ترور دژخیم و تاسف اپوزسیون!

قبل از هرچیز لازم می دانم تاکید کنم که من هیچ اطلاعی ندارم که چه کسی یا گروهی دژخیمان رژیم را ترور کرده است اما از هلاکت آنها متاسف نیستم.

زیرا آموخته ام و هنوز باور دارم که مبارزه اشکال گوناگونی دارد که تحت شرایط خاصی حتی ‘اعدام انقلابی’ دژخیمان رژیم ومبارزه ی مسلحانه هم می توانند نه تنها مشروع بلکه ضرورت هم داشته باشند.

بنابر این نمی توانم با کسانی که تحت هر شرایطی تنها و تنها با مبارزه ی مسالمت آمیز عاری از هرگونه خشونت باور دارند هم عقیده باشم.زیرا آنچه نوع و شیوه ی مبارزه را تعیین می کند، شرایط عینی جامعه است و نه ذهنیت این یا آن فرد یا گروه.

خبر ترور دژخیمان رژیم را که شنیدم، چیزی نمانده بود که من هم مانند بسیاری ها در میان دو حس متضاد رضایت و تاسف ‘پاندول’ شوم. 

اما یاد و خاطره ی رفقا و دوستان اعدام شده ام در سال ۶۷ به یاری ام شتافت و از سرگردانی رهایم کرد.

می دانم که طی یکی دو دهه ی اخیر خیلی ها در خم رنگ ریزی سوسیال دموکراسی اروپایی افتاده یا به میل خود در آن شیرجه رفته اند وبه رنگ و لعاب ‘فقط مبارزه ی مسالمت آمیز مدنی’ آغشته شده اند و با هراقدام قهرآمیز و مبارزه و مقاومت ‘غیر مدنی’ توده ها در مقابل جنایات و سرکوب خشن رژیم مخالف شده اند. اما من هنوز  رنگ و لعاب نگرفته و می دانم که هر جامعه ای شرایط تاریخی و مناسبات اجتماعی و سنت های مبارزاتی خود را دارد و همانگونه که نمی توان جامعه ی ایران را با جوامع اروپایی همسان دانست، نمی توان اشکال مبارزه در انها را نیز یکسان سازی کرد و با یک نسخه و یک دارو دو بیماری متفاوت را شفا داد.

در دهه ی شصت شمسی من در محله ی فقیر نشینی در جنوب تهران زندگی می کردم که شمار زیادی از اهالی ان را کارگران و زحمتکشان تشکیل می دادند.

از اوایل پاییز سال ۶۷ تا زمستان ان سال روز و هفته ای نبود که خبر اعدام پسر یا دختر یکی از اهالی در محل شنیده نشود و هیچ جنازه ای هم تحویل داده نمی شد و جنازه ای نبود که خانواده ها دور آن جمع شوند و شیون کنند و اندکی درد واندوه خود را تسکین دهند، انها حتی نمی دانستند بر سر جنازه ی فرزندانشان چه رفته و در کجا دفن شده اند. فقط خبر بود و گاه لباسها و خرت و پرت های  فرد اعدام شده که تحویل خانواده ها داده می شد.

گاهی امکان آن را داشتیم که به خانواده های داغدیده سربزنیم و گاه نه.

اوایل آذرماه بود که خبردار شدیم سه تا از پسرهای سید عیسی را اعدام کرده بودند.

با چند نفر از دوستان رفتیم خانه اش که اظهار همدردی کنیم. پسر دیگرش که چند ماهی بود از زندان آزاد شده بود، هنوز با کف پاهای آش و لاش شده و ستون فقزات صدمه دیده اش در رختخواب افتاده بود و ناله می کرد.

سید عیسی کارگر بود و از سندیکالیست های قدیمی به شمار می رفت. پسرانش هرکدام به راهی رفته بودند، یکی مجاهد بود و دو نفرشان چپ بودند و آنکه در رختخواب ناله می کرد به جرم برادربودن با بقیه زندانی شده بود و پس از تحمل یک سال و نیم شکنجه جسم نیمه جانش را تحویل پدر داده بودند و اکنون خبر اعدام بقیه را دریافت کرده بود.

