نگاهی به شعارهای مرگ بر خامنه ای، مرگ بر رهبر و مرگ بر شاه

نگاهی به شعارهای مرگ بر خامنه ای، مرگ بر رهبر و مرگ بر شاه

و میراث “نبرد با دیکتاتوری شاه” (نوشته بیژن جزنی) (۱)

هدف از نوشتن این مطلب برسی کوتاهی از نقش آفرینی سازمانهای چپ موجود در پروسه قیام بهمن ماه ۱۳۵۷، تحلیلهای جاری از آرایش طبقاتی، شناخت از رژیم حاکم، دشمن اصلی انقلاب و شعارهای منتج از آن در پیش از و پس از قیام  با توجه به پریشانی رژیم منحوس جمهوری اسلامی و شرایط  پر تلاطم و بغرنج کنونی جهان است. 

پس از گذشت بیش از چهل و پنج سال از جایگزینی جمهوری اسلامی بجای رژیم سلطنتی محمد رضا پهلوی، در اکثر تظاهرات اعتراضی علیه رژیم جمهوری اسلامی، شعارهایی مانند مرگ بر خامنه ای، مرگ بر رهبر و مرگ بر دیکتاتور ازجمله شعارهای رایج بوده و همچنان ادامه دارد. 

این پرسش مطرح میشود که اِشکال این شعارها چیست؟ اگر این شعارها بسود جنبش نیستند، چه کسانی خواهان ترویج آنها در تظاهرات و تجمّعات اعتراضی هستند و چرا؟    

اِشکال این شعارها چیست؟   

در زمان قیام شکست خورده بهمن ۱۳۵۷ شعار مرگ بر شاه در نوشته ها و اطلاعیه های اکثر سازمانها و گروه های موجود بکار برده میشد. در مرحله اوج گیری قیام، بیشترین ترویج و تبلیغ این شعار، از جانب نیروهای وابسته به بازار و تدارک دهندگان پنهانی تظاهرات بود (آنهایی  که با کامیون سنگ در جا و نابجای خیابانها میریختند، یا نان و پنیر میان تظاهرات کنند گان تقسیم میکردند)، تا جایی که این شعار تبدیل به شعار اصلی و عمده اکثر تظاهرات و تجمع ها شده بود، حتی گاه تنها شعاری بود که فریاد زده میشد، البته که از این بابت رضایت بخش جلوه میکرد زیرا توافق شرکت کنندگان را در بیان شعار نشان میداد. (گویی پیش زمینه شعار معروف «همه باهم»  تدارک دیده می شده)…  

زمانی که شاه با “توصیه” آمریکا و متحدانش از ایران اخراج شد، خواستِ معین شناخته شده و جا افتاده ای مانند «برابری  حقوق شهروندی»،  «آزادی های اجتماعی»، و …  را بیان کند وجود نداشت، اگر هم جایی بر دیواری نوشته شده بود  

« برابری  برادری حکومت کارگری»  این خواست برروی همان دیوار ماند… رنگ باخت و فراموش شد و بعد هم بفرمان محمود طالقانی پاک سازی شد…

اینجا پرسش مطرح این است که، سازمانهای چپ درآن موقع چه میکردند؟ بویژه “سازمان چریک های فدایی خلق ایرانو «سازمان  پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» و گروه ها و سازمانهای دیگر در آن بزنگاه سرنوشت ساز به چه چیزی فکر میکردند؟ کدام راهکار و راهبرد جهت کسب قدرت  سیاسی در دستور کارشان قرار داشت؟  آیا امید این را داشتند که خواستها و روابطی را که  تا پیش از آن روزها (روزهای قیام) ادعا و یا خواست برپایی و اجرایش را در جامعه  پس از شاه  داشتند، برآورده خواهد شد؟ اگر چنین بود، چگونه و بگواهی کدام نموداری چنین امیدی بوجود آمده بود؟  شاید چون شاه و دیکتاتوری فردی او دیگر مانع فعالیت آنها نمیشد؟ … باری، با چشمانی بازمانده و حیران در میان نا باوری ها  و امیدهای واهی، برای کسب قدرت سیاسی عملا ً چه  کردند و چگونه؟ …             

 پس از انجام پیش فرض شاه باید برود“، انتقال خمینی از پاریس به تهران با همراهی “نیمه دولت”  تشکیل شده در سایه و چند مشاور سازمان (سیا(CIA- عملی شد،  گویی معجزه ای بوقوع پیوست، دیکتاتور همراه با دیکتاتوری فردی اش از میان ما رفت…و 

چندی پس از آن خمینی و یارانش، بعنوان نمایندگان  قشر تحتانی خرده بورژوازی عقب گرای سنتی ارزیابی شدند، و کمی بعد، خصلت ضد امپریالیستی (ضد آمریکایی) از جانب بخش بزرگی از اپُوزیسیون چپ سابق شاه یا شاه سابق به او داده شد.

 جنُب و جوش غریبی جاری گشت، شعارهای آزادی خواهانه، خواست آزادی بیان و خواستهای طبقاتی کارگری در اعلامیه، سخنرانی و گردهمایی های بسیاری مطرح گردید… 

اما طولی نکشید که سربازان غایب امام زمان (خمینی ضد امپریالیست) ظهور کردند و با فریاد شعار:

 “حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله” مکانهای تجمع و خیابانها را به تصرف خود در آوردند.  

 تظاهرات زنان در مخالفت با حجاب اجباری هم مورد بی مهری اپُوزیسیون شاه سابق قرار گرفت و به سکوت گرائید. 

پرسیدنی است که سازمان چریک های فدایی خلق ایران که در آن زمان هنوز بزرگترین سازمان چپ ایران بود چه میکرد؟  کدام ارزیابی و تحلیل اجتماعی-سیاسی را راهنمای حرکت خود قرار داده بود؟  و میراث فکری آن از چه زمانی راهنمای  عملشان شده بود؟  

برای یافتن پاسخ،  تحولات و کردار سازمان چریک های فدایی خلق ایران را بررسی میکنیم: 

مدتی  پیش از اخراج شاه سابق از ایران، این سازمان توسط شخصی بنام فرخ نگهدار (زندانی سابق دوران شاه سابق) رهبری میشود. وی در دوران حکومت رژیم سابق، به سبب داشتن ارتباط با « سازمان چریک های فدایی خلق ایران»  توسط ساواک شاه سابق دستگیر و به زندان محکوم میشود، ولی پس از چندی به مناسبت  فرارسیدن جشن نوروز مورد عفو ملوکانه قرار میگیرد و همراه با تعدادی دیگر از زندانیان سیاسی، از زندان آزاد میشود

وی اکنون که سمت رهبری سازمان “چریکهای فدایی خلق ایران” را داراست میگوید: «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» مدتها پیش از آغاز قیام از نظرات اولیه و راهنمای عمل خود، یعنی نوشته  مسعود احمد زاده  که در کتاب «مبارزه  مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک» آمده، نادرست ارزیابی کرده و نظرات بیژن جزنی را راهنمای عمل خود قرار داده است.

 برای روشن شدن منظور فرخ نگهدار از آن گفته، نخست این دو نظریه را بطور بسیار مختصر بررسی میکنیم:

 مسعود احمد زاده می گوید: قدرتهای امپریالیستی با زور نظامی و قدرت اقتصادی خود ایران را تبدیل به کشوری تحت سلطه کرده اند و توسط کودتا و ایجاد دولت دست نشانده خاندان پهلوی، قدرت سیاسی را بیش از پیش در دست گرفتند. مسعود احمدزاده، خاندان پهلوی را کارگزاران  قدرتهای امپریالیستی میداند، همانهایی که طراحان و هدایت کنندگان  تحولات اجتماعی در ایران هستند. مسعود احمدزاده، دشمن اصلی خلق های  ایران را قدرتهای امپریالیستی که حامی دولت دست نشانده شاه و حافظ شرایط خفت بار موجود هستند میداند. دیکتاتوری رژیم شاه را در حقیقت دیکتاتوری سرمایه داری امپریالیستی ارزیابی میکند، که توسط رژیم سلطنتی شاه اعمال میشود. 

دیدگاه بیژن جزنی که در کتاب «نبرد با دیکتاتوری شاه به مثابه عمده ترین دشمن خلق و ژاندارم امپریالیسم » آمده، میگوید: 

تضاد اصلی یا دشمن اصلی ما در شرایط کنونی دیکتاتوری فردی شاه است وظیفه پیشاهنگ انقلابی را مبارزه علیه دیکتاتوری فردی شاه میداند.

در صفحه ۲۱ کتاب جزنی میخوانیم:با توجه به آنچه در مورد روبنای سیاسی این سیستم گفته شد آیا شیوه ایکه  فعلاً رژیم در پیش گرفته است، تنها شکل اعمال حاکمیت برای سرمایه داری وابسته در ایران است یا اشکال دیگری نیز میتواند مطرح باشد؟”.

 

 در صفحه ۳۲ کتاب جزنی میخوانیم: “… بنا بر این مبارزه مسلحانه در شرایط  فعلی جُنبشی است ضد دیکتاتوری و مرحله ایست از جنبش رهایی بخش مردم که با اتکاء  به شعار حیات دهنده سرنگونی دیکتاتوری فردی شاه و تا کید بر خواسته های اقتصادی  مردم می کوشد نیروهای انقلابی خلق را بسیج کرده و رهبری آنان را در یک انقلاب دمکراتیک بر عهده بگیرد.” 

بیژن جزنی بیش از بیست (۲۰)  بار در متن کتاب خود به عمده بودن و ضرورت مبارزه علیه دیکتاتوری فردی شاه پا فشاری میکند و آنرا کلید رمز موفقیت مبارزه و انقلاب میداند. 

در صفحه ۷۴ کتاب، جزنی در نقد حزب توده میخوانیم: حزب توده معتقد است که باید در شرایط حاضر مبارزه  در شکل مسالمت آمیز آن انجام  پذیرد. این دگم از یک رشته استدلال ها و برداشت های رویزیونیستی ناشی میشود. عوامل سازنده این دگم عبارتند از:          

  الف) مبارزه طبقه کارگر باید مراحل سه گانه مبارزه اقتصادی، سیاسی و نظامی را در هر شرایطی بدون چون چرا بپیماید” 

 اگرچه  بیژن جزنی این راهکار و تقسیم بندی سه گانه حزب توده را نفی میکند اما خود، آنرا در مورد تحول مبارزه مسلحانه  بکار می برد، و پروسه آنرا اینگونه مرحله بندی کرده است: 

مرحله تثبیت مبارزه مسلحانه، مرحله توده‌ای شدن مبارزه مسلحانه و انقلاب دمکراتیک.  

 این نظریه در جوهر خود یک بازنویسی از دیدگاه و راهکار مخرب حزب توده است که بیژن جزنی آنرا آغشته به اسلحه کرده است.

 او همان باور به امکان کار مسالمت آمیز را در سرمی پرورانده، زیرا باور دارد که مبارزه مسلحانه او شاه را به تقلیل اعمال دیکتاتوری ناگزیر میکند( ۲)  و در جمله زیر جایگاه ویژه ای را که برای مبارزه علیه دیکتاتوری فردی شاه  قائل است به روشنی بیان کرده است. در صفحه ( ۲۸) کتاب جزنی میخوانیم :  

رهایی طبقه کارگر از استثمار سرمایه داری وابسته  تنها از راه مبارزه با دیکتاتوری شاه ممکن است ( ۲).

 از اینرو فرخ نگهدار که بسیار بیشتر تر از، با کمال میل، خود را از  پیروان نظرات و دیدگاه  بیژن جزنی میداند، شادمان از غیبت شاه و دیکتاتوری فردی او، سراپا خود و “سازمان چریکهای فدایی خلق ایران” را به خدمت رژیم جایگزین دیکتاتوری فردی شاه یعنی “جمهوری اسلامی ایران”  قرار میدهد.   

نخست آرم سازمان تغییر میکند (دستی که سلاح در مشت دارد از روی آرم  بر داشته میشود). پس از مدتی واژه چریک از نام سازمان حذف میشود و پس از کوتاه مدتی دیگر نام “سازمان چریکهای فدایی خلق ایران”  بهسازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)” تغییر میکند. وی در مصاحبه های خود بارها تکرار کرده است که اگر بیژن جزنی امروز زنده بود، همین راهی را میرفت که  او و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) “، رفته اند. 

 یکی از میراثهای بازمانده و مخرب حزب توده، نا راهکارهای کسب قدرت سیاسی آن است، که سبب وارد شدن ضربات سنگینی به مبارزات آزادیخواهانه خلق های ایران شده است. از جمله آنها انتخاب  راهکارهای کم خطر و کم هزینه تر و گریز از صحنه مبارزه  در بزنگاه حادثه است. 

امروزه نیز شعارهای بزک شده، با ظاهری رادیکال در اعتراض های اجتماعی جا باز کرده اند، نمونه بارز آنها شعار مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر رهبر، مرگ بر خامنه ایی است،.

علت انتخاب شعار های یاد شده چیست؟ 

یکم: این انتخاب ریشه در شناخت غلط از آرایش طبقاتی جامعه و نا دیده گرفتن دشمن اصلی یا عمده  انقلاب دارد. 

