ما انسانها از طرفی با واقعیات درونی( ذهن، روح، عقل، احساس و ارگانیسم داخلی) خود و از طرفی دیگر با واقعیات بیرونی از خود که به اجتماع و محیط زیست تعلق دارند سر و کار داریم. طی چند صد میلیون سال رشد و تکامل تاریخی این واقعیات درونی و بیرونی در رابطه با هم همدیگر را رشد و تکامل داده و می سازند. از دل این رشد و تکامل ساختار عناصر، گیاهان، جانوان و از جمله ما انسانها بر روی کره زمین شکل گرفته و می گیرند. آنچه ارتباطات و بده و بستانهای رشد و تکامل را بین موجودات زنده و غیر زنده تنظیم می کنند خواص هستند. خواص بحث مفصلی دارند وارد آن نمی شوم. ارگانیسم گیاهان، جانوران و حیوانات از جمله انسان از درون دارای خواص و با عناصر ترکیبی شیمیایی که آنها هم داری خواص هستند درون بدن را متناسب با ارگانیسم بدن تنظیم و می سازند. گیاهان از طریق ریشه، پوست، برگها، گلها و میوه با محیط بیرون از خود ارتباط برقرار می کنند. بسیاری از جانوران در برخورد با محیط خارج از بدن اندامهای حسی دارند که به شکلهای مختلف با بیرون از بدن با محیط ارتباط برقرار می کنند. اما در رابطه با بسیاری از حیوانان و انسانها که دارای حواس پنجگانه (حس بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی)هستند. این حواس در برخورد و ارتباط با محیط ها در اندازه های مختلف بده و بستان عقلی و احساسی دارند، منتها رشد و تکامل انسان از حیوانات بیشتر بوده و عقل و احساس در انسانها در درجه خیلی بالاتری از حیوانات دیگر قرار دارد که این خود بحث مفصلی دارد و وارد آن نمی شوم.
عقل و احساس بالقوه ما انسانها در برخورد ما با خودمان و با اجتماع و محیط زیست رشد می کنند و به شناختها و تجارب عقلی و احساسی بالفعل تبدیل می شوند. آنها رشد و تکامل ما را از درون و رشد و تکامل ما را از بیرون در رابطه با اجتماع و محیط زیست شکل می دهند. ما در رابطه با درون خود و در رابطه با این محیط ها تجارب و شناختهای عقلی و احساسی بالقوه جدید به دست می آوریم که به عنوان فکر، خرد، عادت، عاطفه، میل، بی میلی، گرایش، واگرایی، یادگیری های خوب و بد، ایده و پروژه در تنظیم و ساختن ذهن، روح، عقل، احساس و ارگانیسم ما نقش دارند، البته با کمک مواد غذایی. اگر این شناختها و تجارب بالقوه را دوباره بکار بندیم دوباره در عمل از نو بالفعل شده که روی محیط ها و روی ذهن، روح و جسم ما تاثیر و آنها را خوب و یا بد رشد می دهند. با این رشد ما دوباره شناختها و تجارب بالقوه عقلی و احساسی جدیدی به دست می آوریم. آثار ونتایج مثبت و منفی آنها را در کوتاه مدت و در دراز مدت در درجه اول در واقعیات درونی خود پیدا می کنیم که آیا این شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل که در رابطه با هم رشد و تکامل داشته اند واقعیات درونی ما را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی سالم کرده اند و یا بر اثر اشتباهات، ما را به بیماری های مختلف ذهنی، روحی و جسمی گرفتار کرده اند. در بیرون از بدن خودمان آثار خوب و بد آنها را در اجتماع، محیط زیست، سیاست، فرهنگ، اقتصاد، صنعت، حقوق، علوم تجربی و علوم اجتماعی( جامعه شناسی و روانشناسی) می بینیم که آنها رشد سالم و پیشرفت داده اند و یا نه عقبگرد، خراب و ویرانگرند، مثل انقلاب مخرب ۵۷ ایران،
پس بنابراین شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل عقلی و احساسی ما مردم نیز بیانگر نوع رشد، تکامل، ارتباطات، بگو مگو ها و بده و بستانهای ما مردم با درون خود از یک طرف و با واقعیات بیرون از بدن ما، یعنی اجتماع و محیط زیست از طرفی دیگر می باشند که در رابطه با هم رشد و تکامل دارند.
