سوختبران و کولبران قربانیان نظام سرمایه داری

در چند روز اخیر شلیک مستقیم به مردم معترض به کشتار سوختبران در مرز میان ایران و پاکستان واقع در سراوان از استان سیستان و بلوچستان، نه اولین جنایت و نه آخرین اقدام به کشتار مردمان بی دفاع این منطقه از طرف رژیم تا دندان مسلح و جنایتکار اسلامی ایران است. اگر سوختبران در این مرزها مورد شلیک گلوله قرار میگیرند یا در اثر تصادفات جاده ای جانشان را از دست میدهند هم زمان در مرزهای غرب کشور روزی نیست که کولبران مورد شلیک گلوله مامورین مرزی قرار نگیرند، یا در ارتفاعات سر به فلک کشیده این منطقه در حوادث طبیعی از جمله بهمن و سقوط از ارتفاعات جانشان را از دست ندهند و تعداد زیادی بر اثر همین اتفاقات و تیراندازی ماموران مرزبانی فلج شده اند و از هیچ گونه امکاناتی جهت بهبودهای نسبی هم برخوردار نیستند. اهالی مردم سخت کوش و محروم استان سیستان و بلوچستان که سالها به کار صیادی، دامداری و کشاورزی مشغول بوده اند اما به دلایل تغییرات آب و هوایی و عدم تدابیر سیاست های زیست محیطی از طرف سیاست گذاران در حاکمیت رژیم اسلامی، با از دست دادن شغلشان و نبود کارخانجات و شرکت های صنعتی در جذب نیروی کار در این استان، علیرغم میل باطنی خود و از روی ناچاری برای تامین شرایط زندگی خود و خانواده هایشان به کار سوختبری و یا آوردن کالا روی آورده اند و در همین راه با حوادث رانندگی و دیگر اتفاقات غیر پیش بینی شده روبرو می گردند. ناگفته نماند در این منطقه به مانند کولبران در کردستان، در میان سوختبران افراد تحصیل کرده و بیکار وجود دارد که به ناچار به دلیل عدم شاخص های توسعه در این منطقه از جمله اشتغال زایی، جوانان زیادی ناچار به کار سوختبری روی آورده اند. 