هنگام خداحافظی سید عیسی روبه ما کرد و گفت’ روزی می رسد که این جنایتکاران در دادگاه خلق محاکمه و به سزای اعمالشان  برسند’ 

بعد از اعلام هلاکت دو تن از دژخیمان رژیم که یکی از آنها در کشتار زندانیان سیاسی ۶۷ نقش مستقیم داشته و بعد از آن هم مرتکب جنایات بیشتری شده بود، بساری از افراد اپوزسیون با نوشتن مقاله و انجام مصاحبه و غیره از هلاکت انها اظهار تاسف کرده اند.

استدلال آنها این است که اگر دژخیمان زنده می ماندند و در یک دادگاه ‘عادلانه’ محاکمه می شدند اعترافات آنها می توانست ابعاد گوناگون جنایت هولناک ۶۷ را برای مردم روشن کند!

باید از این دوستان پرسید کدام یک از ابعاد فاجعه ی ۶۷ ناروشن و پوشیده مانده است که قرار بود دژخیمان در دادگاهی که معلوم نیست کی برگزار خواهد شد آن را افشا کنند؟

فرمان دژخیم آصلی یعنی خمینی مبنی بر قتل عام دسته جمعی زندانیان سیاسی در همان دوران منتشر گردید، اسامی اعضای هیئت مرگ و موقعیت آنها بارها منتشر شده است، قاضی مرگ و صادر کننده ی احکام  تمام زندانها شناسایی شده اند، کمیت و کیفیت دادگاه های فرمایشی و چگونگی صدور احکام هم بارها از طرف زندانیان جان بدربرده افشا شده است و مرحوم منتظری نیز طی مصاحبه ی مشروحی بسیاری از جزئیات دیگر را بیان کرده بودند. بنابر این باید پرسید چه مانده که مردم آن را ندانند و باید از اعترافات دژخیمان در دادگاه استخراج شود؟

واقعیت این است که تمامی ابعاد جنایت هولناک ۶۷ روشن شده و به اندازه کافی اسناد و مدارک در دسترس مردم قرار دارد. تنها بعدی که هنوز در پرده ابهام مانده است شمار دقیق اعدام شدگان است که آن هم در بایگانی زندانها موجود است و اگر هم نباشد نمی توان انتظار داشت که نام و نشان چندین هزار نفر زندانی اعدام شده در ذهن علیل دژخیمان فرتوت نقش بسته باشد که بشود از آن فهرست تهیه کرد.

بنابر این من نه تنها از هلاکت این دو دژخیم متاسف نیستم بلکه فلاکت و هلاکت همه ی دژخیمان را آرزومی کنم.

فاجعه اینجا است که دوستان طرفدار ‘محاکمه ی عادلانه ی دژخیمان’ در ۳۵ سال گذشته همواره آرزوی تندرستی و سلامت دژخیمان را داشته اند که روزی روزگاری انها را محاکمه کنند و دژخیمان در تمامی این سالها هر روز مرتکب جنایت تازه ای شده اند و بدون ترس و واهمه به صدور حکم زندان، شکنجه و اعدام هزاران متهم سیاسی دیگر مبادرت کرده اند..

به عبارتی دیگر بی مجازات ماندن دژخیمان فقط و فقط انها را برای ارتکاب جنایات بیشتر یاری داده است و آنها را گستاخ تر و لجام گسیخته تر کرده است. دژخیمان خیلی زود پی بردند که نه تنها هیچ خطری آنها را تهدید نمی کند، بلکه بسیاری از اهالی اپوزسیون شب و روز برای تندرستی و طول عمر انها دست به دعا برمی دارند!

در خاتمه ناچارم تکرار کنم که به نظر من بی مجازات ماندن دژخیمان نه تنها آنها را گستاخ تر می کند بلکه به دژخیمان آینده هم این پیام را منتقل می کند که نترسید وبیم به دل راه ندهید که هیچ مجازاتی در کار نیست و در قبال هر جنایتی که مرتکب شوید از رژیم مقام و ملک و مال و پاداش دریافت خواهید کرد.

پایان

بایز افروزی ۲۰.۰۱.۲۵


Google Translate