چگونگی رشد آنها را در جامعه بیشتر باز می کنم.:
بخشی از تجارب و شناختهای عقلی و احساسی بالقوه و بالفعل ما در اجتماع و محیط زیست از کنشها و واکنشهای متضادی به دست آمده اند که یکدیگر را در جهت متضاد بطور درست و یا غلط تحریک و رشد می دهند. حاصل آنها شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل متضاد درست و یا غلط جدید می باشد. افراد را در اندازه های مختلف از هم جدا می کنند که این هم می توانند بجا و یا نا بجا باشد. بخشی دیگر این بگومگوها و بده و بستانهای ما با خودمان و با اجتماع و محیط زیست به صورت کنش و واکنش همسویی هستند که همکاری و همگرایی فرد و افراد را تقویت و تکمیل تر می کنند که باز این هم می تواند درست و حساب شده و یا غلط و مخرب مثل دوستی خاله خرسِ باشد.
اما مردم در اصطکاک و برخورد با هم از تجارب و شناختهای متضاد و خیلی خودمانی بی حساب و کتاب منفی خود در اندازه های مختلف درس گرفته و با در نظر گرفتن میزان امکانات و توانایی های خود، سعی می کنند که بده و بستانهای بینابینی و متوسط با همدیگر و با اجتماع و محیط زیست داشته باشند تا از رشد موضوعات بیش از حد متضاد جلوگیری کنند که این هم مثبت یا منفی است.
چرا تا این حد پر فراز و نشیب ؟، چون اولا تکامل چند صد میلیون ساله موجودات، بخصوص انسانها خیلی پیچیده و همه انسانها در جزئیات تکامل با هم اختلاف دارند، پس بنابراین زاویه دید، برداشتها، شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل فردی و جمعی انسانها با هم فرق دارند. این شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل عقلی و احساسی مختلف فرد و افراد را دسته بندی می کنند. جوامع در سطحهای مختلف زیرمجموعه طبقاتی پیدا می کنند. این یعنی تغییراتی در زندگی فردی و جمعی افراد. اما در انسان برتری ژنی وجود ندارد. تغییرات ژنی طی چند میلیون و چند صد هزار سال شکل می گیرند و آنها را در گونه ها و راسه های گیاهی و جانوری می توان پیدا کرد، پس بنابراین اگر کسی خودش را ژن برتر می داند ناشی از کمبودها و بیماری های ذهنی و روحی این فرد است.
رشد و تکامل جامعه در جهت غلط و یا درست:
اگر این شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل عقلی و احساسی که در رابطه با هم و در رابطه با اجتماع و محیط زیست به دست آورده ایم در یک روند طولانی به طرف پسروی، رکود، انزوا و توهمزایی رشد کنند، نهایتا ما از ایدئولوژی های افراطی، مثل مذهب، ناسیونالیسم، قومگرایی، قبیله گرایی و کمونیسم افراطی سر در خواهیم آورد تا مرز خرابی و ویرانی خودمان از درون و خرابی اجتماع و محیط زیست از بیرون. این هم در تاریخ ریشه چند ده هزار ساله دارد.
اما اگر تجارب و شناختهای بالقوه و بالفعل عقلی و احساسی ما بطور نسبی مثبت و با علم هماهنگی داشته باشند ما رشد و پیشرفت نسبی کرده و مدام باید آن را اصلاح کنیم. در هر دو حالت پسرفت و پیشرفت خودمان آثار منفی و مثبت آنها را در خودمان و در اجتماع، محیط زیست، سیاست، فرهنگ، مذهب، قومیت، حقوق، صنعت، اقتصاد، علوم طبیعی و علوم اجتماعی( جامعه شناسی و روانشناسی) خواهیم دید.