از طرف دیگر به گفته خود ساکنین این استان و رسانه های خود رژیم اسلامی ایران۸۰ درصد از این سوخت ها خارج از استان سیستان و بلوچستان می آیند که مافیاهای پشت این جابجایی سوخت هستند. در واقع سود فروش سوخت به جیب مسئولین و اعوان و انصارشان (استانداری، سپاه و وزارت نفت در منطقه سیستان، شهر سراوان در استان سیستان و بلوچستان) واریز میشود که خودشان یا با دولت و یا رابطه مستقیمی با سپاه پاسداران دارند. باید گفت به مانند کولبران در کردستان، سوختبران تنها فروشندگان خُرده پای هستند که سود این بخش از فروش سوخت در شهر های مرزی پاکستان به جیب سرمایه داران و یا صاحبان سرمایه می رود که خودشان در حاکمیت هستند. همانطور که میدانیم به دلیل تحریمهای آمریکا در در فروش نفت و یا مواد سوختنی سپاه پاسداران را در کسب درآمد در این زمینه با مشکل روبرو نموده است. سپاه پاسداران در این منطقه به گواهی شاهدان عینی مردمی، روزانه هزاران لیتر سوخت را قاچاق می کند و میلیارها دلار درآمد از حاصل فروش این سوخت را به جیب می زند. با تمام این واقعیت ها باز سپاه پاسداران از درآمد ناچیز سوختبران که روزانه با به خطر انداختن جان خودشان برای تهیه لقمه نانی بر سر سفره خانواده شان هم نمیگذرد. همانطور میدانیم در این مناطق مرزی با طرح رزاق و با صدور کارتی به مرزنشینان برای فروش سوخت اقداماتی شده و بر اساس همین طرح هر ۵ خانوار یک کارت تردد داده شده که برای آن ۵ میلیون پرداخت می گردد و به این معنا هر خانواده میتوانند ۳ هزار لیتر سوخت در هر ۵ روز از مرز عبور داده و بفروش برسانند در واقع حاصل اصلی فروش این سوخت به جیب سپاه پاسداران واریز میشود و سوختبران در واقع مبالغ ناچیزی را دریافت می کنند. اگرچه طرح رزاق مصوبه ستاد مبارزه با قاچاق کالا با سیاست عوامفریبانه و با هدف مقابله با خروج غیر قانونی سرمایه کشور، جلوگیری از حوادث جاده و قانونمند کردن فروش سوخت در نقاط مرزی از طرف رژیم اسلامی کلیدش زده شد، ناگفته نماند طرح رزاق تنها به این تسهیلات دروغین خاتمه نمی یابد بلکه در پشت آن روی دیگر سکه، همین طرح سیاست به خدمت درآوردن بسیج عشایری و جذب سپاه پاسداران شدن در این منطقه قرار گرفته که تنها یکی از ملزومات حیله گرانه رژیم اسلامی ایران است تا با تعلق کارت رزاق جهت حمل سوخت به طرف پاکستان میتوانند مردم صاحب آن کارت شوند. در واقع درآمد سازی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران و حاکمیت تا دندان مسلح اش رژیم هار اسلامی در این منطقه، خون مردم را در شیشه کرده و اینها تنها بخش کوچکی از واقعیت های پشت پرده در این مناطق مرزی محسوب می شود که مسئولین تنیده در طبقه سرمایه دار در این مناطق بر مردم زحمتکش و توده های ستمدیده روا میدارند به این معنا تنها یک کانال ارتباطی برای سودجویی سپاه پاسداران و دیگر مسئولین حکومتی در این منطقه و دیگر استان های کشور ایران است. به این معنا که سوختی که از طریق طرح رزاق تامین می گردد به دولت پاکستان یا افغانستان فروخته نمی‌شود، بلکه در بازار آزاد و بازار سیاه این دو کشور به چند برابر قیمت فروخته می‌شود. باید گفت نه صدور کارت سوخت برای مرز نشینان به قصد قانونی کردن سوختبری و نه اجرای طرح رزاق زیر نظر سپاه پاسداران از مشکلات معیشتی شهروندان سیستان و بلوچستان کم نکرده است. از طرف دیگر باید گفت در واقع سیاست طرح رزاق و به انحصار درآوردن سوختبری توسط سپاه پاسداران در مرزهای بلوچستان خاتمه نمی یابد بلکه از سوی دیگر شبیه همین طرح در این منطقه در چابهار و کنارک با شعارهای دروغین ازجمله: فقر زدایی ماهیگیران و صیادان بلوچستان، تحت عنوان قوانین نظارتی شیلاتی سیستان و بلوچستان و صدور مجوز صید و دادن سوخت به قایق های ماهیگیری، کاملن با سیاستی رانت محور به اعوان و انصار خودشان که به سپاه پاسداران وابسته هستند، زندگی و درآمد روزانه صیادانی که سالها در این منطقه نان بخور و نمیری را بر سر سفر خانواده شان تامین میکردند و وابستگی به این نهادهای امنیتی ندارند را به خاک سیاه نشانده است، در حالیکه کشتی های چینی در این منطقه بدون هیچ دغدغه ای به کسب درآمدهای هنگفتی مشغول صید ماهی های این منطقه هستند. به عبارت دیگر سپاه پاسداران در این مناطق مرزی از حاصل درآمد سوختبران به مانند سرمایه داران در کردستان از حاصل کار و زحمت کولبران که به نان شب شان محتاجند، درآمدهای سرسام آوری را به جیب می زنند. به این معنا طرح رزاق و مدیریت آن با شعار دروغین اشتغال زایی، ساماندهی مرزی، اشتغال پایدار برای مرزنشینان در این مناطق محروم، و میزان سودهی آن برای سرمایه داران دولتی و حاکمیت اش ریشه دار تر از پدیده ای بنام قاچاق بران، سوختبران و یا کولبران این مناطق مرزی و ساکنین محروم اش می باشد. 

