ریشه ها، عوامل، بازیگران، و اسلامی شدن انقلاب ۵۷
مباحث و تحلیلهای ژورنالیستی که اغلب در جهت القاء خط سیاسی معینی طرح و تدوین میشوند مدام به مردم تلقین میکنند که بیاییم ببینیم «رازهای پشت پرده انقلاب ۵۷” چه بوده است. اینگونه کاوشها معمولاً بر ذهنیتهای معینی همچون «اگرها» و «توطئه ها» و «خیانت افراد» و «دولتهای خارجی» و غیره تکیه دارند و اغلب فاقد ارزش علمی و نگاه همه جانبه به مقولات پیچیدهای مانند «انقلاب» دارند. بعلاوه ژورنالیست ها علاقه خاصی به تلقین این نگاه بشدت غیرعلمی و بلکه بازاری و سطحی دارند که «نتیجه» وقایع تاریخی را با «اهداف» فعالین و سازندگان و مردم نسبت داده و آنها را به اشتباه کردن متهم کرده و خود را پیروز ماجرا جلوه دهند. برخلاف جمعبندیهای ژورنالیستی، وقایعی مانند انقلاب، دارای ریشه و پروسه شکلگیری و تأثیرات وقایع بریکدیگر و نقش افراد و جریانات در یک مسیر پیچیده است. تقلیل دادن انقلاب به نقش چند نفر، خیانت ها و توطئه ها، حدس ها و اگرها، دولتهای خارجی، و نتایج ماوقع، همه تلاشی ژورنالیستی و بازاری و متعلق به خط سیاسی بالایی ها برای کنار گذاشتن مردم و جامعه از معادلات قدرت و تبدیل آنها به ابزار قدرت طلبان و مصرف کننده سیر حوادث است. در بررسی عینی و واقعی از هر انقلابی شاهد حضور مردم و انقلابیون و تعیین کننده گی نقش آنها هستیم.
شاید بشود ریشه سیاسی انقلاب ۵۷ را به انقلاب مشروطیت برگرداند. انقلاب مشروطیت علیه ظل اللهی شاه و برای حکومت قانون بود، که توسط مشروعه آخوندی به چالش کشیده شد و توسط ورژن انگلیسی ناسیونالیسم ایرانی بایگانی شد. انقلاب ۵۷ علیه سایه خدا و استبداد و دیکتاتوری آریامهری و برای حکومت قانون و دموکراسی و عدالت و رفاه بود، که توسط روحانیت پست فطرت خدعه چی و ناسیونالیسم چپ ضد امپریالیست، اسلامی شد و شکست داده شد. روحانیت سخیف و قدرت طلب و مرتجع از همان انقلاب مشروطیت علیه حقوق شهروندی و آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی تلاش کردند و در انقلاب ۵۷ ابتدا زیرآبی برای تصرف قدرت دولتی گام برداشتند و سپس با سرکوب نظامی و اعدام دهها هزار نفر قدرت را قبضه کردند. جرقه انقلاب ۵۷ در سال ۱۳۳۲ و با کشمکشهای سه جانبه مصدق – شاه – انگلیس (+ آمریکا) زده شد. در این کشمکش سه جانبه صنف منحط روحانیت شیعه برهبری ابوالقاسم کاشانی با هر سه گروه کشمکش وارد همکاری و همدستی آشکار و پنهان شد و در باطن از هر سه ضلع کشمکش بهره برداری سیاسی می کرد. اول با مصدق علیه شاه شدند، بعد با شاه متحد شدند تا جلو رشد کمونیسم در ایران گرفته شود، و سرانجام همراه انگلیس برای کنار زدن شاه کار کردند و در سال ۵۷ قدرت را از شاه گرفتند (که البته خمینی جای کاشانی را گرفته بود). آغاز ضد انقلاب ۵۷ را باید به نقش کاشانی علیه مصدق و همراهیش با انگلیس، بعلاوه اعتراض خمینی به «انقلاب سفید شاه» دانست. با کودتای ۲۸ مرداد مردم و احزاب سیاسی و قانون اساسی کنار زده شدند و استبداد شاهی یک تاز صحنه شد. و اما از نظر اجتماعی ریشه انقلاب ۵۷ به اصلاحات ارضی بر می گردد. در دهه چهل خورشیدی شاه دستور داد که از بعضی از مالکین خلع ید شده و زمینهای کشاورزی در میان رعایا تقسیم شود. نظر به اینکه اصلاحات ارضی غیرکارشناسانه صورت گرفت نه فقط موجب کاهش محصولات کشاورزی شد؛ بلکه موجی از مهاجرت دهقانان به شهرها را سبب شد. این در حالی است که شهرها هنوز از امکانات رفاهی اولیه یا تماماً یا بخشا محروم بودند. بی مسکنی و عدم بهداشت و بی قانونی جامعه ایران را درنوردیده بود. درحالیکه فقط سی و پنج درصد جمعیت شهرنشین بودند، پانزده درصد حاشیه نشین بوده اند. بنابراین ناگفته پیداست که ریشه اقتصادی انقلاب ۵۷ ثروت بادآورده نفت از یک طرف و جامعهای غرق فلاکت همه جانبه از طرف دیگر بود؛ در حالیکه اکثریت جمعیت، چه در ده چه در شهر، اسیر فقر و بی کاری و محرومیت و گرسنگی و ساکن خرابهها بودند و انسان محسوب نمی شدند، اقلیتی ناچیز در ثروت و مکنت و رفاه در آسمانها پرواز و خدایی می کردند. مردم تحقیر شده نیاز داشتند که کسی اونهارو آدم قلمداد کند و بغلط اسلام را مکتب انسانیت فهمیده بودند؛ اسلامی که اساساً مذهب نفرت از انسانیت و مدنیت و زندگی است.
میتوان عوامل انقلاب ۵۷ را به سه دسته تقسیم کرد: عوامل اقتصادی، عوامل اجتماعی، و عوامل سیاسی. روشن است که عامل اقتصادی منظور همان فقر و فلاکت عمومی و فاصله طبقاتی حاد بود. عوامل اجتماعی اما دامنه وسیعتر و پیچیدهتری داشتند؛ از فساد و اختلاس و دزدی تا آموزش و پرورش مذهب زده و سیاست زده و تهی از علوم و فنون؛ از فاصله اجتماعی شهر و روستا تا هجوم دهقانان به چند شهر انگشت شمار در پی کار و دستمزد؛ از انواع بیماریها و نبود آب بهداشتی تا کمبود دکتر و درمان و بیمارستان؛ از رابطه و ضابطه و پارتی تا تجمع همه مناصب دولتی و مقامات بلند پایه در انحصار یک قشر کوچک زبانی و مذهبی و شهری و ارثی و خونی و …جامعه ایران عصر پهلوی اجتماعی بسیار نامتجانس، کم فرهنگ، مذهب زده، قومیت زده، فقر زده، استبداد زده، بیمار و بی در و پیکر بوده است. نگاهی به ویدیوهایی که از دوره پهلوی بجا مانده است، صداقت و صراحت این تصویر را ثابت می کند. برای نمونه کافی است به اتاقی نگاه کرد که کانون نویسندگان ایران در آن جلسه برگزار کردهاند و مقایسه کرد با میلیونهای دلاری که هر یک از خاندان پهلوی در هر سفر تفریحی هزینه میکرده اند. و اما عامل سیاسی: شاید بعنوان وظیفه شهروندی باید قبل از هرچیز به بی قانونی اشاره کرد. نه فقط قانون اساسی کنار گذاشته شده بود، نه فقط مجلس شورای ملی فقط یک اسم و عنوان و شغل بود، نه فقط حرف شاه قانون بود؛ بلکه اصولاً هرکس ثروت بیشتری داشت قدرت بیشتری هم داشت و حق با او بود، یعنی قانون جنگل حکمروایی می کرد. دیکتاتوری و سرکوب همه نوع آزادی در کنار خفقان و سانسور و دستگیری و شکنجه و اعدام مخالفین چهره کریه ایران آریامهری بوده است. در نتیجه، هژمونی سیاسی پیدا کردن در جنین جامعهای کار سادهای بود: کافی بود مدعی عدالت و رفع تبعیض و مخالفت با دیکتاتوری باشی تا مردم زیر پرچمت جمع شوند. خمینی و اوباش اسلام گرا با همین ادعاها و با کمک ژورنالیسم بازاری و خودفروش خود را به موقعیت آلترناتیو کشاندند. دیگر جریانات سیاسی که می توانستند با همین شعارها خود را مطرح کنند همگی سرکوب خونین شده بودند؛ چه چپ توده ای، چه چپ چریکی، چه ملیگرا و لیبرالها.