چرا تجارب و شناختهای تلخ ذهن، روح و جسم ما را می خورند؟
این ریشه چند قرنه دارد. اما در آخر دوره رژیم شاه و بخصوص در رژیم آخوندی مردم ما را هزار و چهارصد سال به عقب رشد دادند. آنها با تجارب و شناختهای بالقوه و بالفعل تلخ ایدئولوژی های افراطی، بخصوص مذهب افراطی ما را مسخ کردند. بعد از انقلاب ۵۷ این شناختها و تجارب بالقوه و بالفعل تلخ مسخ کننده بالا به برکت آخوندیسم مخرب تر و بدجوری به هم گره خوردند و ذهن، روح و جسم مردم را موریانه وار خورده و می خورند و اجتماع و محیط زیست ایران را خراب کرده اند.
فرد و افراد از روی نادانی، ناتوانی، بی قانونی، بی برنامگی، فقر، بی سوادی به شکلهای مختلف به هم وابسته و به هم آویزان بودند. این وابستگی و آویزانی هم جنبه منفی داشت و هم مثبت . منفی بود، چون فرد و افراد با خودشان و با رژیم منفور آخوندی سر کوچکترین چیز پیش پا افتاده به هم گیر داشتند. هیچ راه حل فردی و جمعی برای آنها وجود نداشت. از طرفی دیگر دولت، قانون و حقوق درستی هم در کشور وجود نداشت که جلوی آویزان بودن منفی به هم و برخوردهای مخرب فرد و افراد را بگیرد، حتی خود رژیمی ها از روی نادانی به مردم آویزان بودند. این موضوع تا آن حدی در جامعه رشد کرد که همه رژیمی ها به جان مردم و به جان خودشان افتاده و برای مردم و برای خودشان می زدند. همین باعث شده که رژیم منفور آتش به اختیار اعلام کند که ما در هیچ سطحی نمی توانیم به شما پاچه خاران رژیمی کمکی بکنیم. هر کس به هر شکلی می تواند به جان مردم بیفتد و مردم را سر و کیسه کند. این آویزانی، گیردادنها و وابستگی های منفی چند دهه بعد از انقلاب به شکلهای شهادت دروغ در دادگاه، خرید و فروش مدرک دکترا و مهندسی تقلبی، غارت مردم به شکلهای مختلف، دعوا، دزدی، کشتن همدیگر، مواد مخدر، فروش کلیه، کبد، قرنیه چشم، قلب، دارو و نوزاد فروشی، فحشا، غارت، زندان، شکنجه و اعدام بی حساب و کتاب خودنمایی می کردند. عوامل رژیم هم در این جریانات دست داشتند. همه به هم گیر و آویزان و بسیار منفی و مخرب بودند. همه این فلاکتها زیر سر همین تجارب و شناختهای عقلی و احساسی تلخ و مخرب زمان شاه و بخصوص زمان آخوندی بودند که یک سر آنها به آخوندیسم و مذهب افراطی وصل و سر دیگر آن به مردم وصل و ذهن، روح و جسم مردم را می خوردند که فلان فلان شده ها شما مردم و شما آخوندها و مذهب افراطی و اربابان خارجی، ما تجارب و شناختهای مردم را به این روز انداختید، پس حالا هم تر و خشک با هم بسوزید.
بالاخره تجارب و شناختهای تلخ با مردم آشتی می کنند.:
چندین دهه بعد از انقلاب شوم ۵۷ پس از خرابی های زیاد در جامعه، ایرانیها پی به اشتباه خود بردند. بالاخره گوش مردم پس از چند دهه به غُرغُر(قُرقُر) این شناختها و تجارب تلخ عقلی و احساسی بدهکار شد. مردم از این تجارب و شناختهای تلخ عقلی و احساسی درس گرفتند. کم کم فرد و افراد از اوضاع آویزان مخرب و منفی به همدیگر در جامعه درک بیشتری پیدا کرده بودند. این شناختها و تجارب تلخ با وجودی که ذهن و روح و جسم مردم را می خوردند به مردم کمک کردند که تا مردم این شناختها و تجارب تلخ منفی را کم کم اصلاح نسبی کردند. ذهن و روح مردم اصلاح تر و فرد و افراد با خود و با دیگران بیشتر آشتی کردند و دشمن واقعی خود، یعنی مذهب افراطی، بخصوص آخوندیسم و ایدئولوژی های افراطی را پس از سده ها و دهه ها سال شناخته و به آنها کم و بیش پشت کرده اند. این یعنی پس از انقلاب ۵۷ با کمک تجارب و شناختهای تلخ اصلاح شده خودشان مردم ایران اصلاح تر شده و عقبگرد هزار و چهارصد ساله مذهب افراطی خودشان را ترمز زدند. جامعه شروع کرد که از وابستگی ها و آویزان بودن های منفی مذهبی افراطی فاصله بگیرد. با تمام محرومیتها، محدودیتها، آویزان بودن منفی، غارت، زندان و شکنجه کم کم آویزان بودن و وابستگی مثبت هم بین مردم زجر کشیده هم بوجود آمد.