از سوی دیگر محرومیت، عدم شاخص های توسعه شامل مسکن، آموزش، بهداشت و اشتغال زایی و همچنین عدم زیر ساخت های اقتصادی چه در دوران نظام سلطنت پادشاهی و چه در دوران حاکمیت اسلامی ایران در مناطق محروم بر متن یک سیاست سیستماتیک شوینیستی یک واقعیت انکار ناپذیر است. طبق آمار خود رسانه های دولتی نزدیک به هفتاد درصد مردم استان سیستان و بلوچستان زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند در حالیکه دولت هیچ اقدامی برای ایجاد کار یا زیر ساخت های اقصادی انجام نداده است. نرخ بالای بیکاری، اعتیاد، آمار بیسوادی، مدارس کپری، سوء تغذیه مردم بخصوص کودکان، حاشیه نشینی و عدم آب شرب سالم و دهها مشکلات دیگر تنها بخش کوچکی از موارد متعدد ی است که زندگی روزمره مردمان بخش زیادی از این استان را به جهنم تبدیل نموده است. شغل سوختبری و به جان خریدن خطرات این شغل نه از سر انتخاب مرزنشنیان آن، بلکه پروژه و سیاست اقتصادی نئوالیبرالی با محوریت بخش خصوصی هم در حوزه زیر ساخت های اقتصادی و هم اقتصاد مولد و خدمات اجتماعی، نه تنها در نطفه خفه شده بلکه استفاده از صندوق توسعه ملی، هیچکدام کیفیت زندگی مردم این استان را نتوانسته حتا بهبود نسبی ببخشد و از طرف سرمایه داران و سرمایه گذاران بدون مشتری به حاشیه رانده شده و تنها چاره مردمان روی آوردن به شغل سوختبری است. آمار میزان بیسوادی در میان زنان و دختران بیداد میکند و تعداد قابل توجهی از کودکان این مناطق به دلیل فقر مطلق و تنگدستی خانواده ها به مدرسه نمی روند و مجبور هستند برای کمک و امرار معاش برای خانوادهایشان به کار روی بیاورند تا جاییکه کسانیکه هم اندک امکاناتی برای تحصیل داشته باشند یا از مقطع ابتدایی و متوسطه به بالا ترک تحصیل نموده و ناچار می شوند به دست فروشی و یا در دام باندهای قاچاق مواد مخدر در این منطق می افتند و یا در بهترین حالت به کار خرید و فروش سوخت و انتقال آن به آن سوی مرزها به عنوان راهی برای تهیه و کسب امرار معاش روی می آورند. محرومیت هزاران شهروند بلوچ از داشتن شناسنامه و برگه شناسایی رسمی ایرانی به دلیل اینکه پدرانشان ایرانی نیستند و از پاکستان هستند را باید به فهرست کمبودها و محرومیت های مردم بلوچ اضافه نمود. این شرایط برای دختران به مراتب سخت تر است، به دلیل فقر و تنگدستی باید به ازدواج های اجباری تن در دهند که بیشتر آنها در سنین پایین انجام میگیرد.   

 اگرچه به دلایل مختلف و بطور مشخص سیاست های شوینیستی از جمله بافت های مذهبی، موقعیت های اجتماعی و ملی از طرف حاکمیت رژیم اسلامی ایران محصولش نیروهای مرتجعی از جمله جیش العدل است که از خود رژیم هار جمهوری اسلامی برای این منطقه بهمانند سم کشنده و تهدیدی برای ابتدایی ترین آزادی های انسانی و امنیت و جان مردم این منطقه محسوب میگردند اما باید توجه داشت که مشکل اصلی تودهای میلیونی ستمدیده در جامعه سیاست های نظام سرمایه داری است که در منطقه غرب کشور در کردستان محصولش کولبر و در مناطق جنوب شرقی ایران محصولش سوختبر، به بیانی پایه ای تر همه این ها محصول و معلول مناسبات نظام سرمایه داری است که بر مردمان محروم این استانها تحمیل می کند. شرایط تحمیلی کار بر مردمان مشخصن در مناطق محروم ناشی از ستم طبقاتی و متعاقب آن یکی از خروجی های این ستم در ساختار روبنایی ستم ملی است، پس بر همین مبنا اگر بر این امر توافق داشته باشیم که شرایط تحمیلی کار بر مردمان محروم جامعه از جمله شغل کولبری و سوختبری به عنوان لایه های خاموش طبقه ی کارگر ناشی از ستم طبقاتی در کل جامعه ایران است پس باید اذعان داشت و تاریخن بر این امر تاکید نمود که تنها کمونیست ها و جنبش های رادیکال و پیشرو درون جامعه میتواند به هر نوع ستمی پایان دهند. این رسالت بر عهده ی کمونیست ها و هژمونی طبقه ی کارگر قرار گرفته تا با تلاش و مبارزه و متشکل کردن هر چه گسترده تر خود در دل جامعه و در صدر همه طبقه ی کارگر، میتواند قدرت طبقه ی حاکمیت سرمایه داری را در هم شکسته و کارش را یکسره کند. به یک معنای دیگر کسی مجبور نباشد نیروی کار خود را بفروشد تا بتواند لقمه نانی ناچیز برای خود و خانواده اش فراهم نماید و بر همین مبنا شغل سوختبری و کولبری در استانهای مرزی از این چارچوب مستثنا نمی باشد. بر همین مبنا باید گفت رهایی کامل مردم از هر نوع ستم و محرومیتی و فراهم نمودن یک زندگی انسانی، در واقع در گروه تلاش برای تقویت مبارزات رادیکال جنبش های پیشرو از جمله جنبش کارگری، جنبش زنان و دیگر جنبش های رادیکال در دل جامعه است بر همین مبنا با تقویت یک آلترناتیو سوسیالیستی، با سرنگونی انقلابی نظام سرمایه داری حاکم بر مردم ایران تنها راه چاره میلیونها انسان ستمدیده از هر گونه ستمی است.

۴ مارس ۲۰۲۱

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate