چرایی فساد اندیشه متاخر

چرایی فساد اندیشه متاخر

غرب ستیزی، مدرنیته ستیزی، لیبرال ستیزی و سرمایه داری ستیزی چهار مولفه ای بودند که باعث فساد اندیشه متاخر ایرانیان شد . خب باید دید ما از کجا بدینجا رسیدیم.

سرمایه در قالب استعماری از میانه دوران صفویه خود را بمانشان داد و کم کم اقتصاد و سیاست ما را در چنگال خود گرفت و ما را از حرکت بازداشت. ازآمدن هلندی ها و پرتقالی ها گرفته تا آمدن انگلیسی ها  و بعدتر روس ها و تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ و خرید رجال سیاسی در دولت و دربار تا کودتای سوم اسفند رضاخانی و بعد کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲ و بر کناری دولت ملی دکتر مصدق.پس بیهوده نیست که پارادایم مبارزه ضدامپریالسیتی به پارادایمی غالب تبدیل می شود و از دل آن خوانش های مدرن ستیزی و لیبرال ستیزی و سرمایه داری ستیزی توسط جریانات مختلف بیرون می آید

از سویی دیگر ما بعد از کودتا با دو امر مهم روبروئیم؛ رفرم ارضی و مدرنیزاسیون آمرانه پهلوی.

اگر رفرم ارضی توسط یک دولت توسعه محور کار آمد اجرا می شد این رفرم نه تنها بد نبود که خوب هم بود .اما نظام ناکارآمد پهلوی نتوانست از یک پدیده خوب یک داستان میمونی بسازد .زمین های زراعی تقسیم شد فئودالیسم از تخت قدرت بزیرکشیده شد اما رعیت نتوانست با صنعتی کردن و مدرنیزاسیون کشاورزی خود و جامعه را به پله های بالاتری برساند راهی شهرها شد تا در حلبی آباد ها ساکن شود و درسال های ۵۸ ببعد پادگان های سپاه پاسداران را پر کند.و انبار غله آسیا تبدیل شد به وارد کننده بزرگ گندم

در زمینه مدرنیزاسیون نیز همین اتفاق افتاد برداشتن چادر از سر زنان آزادی فکر و اندیشه را به زنان نداد و آنان را به عرصه جامعه به شکل واقعی نیاورد.کشف حجاب ظاهراً بخش اندکی از جامعه راتغییر داد اما در زیر آن روسری ها و موهای رنگ و آرایش شده مغزی قرون وسطایی که بود بهمان شکل ماند تا در سال ۵۷ خود داوطلبانه چادر بسر کند و در خیابان ها بنفع حکومت اسلامی شعار دهد

مدرنیته آمرانه پهلوی که درکل می توانست چیز خوبی باشد تبدیل شد به چند نمایش جنسی در گوشه و کنار خیابان های شیراز و جشن و هنری که می توانست فتح بابی باشد برای ورود هنر مدرن به ایران  شد بهانه ای برای ترساندن اقشار سنتی جامعه که این مدرنیته در سرش چه فکر های پلیدی برای جامعه دارد.

 تا توده ترسیده از مدرنیته نیم بند پهلوی پناه ببرد به برج و باروی سنت و از دل نقد این مدرنیته ابتر نفی مدرنیته و بازگشت به گذشته و بومی گرایی بیرون بیاید که به تمامی ارتجاعی بود و سردمداران آن کسانی چون دکتر شریعتی  و جلال آل احمد و دکتر نصر و فردید و شایگان بودند.

ازسویی دیگر در حالی که کلید توسعه و پیشرفت و ترقی کشور در دست سرمایه داخلی و خارجی بود سرمایه داخلی لباس وابسته پوشید و سرمایه خارجی در لباس استعمارگر ظاهر شد تا نفت برود و کالای بنجل خارجی بیاید و سرمایه داخلی و شریک خارجیش پول نقد و ماده خام کشورا را به یغما ببرند و از دل این غارت و هم دستی با ارتجاع و استبداد پارادایم ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری شکل گرفت تا خرده بورژوازی سنتی به قدرت رسیده بتواند با سوار شدن بر این پارادایم سرکوب در داخل و خروج سرمایه را در خارج پیش ببرد.و با پنهان شدن در پشت مبارزه با سرمایه داری و استعمار خود را ضد سرمایه و ضد امپریالیسم جا بزند .

اگر سرمایه داخلی بجای به هدر دادن پول نفت و خرید تجهیزات نظامی و کالا های بنجل خارجی این سرمایه ها را در زمینه های زیر بنایی سرمایه گذاری می کرد و اگر غرب سرمایه داری با دادن نقش درست در اقتصاد جهانی دست سرمایه داخلی را می گرفت و کشور را وارد ریل توسعه می کرد سرمایه ستیزی و غرب ستیزی جایی برای نشو و نما جز در ذهن گروه هایی کوچک نداشت.

لبیرال ستیزی هم با این که عمر کمی داشت ولی نتایج مخربی داشت. واژه لیبرال بعنوان فحش و تحقیر و انگی سیاسی بعنوان عامل سرمایه و امپریالیسم کار آن حزب بلااشکال بود.حزبی که از همان آغاز درک غلطی از مبارزه  ضدامپریالیستی داشت .و حکومتی را با چهار مولفه ضد امپریالیستی ،ضد فئودالی ،ضد سلطنتی و ضد سرمایه داری آب بندی می کرد که روحش از این مولفه ها خبردار نبود.و تا به آخر به این فهم نرسید که زدن بازرگان لیبرال پاس دادن به جریانی ست که فرسنگ ها با لیبرالیسم فاصله دارد.وبا رفتن بازرگان کار بدست کسانی می افتدسیاست و اقتصاد کشور را خرج تفکرات ایدئولوژیک خود می کنند ..

بگذریم از این امر که بازرگان لیبرال بمعنی کلاسیکش نبود.

 –

مهرداد لطفی


Google Translate