت کنونی، از جمله اصلاح‌طلب‌ها و اغلب سرداران سپاه (البته شکی نیست برای حفظ نظام باید چند نفری هم قربانی داد ولی می‌ارزد.) به همین منظور آغاز شده است.

از چندی پیش کانالی به نام تلویزیون «آزاد» در ایران چنین بحثی را شروع کرده و با شناختی که ما از رژیم ایران و شخص خامنه‌ای داریم بعید به نظر می‌رسد این عمل بدون تائید او و یا بالارتبه‌های سپاه صورت گرفته باشد، چون هدف آن جلوگیری از خیزش‌های توده‌ای و انقلاب است. نماینده این جریان شخصی بنام «مهدی نصیری » است. ایشان در ابتدا یکی از عناصر تندرو و مورد اعتماد وحمایت شخص خامنه‌ای بوده. او دو سال طلبه درس خارج خامنه‌ای در قم بود، و تا قبل از شریعتمداری با حکم خامنه‌ای سردبیری روزنامه کیهان را همراه یوسف میرشکاک، از آغازگران مشی رادیکال اسلامی، برعهده داشت. او تحصیلات خود را در حوزه علمیه قم به پایان رسانده و رتبه کارشناسی ارشد الهیات را از دانشگاه کسب کرده. او خود را یک طلبه می‌داند و هنوز هم در قم زندگی می‌کند. او ادامه مشی تندروانه خود را در همکاری با مسعود ده‌نمکی در نشریه صبح تا سال ۱۳۷۸ ادامه داد و بین سال‌های ۸۰ تا ۸۴ معاونت سیاسی شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه سراسر کشور را برعهده گرفت وسپس تا سال ۸۸ عنوان معاونت فرهنگی دفتر نمایندگی رهبر ایران در کشور امارات را یدک می‌کشید. پست‌های دیگری از جمله مدیر مسئول و صاحب امتیاز و سردبیر فصلنامه‌ای «معرفتی ـ اعتقادی سمات» در سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱، عضویت هیئت داوران جشنواره‌های فیلم عمار و انتشار ماهنامه سیاحت غرب برای مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما در قم نیز در پیشینه کاری ایشان خودنمایی می‌کند. 

نصیری در گذشته‌ای نه چندان دور به غرب ستیزی و ضد مدرنیته‌گرایی معروف بود. حضور نصیری در یک برنامه تلویزیون ملی در کنار الکساندر دوگین فیلسوف اورتدوکس مسیحی، یکی از چهره‌های شناخته‌شده ضد مدرنیته در روسیه، معروف به فیلسوف فاشیسم یکی از شاه‌بیت‌های حیات سیاسی ایشان است. آن دو در برنامه‌ای کنار هم در تلویزیون ملی نگرش شیعی و ارتدوکس مسیحی در مخالفت با مدرنیسم را به بحث گذاشتند

حالا فردی با این پرونده درخشان از سرسپردگی به نظام، ناگهان منادی رژیم چنج شده و آزادانه و سیستماتیک در مورد سرنگونی رژیم و برقرای یک حکومت به رهبری رضا پهلوی صحبت می‌کند. ایشان می‌گوید «تنها کسی که می‌تواند ما را نجات دهد رضا پهلوی است، من سال‌ها در میان دهقانان و مردم شهرهای مختلف تحقیق کرده‌ام ۵۰ تا ۷۰ درصد مردم ایران طرفدار رضا پهلوی هستند»؛ و این حرف‌ها را در دوران رژیمی می‌زند که همین دیروز یکی را به علت اظهار خوشحالی از مرگ دو قاضی جلاد به وحشیانه‌ترین شکلی شکنجه کردند و آدم‌ها به علت یک انتقاد ساده مورد غیرانسانی‌ترین تهاجمات قرار می‌گیرند.