آویزانی و وابستگی مثبت:
مردم به جای اینکه با هم برخورد منفی و به هم گیر بدهند و با هم گلاویز شوند و تقصیرها را به گردن هم بیندازند، کم کم همدیگر را پیدا و آویزان مثبت برهی مردم معنی پیدا کرد. بعضی ها که می توانستند به فرد و افراد فقیر محتاج و آویزان کمکهای نقدی و مالی می کنند تا با کمک هم این فقر و آویزانی منفی را کمتر کنند. یا مردم با هم دست به دست هم می دهند برای حل مشکلات بزرگ، مثلا مددیاری و امداد رسانی مردم مواقع زلزله، آتش سوزی ها در جنگلها و جلوگیری از خرابی های بیشتر محیط زیست. با وجودی که آویزانی منفی مردم به هم جنبه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی مخرب و ریشه در مذهب افراطی گسترده دارد ، ولی آگاهی و بسیج همه جانبه مردم کمک کرد که با آویزان بودن مثبت به جنگ آویزان بودن منفی بروند. از طرفی دیگر از دل این آویزان بودن مثبت، مردم همدیگر را بیشتر پیدا کرده و در تظاهرات، اعتصابات، تجمعات پشت به دشمن روی به میهن کرده و می کنند که از دل آن شورشهای دی ماه ۹۶، آبان ۹۸ و سپس جنبش انقلابی مهسا با تمام تلفات سنگین بیرون آمدند که خوشبختانه هنوز ادامه دارد. این وابستگی و آویزان بودن مثبت و منفی فرد و افراد در جنگ با هم هستند. در اندازه های مختلف در تمام کشورها وجود دارند، ولی در کشور مثل ما که فقر و بی عدالتی حاکم است بیشتر است.
خلاصه ای از چگونه راه درست تر در جامعه؟
۱- حساب شده به هم اطمينان کنیم. ۲- رعایت امنیت درست همدیگر. ۳- مشورت با هم. ۴- هسته های تشکیلاتی دو نفره و سه نفره تا کار تشکیلاتی چند نفره و یا گروهی، سازمانی و حزبی بوجود آوردن، چون اکثر کارها جمعی و راه حل های جمعی می طلبد. ۵- از کوچک شروع کردن برای انجام کارهای مختلف فردی و جمعی تا کم کم تجربه و شناخت درست کسب شود و اگر اشتباهی رخ داد اشتباه کوچک و قابل اصلاح باشد. ۶- فعالیتها می توانند امور فردی، جمعی، گروهی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و حقوقی را در بر بگیرند. ۷- افراد در رابطه باهم با مشکلات فردی و جمعی سر و کار دارند، پس بنابراین اگر به کسانی اطمینان دارید، شاید لازم باشد که با مشورت و کمک آنها مشکل فردی و جمعی را حل کنید. یا راه حل های فردی خودتان را در اختیار همنوع خود قرار دهید تا مشکل جمعی جمع با کمک هم حل شود.