دوم: الُگوبرداری سطحی و نادرست  از انقلابهای سایر کشورها و یا به خیال اینکه بیشترین مخالفان را  به میدان مبارزه        بکشانند.   

سوم: از جانب افراد و نیروهای خواهان  حفظ شرایط موجود می باشد که کوشش در بزرگ کردن نقش فرد (یک نفر)  بجای کلیت رژیم و حامیان آن را دارند،  تا از این طریق دشمن اصلی انقلاب از گزند مبارزات مردم  مصون بماند و در شرایط  بحرانی  با تعویض رهبر منفور شده، از سرنگونی کلیت رژیم و یا  دولت مربوطه جلوگیری شود. 

 در پروسه قیام شکست خورده بهمن ۱۳۵۷ شعار عمده تظاهر کنندگان شعار مرگ بر شاه بود و بندرت اشاره‌ای به قدرتهای حامی دیکتاتوری رژیم شاه و نگه دارندگان او در قدرت مطرح میشد. 

این امر سبب نا دیده گرفتن  دشمن اصلی انقلاب که همانا  قدرتهای امپریالیستی، آفرینند گان و پاسداران رژیم کودتا  میباشند شد و صرفاً  شاه دیکتاتور، بمثابه دشمن اصلی و مسبب تمام مشکلات و مصیبت ها مطرح گردید. 

 امروزه هم شعارهایی مانند مرگ بر خامنه ایی، مرگ بر رهبر و مرگ بر دیکتاتور در اعتراض های خیابانی شنیده  میشوند، برجسته کردن اینگونه شعارها اگر چه بیان نفرت و انزجار مردم را از رژیم و رهبران آن میدهد، اما  سبب پنهان ماندن دشمن و حامیان  ستم  و استثمار جاری میگردد که جامعه ما  نتیجه عملی آنرا در شکست قیام بهمن ماه ۱۳۵۷ تجربه کرده است.    

بیش از چهل وپنج (۴۵) سال از حاکمیت جنایتکارترین رژیم تاریخ معاصر در ایران میگذرد ولی برخی نیروها و افراد ی   هستند که  کماکان با بکار گیری همان تحلیل های نادرست و صوری و نادیده انگاشتن دشمن اصلی، میخواهند با شعارهایی مانند “عبور از جمهوری اسلامی” و یا “گذار از جمهوری اسلامی” مردم را بسیج کنند و قدرت سیاسی را بدست بگیرند. جالب توجه است که  از بکاربردن  شعار هاای نظیر “سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی” ، هراس دارند و انتظار هم دارند  که مردم آنها را جدی بگیرند و پیرو آنها بشوند… تعجب آورتر این است که هر دو گروه  ظاهرا یک خواست دارند، یکی میخواهد از رژیم منحوس جمهوری اسلامی عبور کند و آن دیگری میخواهد از آن گذر کند، در حالیکه هر دو در این مسیر به گفته خودشان  ره گذر هستند و نه اِنکار رژیم جمهوری اسلامی یا چیزی شبیه آن، بلکه میخواهند صرفا از آن عبور یا گذر کنند (گویی که میخواهند از خطوط عابر پیاده خیابان عبور کنندجالب اینجاست که از یکدیگر هم هراس دارند و حاضر نیستند  مشترکاً این عبور نامرعی  را به سرانجام برسانند…

 نتیجه  درک غلط از دشمن  اصلی انقلاب، و انتخاب راهکار و شعارهای منتج از آن سبب شد که قیام بهمن ۱۳۵۷ در سیطره اندیشه های فرصت طلبانه و نا راهکارهای مخرب آن گرفتار شود، و علیرغم سالها مبارزه پیشاهنگان جنبش و همه  فداکاری ها،  دشمن بتواند به سادگی  بکمک  یک سناریوی از پیش تهیه شده گام  بگام، کارگزار دیگری بنام “جمهوری اسلامی ایران” را پذیرای معترضان کند و جامعه  را همچنان تحت سلطه قدرتهای امپریالیستی نگهدارد.     

زیر نویس ها

  1. نبرد با دیکتاتوری شاه به مثابه عمده ترین دشمن خلق و ژاندارم امپریالیسم – (چاپ از انتشارات مازیار سال۱۳۵۸).

  1. بخاطر اینکه هدف نقد کلیت کتاب یاد شده و دیدگاه بیژن جزنی نیست و صرفا یادآوری و اشاره به گفته های آن است، قضاوت را به خوانندگان واگذار میکنیم.

***********************************

سینا نیاکان

دی ماه ۱۴۰۳

 ژانویه ۲۰۲۵ استکهلم.


Google Translate