چند روز پیش هم از ایشان دعوت شده بود که در تلویزیون انترنشنال در باره اسرای اسرائیلی صحبت کند. البته این صحبت به خودی خود مسئله‌ای نیست، اما وقتی در مقابل حرف‌های خامنه‌ای که می‌گوید شکست نخورده‌ایم این چنین از حزب‌الله و حماس صحبت کردن، بسیار غریب به نظر می‌آید، خصوصا وقتی که گوینده‌اش ساکن شهر مقدس قم باشد. نصیری از قدرت مطلقه پادشاه به واسطه لابد ژن برتر و ائتلاف ایشان با «حتی کسانی که در سپاه هستند اما دستشان به خون کسی آلوده نشده» صحبت می‌کند و می‌گوید خامنه‌ای و حکومت اسلامی به هرروی رفتنی هستند و شاهزاده بهترین انتخاب ممکن است. ایشان به زبانی دیگر دارد مقدمات یک انقلاب مخملی و تغییر رژیم توسط عناصر خود رژیم را برنامه‌ریزی می‌کند که اگر احیانا نظام واقعا به مخاطره افتاد و در حال سرنگونی بود، رضا پهلوی وحزب اللهی‌هایی که اصول‌گرا هستند با اصلاح‌طلبان معترض یک ائتلاف شکل بدهند، که مسلما افسار آن در دست الیگارشی اقتصادی سرداران سابق سپاه خواهد بود. تجربه روسیه نشان داد که چه گونه سردمداران حزبی سابق که در دوران سلطه حزب قدرت و ثروتی به هم زده بودند، پس از سقوط رژیم قبلی به اعتبار همان روابط گذشته و ثروت دزدیده‌شده، دوباره لگام امور را در دست گرفتند. 

البته نمی‌شود گمانه‌زنی کرد، اما من شخصا فکر می‌کنم خود خامنه‌ای هم چندان بی‌خبر از این ماجرا نیست. او می‌داند که مدت زیادی زنده نخواهد بود و چنین معامله‌ای که در صورت مرگ او به نام او هم تمام نخواهد شد، کلیت نظام و حتی بخش عمده این رژیم را حفظ می‌کند. این ائتلاف باعث می‌شود خطر حمله آمریکا و اسرائیل دفع شود. تحریم‌ها برداشته شوند و در نتیجه خیزش بالقوه کارگران و زحمتکشان مهار شود و مناسبات موجود با تغییراتی اندک به حیات خودش ادامه دهد. چنین موذی‌گری‌هایی از خامنه‌ای بعید نیست، وگرنه چه طور می‌شود در کشوری که یک رمان‌نویس را دستگیر می‌کنند یا فردی مانند زیباکلام را که به خاطر یک سلسله انتقاد‌های معمولی، بدون اظهار نظر در مورد سرنگونی خامنه‌ای، در زندان بود و اخیرا به دستور امام آزاد شد؛ این شخص آزادانه صحبت از سرنگونی خامنه ای بکند؟ و بگوید او منفورترین و رضا پهلوی محبوب ترین فرد در داخل ایران است؟ و از شهر مقدس قم علنا با سلطنت‌طلب‌ها در مورد ائتلاف مناظره کند و بدیل حکومت جمهوری اسلامی را به بحث بگذارد. به هرروی امکان این‌ را که نصیری با اجازه از بالا، چنین بدیلی را برای شرایط خاص مطرح می‌کند، نمی‌توان نادیده گرفت؛ اگرچه گزینه مذاکره و تسلیم بیش‌تر محتمل به چشم می‌آید.

در رابطه با طبقه کارگر باید تاکید کرد که هرکدام از این گزینه‌ها اتفاق بیفتد ربطی به طبقه کارگر ایران نخواهد داشت. طبقه کارگر بایست حاکمیت خودش را اعمال کند نه این‌که حاکمیت اصول‌گرا، اصلاح‌طلب یا یک حاکمیت ائتلافی از اصلاح‌طلب و سلطنت‌طلب و غیره را به رسمیت بشناسد. از نظر ما حاکمیتی رسمیت دارد که در دست‌های طبقه کارگر باشد. در نتیجه ما بین این دعواهای زرگری، جبهه‌بندی‌ها وجناح‌بندی‌ها قرار نمی‌گیریم، به امید آن‌که این یکی ذره‌ای بهتر است، یا اگر آن یکی بیاید شاید وضع کارگرها بهتر ‌شود. تجربه نشان داده تا هنگامی که سرمایه‌داری حفظ ‌شود، دولت سرمایه‌داری حفظ ‌شود و فقط چهره‌ها تغییر کنند، وضع کارگران بهترنخواهد شد. تصور کنید حمله نظامی رخ بدهد و طرح همین آقای نصیری اجرایی شود و سلطنت‌طلبان به فرماندهی رضاپهلوی در ترکیبی با عناصر گذشته به قدرت برسند و برخی از فشارهای اجتماعی مانند حجاب و غیره کاهش پیدا کند، آیا شرایط زندگی کارگران تغییری خواهد کرد؟ آیا در مالکیت ثروت اجتماعی و چگونگی تولید ارزش اضافی و تقسیم سود تغییری اتفاق می‌افتد؟ تنها اتفاق ممکن، تغییر چهره‌ها و تداوم همان مناسبات برای چهل‌وپنج سال دیگراست.