۸- احزاب، گروه ها و سازمانها در درون خودشان این هسته های دو و سه و چند نفره متنوع را بوجود آورند تا افراد، بخصوص نوجوانان و جوانان بهتر همدیگر را پیدا و راحت تر و منسجم تر کار تشکیلاتی بکنند. زمان علم و پیشرفت است. با کمک علم و این هسته های درون تشکیلاتی از بار روی دوش ایدئولوژی های کهنه، منزوی و راکد چپ و راست بکاهید. ۹- شما مردم ایران چندین میلیون نفر هستید و با هم میلیونها تجارب و شناختهای تلخ مختلف در زمینه های مختلف دارید و هر کدام به یک شکلی برای شما حکایتهای تلخ دارند و گوشه ای از خرابیهای زندگی شما را به شما نشان می دهند. ما تجارب و شناختهای عقلی و احساسی تلخ میلیونی هر کجا شما مردم کم می آورید ما به شما هشدار داده و به شما می گوییم که در این مؤرد مشخص آیا باید عقلی برخورد کنید و یا احساسی و یا در اندازه های مختلف از هر دو. اگر مردد بودید به شما یادآور می شویم که مثلا فلان روز فلان حرفها را زدید و یا فلان کارها را کردید و دیدید که چه قدر بد، مخرب و اشتباه بودند، پس بررسی کنید که این مؤرد مشکوک که الآن می خواهید انجام دهید مثل آن مؤردهای قبلی مخرب و خطرناک هستند یا نه. ما تجارب و شناختهای میلیونی خودتان را در اختیار همدیگر قرار دهید. ۱۰- از طرفی دیگر از علم درست همدیگر هم استفاده کنید. علم شما مردم را از اشتباهات خیلی بزرگ قبل از اینکه خیلی دیر شود بیرون می آورد.
فراموش نکنید که ما تجارب و شناختهای تلخ در ذهن، روح و جسم شما هستیم و از شما جدا نیستیم و همدیگر را درست یا غلط و مثبت یا منفی رشد داده و می سازیم. اگر ما تجارب و شناختهای تلخ توسط علم درست شما اصلاح شویم ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما مردم و زندگی فردی و جمعی، اجتماع و محیط زیست اصلاح تر می شوند، در نتیجه ما به شما مردم آویزان منفی نیستیم، بلکه آویزان مثبت و شما هم به ما آویزان مثبت هستید و همه ما به اجتماع و محیط زیست وابسته و آویزان مثبت هستیم و بالعکس. ۱۱- مشکلات شما مردم ایران ریشه در فقر، بی سوادی، عقب مانگی مذهب افراطی، ایدئولوژی های افراطی، ابرتورم، بی آبی، بی نانی و بیکاری دارند. اگر به این مشکلات مشترک توجه کنید و از ما تجارب و شناختهای تلخ کمک بخواهید ما شما را یاری می دهیم که در این شرایط سخت مخرب همدیگر را بهتر بفهمید و با هم بیشتر متحد و آویزان مثبت به هم شوید و با کمک هم مشکلات را حل کنید. ما به شما کمک می کنیم که کجاها عقلی و کجا ها احساسی و کجا ها از هر دو استفاده کنید. راه حل فردی برای مشکل جمعی وجود ندارد. ۱۲- با کمک ما شناختها و تجارب عقلی و احساسی و با کمک علم درست سنگینی کوله بار زندگی پر فراز و نشیب خودتان را از روی دوش ایدئولوژی های کهنه، راکد و افراطی، بخصوص مذهب افراطی راکد برداشته و بیشتر روی دوش عقل سلیم و احساس سالم و علم درست خودتان می اندازید، چون این ایدئولوژی ها کهنه، قدیمی و فرسوده هستند و امروزه خیلی زیاد نمی توانند کوله بار زندگی بشر را به دوش بکشند. عقل سلیم، احساس سالم و علم درست بهتر می توانند کوله بار زندگی را به دوش بکشند و ذهن، روح و جسم شما مردم ایران و جهان را از این ایدئولوژی های کهنه و راکد تا حدود زیادی پاک کنند. از طرفی دیگر شما مردم از افراط این ایدئولوژی های کهنه و راکد از ذهن و روح خودتان تا حدودی می کاهید و آنها در زندگی شما نقش کمتری دارند. در عوض عقل سلیم و احساس سالم و علم درست در زندگی شما حرف اول را می زنند..
برای شما عزیزان آرزوی موفقیت می کنم. پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
–
اکبر دهقانی ناژوانی