روز گذشته اعلام شد دو قاضی سرشناس دیوان عالی کشور، علی رازینی و محمد مقیسه روز شنبه ۲۹ دی پس از تیراندازی مقابل کاخ دادگستری تهران کشته شدند.
خبرگزاری مهر گزارش داده که علاوه بر کشته شدن مقیسه و رازینی، در این حمله قاضی میری نیز زخمی شده است، این خبرگزاری بهنقل از منبع آگاه خود نوشته است این قضات با «تیر جنگی» هدف قرار گرفتند و ضارب پس از تیراندازی اقدام به «خودکشی» کرده است.
مرکز رسانه قوه قضائیه از عامل این حمله با عنوان «یک فرد مسلح نفوذی در دیوان عالی کشور» نام برده و گفته است که «براساس تحقیقات اولیه، او نه پروندهای در دیوان عالی کشور داشته و نه از مراجعین به شعب دیوان بوده است».
طولی نکشید که پایوران رژیم ایران این ترور را به سازمان مجاهدین خلق منتسب کردند! از حسامالدین آشنا تا مصطفی پورمحمدی که همگی به نقش مجاهدین خلق تاکید داشتند! تا این لحظه سازمان مجاهدین خلق در مورد این ادعاها و ترورها سکوت کرده و واکنشی نشان نداده است!
اما میتوان با نگاه به چند نکته درک کرد که این ترورها را نمیتوان به مجاهدین خلق منتسب کرد! نخست آن که مانند دهه شصت نیست که مجاهدین خلق هنوز در ایران آن پایگاه و خانههای تیمی خود را داشته باشند! چرا که اوج رادیکالیسم اقدامات حامیان آنان در زمان کنونی تنها دیوارنویسی و آتش زدن درب پایگاه بسیج است! همچنین مانند دهه هفتاد نیست که در نزدیک مرز ایران پایگاه داشته باشند که بشود به سادگی وارد ایران شوند و مانند ترور لاجوردی، این افراد را نیز ترور کنند! همچنین برای عضویت حتی در بخش آبدارچی دیوان عالی کشور هیچگاه یک فرد عادی با تفکرات خاص سیاسی مخالف حکومت نمیتواند فعالیت کند و بعد از پژوهش و تحقیق این عضویت انجام میشود پس نمیشود ضارب را متهم به عضویت در مجاهدین خلق کرد! پس این گزاره رژیم تنها برای آن است که بتوانند افکار عمومی حامیان خود را راضی نگه دارند اما واقعیت چیزی دیگر است!
این ترورها نشان از یک فروپاشی سیاسی و ریزش در رژیم ایران است! فروپاشی و ریزشی که در مراکز اصلی حکومت خود را نشان میدهد! این فروپاشی و ریزش نه خلقالساعه است و نه یک اقدام بسیار عجیب! هر ناظری که بر صحنه سیاسی ایران نظارت دارد درک میکند که رژیم ایران با فساد ساختاری، غارت ثروت جامعه توسط پایوران رژیم، هزینه ثروت جامعه در خدمت تروریسم در خاورمیانه، سرکوب آزادیهای اجتماعی مانند حجاب اختیاری، سرکوب منتقدان و معترضان مسالمتآمیز، شلیک به هواپیمای مسافربری، نبود اشتغال، اقتصاد جنگ زده بدون وجود جنگ درون خاک ایران و….. باعث شده که نه تنها شهروندان عادی غیر حکومتی بلکه حتی افراد وابسته به حکومت هم از آن خشمگین شده و ریزش کنند و خشم خود را با ترور شخصیتهای برجسته حکومت نشان دهند!
رژیم ایران میتواند برای تبلیغات و پروپاگاندا اعلام کند که این ترورها را مجاهدین خلق انجام دادهاند که به وسیله آن فضای سرکوب را بیشتر کرده تا مخالفین را با این بهانه سرکوب کند اما این سرکوب و این تبلیغات دوام چندانی نخواهد داشت! چرا که فروپاشی سیاسی رژیم ایران از همان سال ۱۳۹۶ آغاز شده و هر سال اوج گرفته و با خیزش انقلابی «مهسا/ژینا» نمایان شد که بسیاری دیگر میانهگرایی را کنار گذاشتند و علنا علیه رژیم ایران موضع گرفتند و اکنون گویا این ریزش به حذف شخصیتهای مهم رژیم ایران منجر شده است!
قطعا ما پیشگو نیستیم که آینده را پیشبینی کنیم اما این ریزش و این حذف شخصیتهای مهم رژیم ایران خود نشانی از فروپاشی سیاسی است که پیاماور این است که رژیم ایران عملا از درون دو شقه شده و با وجود یک جامعه عمیقأ اعتراضی خشمگین همه ناظران در این مورد متفق القول هستند که اعتراضات سراسری مردمی بار دیگر اوج خواهد گرفت!
اعتراضاتی که شاید رژیم ایران مانند سال ۱۴۰۱ دیگر نتواند سرکوب کند چرا که این بار نیز بخشی از بدنه حکومتی که سال ۱۴۰۱ در کنارش بود این بار در کنار معترضین است که میتواند چالش بزرگ برای رژیم ایران باشد که آن را بیش از پیش به لبه پرتگاه سوق خواهد داد!
واقعهای که این بار نه مانند سال ۱۳۵۷ نه به یک دیکتاتوری بلکه این بار با وجود یک جنبش بزرگ مدنی دموکراسیخواهی درون جامعه ایران و شخصیتهای دموکراسیخواه در اپوزیسیون بدون شک ایران را به سوی یک دموکراسی سکولار پیش خواهد برد! از همین رو باید به آینده خوشبین بود و در وقایع متفاوت سعی کرد موضع و کنش دموکراسیخواهی خود را همگام با رویدادها کرد تا این مهم که همان تشکیل یک ایران دموکراتیک، سکولار و لیبرال است رخ دهد!
ووکاشین پاکروان