ضرورت دفاع از انقلاب ۵۷
اهمیت کنونی دفاع از انقلاب ۵۷ دلایل متعددی دارد؛ مهمترین دلیل بر اهمیت دفاع از انقلاب ۵۷، دفاع از انقلاب علیه حکومت جمهوری اسلامی است. جبهه راست با نوساناتتی خواهان انقلاب علیه جمهوری اسلامی نیست. به میدان مبارزه آمدن مردم علیه جمهوری اسلامی، برای مثال در جریان قیام زن-زندگی-آزادی، تصویری از آینده جامعه و بالا بودن سطح مطالبات مردم و نقش برجسته مردم در سیاست و دولت را به تصویر میکشد؛ طالبان سلطنت را که خواهان حکومت یک درصدیها (%۱) بودند و هستند، از این حضور گسترده مردمی در تعیین سرنوشت خود هراسناک و متنفر می کند. همیشه و همه جا جریانات راست خواهان کمترین تغییرات سیاسی-اجتماعی در کمترین زمان ممکن و هم در دولت و حکومت سیاسی جامعه هستند. جریانات راست ایرانی هماکنون وحشت زده از انقلاب در جریان مرتبا و موفق تر از جمهوری اسلامی درحال ترور شخصیت و متهم کردن چهرهها و شخصیتهای مبارز هستند. آنها فعالین میدانی را نفی و متهم و ترور سیاسی می کنند، تا بحث به «ایران» و «نجات ایران» و «شاهزاده» محدود بماند. این کار ضدانقلابی، با حمله و توهین و ترور سیاسی انقلاب و انقلابیون ۵۷ با نام «۵۷ تیها» صورت می گیرد.
دوم اینکه، امروز جبهه ارتجاع با همه پراکندگی تشکیلاتی و آشفتگی سیاسی و بی پرنسیپی اجتماعی و اخلاقی خود، اما متحدانه بر انقلاب ۵۷ نفرین میفرستند و حتا اعلام کردهاند که از «۵۷ تیها» و مدافعین انقلاب ۵۷، انتقام خواهند گرفت. این انتقام را فی الحال شروع کرده اند، کسی نمیتواند از آرمانهای انقلاب ۵۷، یعنی آزادی و عدالت و حقوق فردی و اجتماعی (زبان مادری و دیگر حقوق شهروندی) دفاع کند و مورد همه نوع هجمه قرار نگیرد. اما حمله به انقلاب ۵۷ برای دفاع از ماقبل ۵۷ است؛ و دفاع از عصر آریامهر، برای دفاع از بازگشت به «عصر طلایی آریامهری» است. بنابراین با دفاع از انقلاب ۵۷ باید باردیگر علیه سلطنت و پادشاهی و حکومت اقلیت دزد و چپاولگر و سرکوبگر اعلام حضور نماییم.
و سوم، دفاع از زاویه علمی از انقلاب ۵۷ است: کم نیستند دکترها و استادان دانشگاهی که انقلاب ۵۷ را نتیجه «اشتباهات» میدانند و محکوم می کنند. این نگاه بشدت غیر علمی، ناشی از قضاوتهای اخلاقی، یأس از ناکامیهای سیاسی، و عقده از بی نصیبی از امکانات مالی و ثروت کشور ایران است. قرار است تاریخ افراد را قضاوت کند و نه افراد تاریخ را، آن هم قضاوت اخلاقی! تاریخ یک روند، یک پروسه، و یک فرایند است که در طول زمانی یک جامعه معین، بعنوان یک کلیت زنده، در حرکت از شرایطی به شرایط دیگر است. افراد و تشکلات و احزاب و جنبش ها، درواقع ارگانهای زنده جامعه در این حرکت هستند که به محتوای آن شرایط بر مبنای دادههای عینی، طی یک کنش و واکنش دینامیکی کیفیت و کمیت میبخشند و تعین یابی ویژه ای را پدید آورده و ایجاد می کنند. البته افراد (شخصیت های اثربخش) میتوانند اشتباه عمل نمایند؛ اما نتیجه نهایی یک پروسه اجتماعی را نمیشود بعنوان اشتباه ارزیابی کرد، زیرا دادههای تاریخی محصول یک عامل یا کنش تنها و منجمد و درفضای خالی و معلق نیست بلکه محصول مستقیم و غیرمستقیم چندین عامل است که برهمدیگر تأثیر گذاشته و از یکدیگر تأثیر می پذیرند. بنابراین انقلاب ۵۷ نه فقط اشتباه نبود، بلکه نتیجه منطقی تاریخ ایران عصر آریامهری بود. حتا به قدرت رسیدن فاشیسم اسلامی را هم نمیشود و نباید بعنوان «اشتباه یا غلط یافریب خوردگی» نام نهاد. انقلاب ۵۷ اسلامی نبود؛ به این دلیل ساده که آرمانهایش مانند عدالت و آزادی و حقوق بشر و رفاه و خوشبختی و حرمت انسانی و غیره هیچکدام در قاموس سخیف اسلام نمی گنجد؛ نه در قرآنش، نه در دولت و اعمال محمد و نه جانشینانش و نه در طول کل تاریخ حکومتهای اسلامی و نه امروز توسط هیچیک از جریانات اسلامی، شاهد دفاع عملی از این آرمانها نبوده و نیستیم. انقلاب ۵۷ از جریان اسلامی شکست خورد و آنچه «انقلاب اسلامی» نام گرفت، ضد انقلاب ۵۷ بود.
این جماعت طالبان سلطنت که چنین بی پروا و ذهنی و غیرعلمی علیه انقلاب ۵۷ بیوقفه تبلیغ و تهمت و فحش و تهدید می کنند، کارشان درواقع فرافکنی و نه نفهمی است. اگر کسی مغزش را به مقدسات، شرفش را به پول، وجدانش را به موقعیت اجتماعی، و انسانیتش را به قدرت نفروخته باشد، لاجرم باید حکومت پهلوی را بانی و باعث به قدرت رسیدن آخوند و اوباش الهی معرفی کند. از کشف حجاب رضا خان تا ساخت دهها هزار مسجد توسط محمد رضا پسرش، این پهلوی ها بودند که جاده صاف کن باند تبهکار آخوند و ملا و روحانی بودند، و نه انقلاب ۵۷. این همه نفرت علیه انقلاب ۵۷ و این میزان از توهین و تهدید علیه «۵۷ تیها» توسط شاه الهی ها برای این است که نپذیرند که این آریامهر بود که با اقدامهای کرده و ناکرده اش مسبب به قدرت رسیدن روحانیت همیشه فرومایه شیعه شد. اگر مردم فریب خمینی و اوباش روحانی را خوردند علتش چه چیزی جز فضای خفقان و سرکوب بود؟ وقتی آزادی بیان و تشکل و تحزب نباشد، جامعه به منجلابی تبدیل میشود که در آن ویروس خطرناک خرافات، تقیه، تقلید و مقلد، «سگ امام حسین»، «هر چه امام فرمانم دهد»، و دیگر فجایع رشد می کنند و رخ می دهند، تا آنجا که یک لمپن مذهبی بنام روح الله خمینی آن جایگاه را پیدا میکند که دستور سرکوب زن و کارگر و کردستان و ترکمن صحرا و قتل عام زندانیان و ادامه جنگ و دیگر جنایتهایی که کرد، بدهد. اگر آریامهر خودش را «سایه خدا» نکرده بود، روح الله جرأت نمیکرد خود را نماینده خدا و جانشین رسول معرفی، و دیگر مزخرفات اسلامی را به جامعه تحمیل کند. دروازه فاشیسم اسلامی را دیکتاتوری منفور آریامهری بروی مردم ایران باز کرد..
مردم ایران حق داشتند که انقلاب کنند تا از حکومت فردی رها شوند، تا از سرکوب و شکنجه و اعدام ساواک خلاص گردند، تا از دزدی و اختلاس نجات یابند، تا از توهین و تحقیر صاحبان زر-زور-تزویر خلاص شوند. مردم برای اینکه از تبعیض هر روزه و چندگانه رها شوند انقلاب کردند؛ مردم برای رهایی از فقر و فلاکت همه جانبه ای که زندگیشان را دربرگرفته بود و دورنمای پایان آن را نمیدیدند و درعین حال میدیدند که “هزار فامیل” چه ریخت و پاشهایی که نمی کنند، انقلاب کردند. مردم برای آزادی و رفع تبعیض و حرمت شخصی و احترام اجتماعی انقلاب کردند. اکنون مدافعین حقیر سلطنت طلب، زیر سایه براست چرخیدن دنیای سیاست، و همچنین در فرصتی که اوباش مسلمان فاشیست حاکم بر ایران برایشان فراهم کرده اند، این جنایتکاران حاکم را نتیجه انقلاب مردم و منتخب انقلابیون ۵۷ معرفی میکنند، تا اقرار نکنند که آن جلاد آریامهرنشان چگونه و درچه سطحی آزادی کشی کرد؛ از آزادی بیان و قلم و مطالعه، تا آزادی احزاب و تشکل و انتخاب و غیره.
—
اقبال نظرگاهی
۱۷ ژانویه ۲۰۲۵