در بحث بازیگران باید گفت که مسلماً هر رویداد و واقعه تاریخی دارای بازیگران متعددی است؛ و لذا هر انقلاب و منجمله انقلاب ۵۷ بازیگرانی داشت. اما آنچه که حائض اهمیت و شایسته تفکیک است، شمار این بازیگران و تعیین وزن سیاسی و اجتماعی آنهاست. راست سیاسی جامعه ایران تبلیغات وسیعی را برای قالب کردن خمینی بعنوان «رهبر انقلاب ۵۷” انجام داده و اغلب هم موفق شده است؛ این بدور از واقعیت است. خمینی رهبر «ضد انقلاب ۵۷” بود؛ او کسی بود که توانست ارتجاع دینی را با خود متحد و ارتجاع ناسیونالیست ضد غرب را با خود همراه سازد تا ناسیونالیسم پرو غرب را از سلطنت بیندازد و انقلاب مردم را بخون بکشد. آیا همین توان «همه با من» خمینی، نشان از رهبری او را نمی دهد؟ خیر! زیرا خمینی همانطور که اقرار کرد «خدعه» کرده بود؛ خمینی شیادی بود که سوار بر اعتقادات خرافی مردم شد و به آنها قول مدینه فاضله اسلامی داد، از آنجا که مردم گمان میکردند اسلام دین عدالت و مساوات و برادری و معنویات است، دنباله رو خمینی شدند. درواقع بقول جوانان «خاندان آخوند ساز پهلوی» آن جایگاه را برای خمینی فراهم کردند که بتواند سوار بر خرافات دینی به منزل مقصود خویش برسد. تعداد پر شماری از روحانیون ریز و درشت هم، با چند استثناء، در رکاب همین شیاد بودند؛ زیرا اصولاً کار آخوند و روحانی سواری گرفتن از مردم بنام خدا و رسول و کلام الله است. نهضت آزادی و شماری از رهبران جبهه ملی ایران هم در انقلاب ۵۷ نقش نه چندان فعالی داشتند؛ اما با استثناء شاهپور بختیار، از ترس و نفرای که از بقای سلطنت داشتند، به ضد انقلاب اسلامی پیوستند و قربانی شدند. چپ اما در تحقق انقلاب ۵۷ نقش داشت؛ اگرچه این نقش تعیین کننده و رهبری کننده نبود. از همکاری برای ملی شدن نفت، تا اعتراضات خیابانی به سلطه و استبداد شاه، تا مقاومت در زندانها، تا مبارزه چریکی و غیره، چپ ها نشان داده بودند که خواهان سرنگونی استبداد شاهی هستند. اما با سقوط استبداد سلطنتی، چپ به سه جبهه تقسیم شد: حزب توده و اکثریت فداییان به اردوگاه «ضد استکباری» خمینی پیوستند، اقلیت فدایی و راه کارگر و پیکار و رزمندگان و وحدت کمونیستی به عدم پذیرش جریان اسلامی و مبارزه سیاسی و تئوریک و صنفی با آن پرداختند؛ و کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست به مقابله همه جانبه با جمهوری اسلامی و نجات انقلاب مردم ایران همت کردند. اگرچه نقش و تأثیر عامل یا دولتهای خارجی در سقوط سلطنت و پیروزی اسلام گرایان ابداً کم نبود؛ اما نمیشود آنها را بعنوان بازیگران انقلاب و ضد انقلاب ۵۷ دسته بندی کرد. دولتهای خارجی در راستای منافع خود و رئال پلتیک، هم حاضر بودند با سلطنت مطلقه آریامهر، هم با سلطنت مشروطه پهلوی، هم با یک دولت ملی-مذهبی، هم با لیبرال-دموکراتها، و حتا با یک دولت سوسیالیستی رابطه بگیرند و همکاری کنند و منفعت ببرند..
نکته آخر اینکه انقلاب ۵۷ چگونه اسلامی شد؟ اساسیترین مساله ای که در مورد انقلاب ۵۷ مطرح است و پاسخهای بسیار متفاوتی گرفته است، همین موضوع است. افراد و جریانات سیاسی و مراکز تحقیقی و دانشگاهی پاسخهای متفاوت و متناقضی به این سئوال دادهاند تا ثابت کنند که این نفع و منفعت و مصلحت است که جلو تابش نور بر واقعیت را می گیرد. کل افراد و جریانات راست، بعلاوه چپ ناسیونالیست، همگی انقلاب ۵۷ را اسلامی میدانند و معرفی می کنند. اگرچه استدلالات این جماعت متفاوت است، اما جمعبندی آنها این است که رهبری انقلاب ۵۷، خمینی و روحانیت شیعه بود، و چون به حکومت اسلامی انجامید، پس آن انقلاب اسلامی بود. از نظر تئوری این نگاه ذهنی و متافیزیکی است، این همان «عکس مار کشیدن» است؛ مانند این است که بگویی خورشید بدور زمین میچرخد و آن را با چشم میشه ثابت کرد. نگاه عینی و ماتریالیستی مبتنی بر واقعیتهایی است که در زمین سفت جامعه یکی بعد از دیگری مبتنی بر دینامیسم اجتماعی رخ می دهد. اولاً خمینی رهبر انقلاب نبود؛ رهبر ضد انقلاب بود. دوماً هدف خمینی و جریان روحانیت که «حکومت اسلامی» بود، با هدف مردم که نجات از دیکتاتوری و بی قانونی و تبعیض و ستم و جنایت و سرکوب بود، دو چیز متفاوت بود و خمینی و باند تبهکار روحانیت شیاد شیعه با حمله نظامی به کردستان و ترکمن صحرا و با قتل عام مخالفین سیاسی خود در زندانها مقصود خود را به مقصد رساندند. اسلامی شدن انقلاب ۵۷ محصول یک دهه قتل و ترور و قشون کشی و تیرباران انقلابیون توسط ضد انقلاب برهبری خمینی بود. برگ برنده جریان اسلامی، نه مسلمان بودن مردم و اطاعت صرف از آیت الله ها، و نه فریبکاری و دروغگویی و خدعه گری خمینی، همکاری توده و اکثریت با خمینی، و نه حتا پایگاه تاریخی و اجتماعی مساجد و تکایا و حسینیه ها بود؛ برگ برنده جریان اسلامی سرکوب خونین مخالفین و جنگ با عراق بود. اگر این حقیقت را جریانات راست مخالف حکومت اسلامی انکار می کنند، دلیلش این است که تلاش دارند از خود اعاده حیثیت کرده و انقلاب ۵۷ را نابجا، بی مورد، غلط، و ضد منافع مردم ایران معرفی کنند؛ و این تنها وقتی ممکن است که آن را انقلاب اسلامی معرفی کنند. با معرفی و تبلیغ انقلاب ۵۷ بعنوان اسلامی، طرفداران رژیم پیشین حکومت پهلوی را برحق، ملت پرور، دموکرات، و مدرن به مردمی می فروشند که در ۴۵ سال گذشته شاهد فاشیسم اسلامی بوده و از آن متنفر و آرزوی نابودیش دارند. خمینی نماینده ارتجاع تاریخی در جامعه ایران بود؛ اما، ارتجاع انتخاب مردم در سال ۵۷ و یا در رفراندوم فروردین ۵۸ نبود. اسلامی شدن انقلاب ۵۷ حتا محصول اسلامچی هایی نظیر بهشتی و بازرگان و بنی صدر و رجوی و دیگران نبود، تا چه رسد به مسلمان بودن پیروان خمینی و آری گویندگان به «جمهوری اسلامی»؛ انقلاب ۵۷ اسلامی شد به زور کشتار مخالفین و تداوم جنگ برای داشتن فرصت لازم برای این کار. و اتفاقاً این داستان کل تاریخ اسلام است؛ از دوره سیزده ساله پایانی محمد و دوره خلفای چهارگانه تا به امروز و تمام شاخههای اسلامی، همیشه جنگ در خدمت اسلام بوده است. این جنبش سیاه خونین دست، همیشه با ارعاب و اعدام و ترور و جنایت پیش رفت؛ انقلاب ۵۷ هم بنا به اسناد و مدارک و تاریخ شفایی و اقرار دست اندرکاران با توحش سرکوب خونین اسلامیزه شد.
https://www.youtube.com/watch?v=nC7RYPL3QuU&list=PLUn4gJlkNtorFyoL8Rw-83QLDuIs3yYJ9&index=3
https://www.youtube.com/watch?v=nC7RYPL3QuU&list=PLUn4gJlkNtorFyoL8Rw-83QLDuIs3yYJ9&index=3
اقبال نظرگاهی
ژانویه ۲۴- ۲۰۲۵