در نتیجه ما در این که این‌ها چه می‌گویند، چه کار دارند می‌کنند، چه زد‌وبندهایی دارد اتفاق می‌افتد، ابدا ذی‌نفع نیستیم. اگرچه مسلما باید بدانیم چه اتفاقی دوروبر ما می‌افتد و با توجه به آن‌ها تاکتیک‌های خود‌مان را به روز کنیم، اما به ما ربطی ندارد که هرکدام از این جناح‌ها چه غلطی می‌خواهند بکنند. این ربطی به طبقه کارگر وحاکمیت کارگری ندارد. مسئله ما ایجاد حزب پیشتاز طبقه کارگر و کمک به تحقق برنامه انقلابی حزب است که صحبتش را کردیم. اتفاقا هرچه شرایط جامعه بحرانی‌تر شود تحقق این برنامه و عینیت یافتن آلترناتیو یک دولت سوسیالیستی و دولت کارگری به عنوان گزینه بعدی حکومت بیش‌تر در دستور کار قرار می‌گیرد. 

درمقابل سؤالی که بعضی از رفقای داخل ایران مطرح می‌کنند که چه گونه می‌شود با این رژیم مبارزه کرد، آن‌ها قدرت دارند، اسلحه در دست آن‌هاست و غیره، ما می‌گوئیم: امروز توان‌مندترین نیرو در داخل ایران نیروی طبقه کارگر است و این طبقه اسلحه‌ای هزاربار سهمگین‌تر در اختیار دارد. اسلحه‌ای که مانند بمب اتم همه بنیادهای سرمایه‌داری را از هم می‌پاشد؛ اسلحه اعتصاب عمومی! اگر یک اعتصاب عمومی مانند اعتصاب سراسری نفت، کارخانجات و ادارات و مدارس و دانشگاه‌ها مانند پیش از انقلاب ۵۷ صورت بگیرد، چه گونه رژیم‌های وابسته به امپریالیسم، اصول‌گرا یا اصلاح‌طلب و پادشاهی‌خواه می‌توانند قدعلم کنند. البته این اعتصاب زمانی موفق خواهد بود که در ارتباط ارگانیک با حزب پیشتاز کارگری برنامه‌های قدم بعدی را مشخص کرده باشد و بداند گام بعدی کسب قدرت توسط شوراهاست. اگر چنین پیوندی صورت نگرفته باشد شک نداشته باشیم که دوباره جریان‌های ضدانقلابی مانند سال ۵۷ دستاوردهای اعتصاب را از آن خود خواهند کرد. 

در انتها، حاکمیت کارگری می‌تواند به پیروزی برسد، به شرط آن که تدارکات و اقدامات اولیه برای ساختن حزب پیشتاز آغاز شود. اگر چه امروز هم بسیار دیر شده و این تدارکات بایست از سال‌ها پیش آغاز می‌شد، اما تعلل و به فردا انداختن دیگر جایز نیست. تدارکات ساخت حزب از ساختن هسته‌ها شروع می‌شود، از طریق دوستانی مانند یاسر احمدی‌نژادها و باقی کسانی که مورد اعتماد کارگران هستند و منافع آنان را نمایندگی می‌کنند. این هسته‌ها در روند گسترش خود نهایتا مبدل به یک جریان سراسری می‌شود که می‌تواند امکان تحقق یک اعتصاب عمومی و برپایی یک حاکمیت کارگری را ممکن کند و تمام زباله‌ها و جناح‌های مختلفی که در حال زد‌و‌بند هستند به زباله‌دانی تاریخ بفرستد.

مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz

تهیه‌وتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری


Google Translate