سقوط پسر اسد* و سه نکته کلیدی!
یک: زمان مندی توده ها، با زمان مندی قدرت ها؛ با هم متفاوت هستند. توده ها، ظلم و ستم و تبعیض و بی عدالتی را با تمام وجود حس و لمس می کنند. بنا بر این برای آنها هر لحظه ای که توانایی اش را داشته باشند و بتوانند خود را جمع و جور کنند، زمان پایین کشیدن دیکتاتورها است. اما زمان توده ها با زمان قدرت مندان متفاوت است. آنهایی که قدرت های سیاسی و اقتصادی را در دستان خود دارند، برای پذیرش سقوط دیکتاتورها و سرکوب گران، زمان دیگری است که مهم است. توده ها هر لحظه که بتوانند و از پس آن برآیند، مایل به زیر کشیدن ستمگرها هستند. چرا که چنین شرایطی با زندگی روزمره، نان و سلامتی و هستی شان گره خورده است. و در بسیاری از موارد به عواقب آن هم ممکن است نیندیشند. بهتر می شود، بدتر می شود، پرسش بعدی است و شاید چندان مهم نباشد. آنها مایل هستند از شر وضعیت نا به هنجار و ناعادلانه کنونی خود رهایی یابند. در همین رابطه ممکن است ، روشنفکران، فعالان سیاسی و فیلسوفان به گونه ای دیگر بیندیشند. آنها احتمالا به این خواهند اندیشید که؛ خب بعدش چی؟ نتیجه چه خواهد شد؟ آیا شرایط اجتماعی و فرهنگی – سیاسی، آماده پذیرش شرایط نوینی هست؟ آیا جامعه آماده گی پذیرش دموکراسی و آزادی را دارد؟ اینها پرسش هایی که “خردمندان”، فیلسوفان و حساب گران سیاسی به آن می اندیشند و خود را با آنها سرگرم می کنند. آنها در مواردی حتا دیگران و توده ها را می ترسانند، نسبت به نتایج شورش های اجتماعی و انقلابات سیاسی هشدار می دهند و از “تندروی” می پرهیزانند.
اما توده هایی که جانشان به لبشان رسیده است، چنین نمی اندیشند! درست به همانگونه که قدرت به دستان هم به گونه ای دیگر می اندیشند. برای آنها تغییر و تحولات و پی آمدهای آنها، این است که چقدر منافع و قدرت آنها را تضمین می کند و اینکه منافع اقتصادی سیستم های آنها، در سایه این تغییر و تحولات چقدر پیشرفت می کند. امنیت اقتصادی و سیاسی خود آنها مهم است و نه شرایط اجتماعی، موقعیت طبقات زحمتکش و توده های تحت ستم.
این بازی دوگانه، ناهمساز، ناهمگون و ناهماهنگ، می تواند زمینه ساز تغییر و تحولاتی شود که درک پی آمدهایش می تواند پیچیده باشد. درست به همان گونه که گاها بهترین اندیشه ها، زمینه ساز انقلابات و روی دادهایی می شوند که اندیشمند و طراح آن اندیشه ها، هیچگاه از پی آمدهای آن خبر نداشته و تصوری که از آینده داشته است، با نقش و نفوذ دیگر بازیگران، و فرصت طلبان می تواند مسیر دیگری را در پیش بگیرد.
دو:پی آمدهای سقوط یک دیکتاتور؛ اگر اپوزیسیون آن مردمی، دموکراتیک و ترقی خواه نباشد، می تواند زمینه ساز بازسازی استبداد دیگری باشد. استبدادی نوین اما به نام مردم و انقلاب. با این حال فروپاشی هر رژیم دیکتاتوری و سرکوب گر را باید به فال نیک گرفت. البته آنچه که در سوریه رخ داد، نه یک انقلاب به مفهوم کلاسیک آن، که بر اثر شورش گره هایی مسلح روی داد. هر چند که هم زمان با آن چه که از آن به عنوان “بهار عربی” یاد می شد، ما شاهد خیزش گسترده مردم سوریه و انقلاب آنان بودیم که در همان مقطع به دلیل سرکوب بی رحمانه و گسترده آن توسط رژیم اسد و حمایت های رژیم جمهوری اسلامی فرو نشست و جهان شاهد آواره گی میلیون ها مردم سوریه شد. و اینک جریانی که بر سوریه تسلط یافته است، جریانی است متشکل از برخی گروه های جهادی و بنیادگرا، با سوابقی در نزدیکی با داعش و القاعده. و همین هم هست که نگرانی های را در فضای سیاسی سوریه نیز دامن زده است و اخیرا شاهد تحرکاتی از سوی دگراندیشان آن جامعه هم بوده و هستیم. از سوی دیگر چنین به نظر می آید که هیات تحریر سوریه، در آغاز تشکیل دولت و … تلاش دارد تا چنین وانمود کند که می خواهد راه خود را از گروه های افراطی جدا سازد. آنها برای اینکه از سوی بازیگران منطقه ای و غربی پذیرفته شوند می بایست به دادن یک سری امتیازات تن در دهند. این که این فاصله از گذشته چه نمودی می یابد را باید در استقرار دائمی آنها مشاهده کرد. آیا گروه هیات تحریر شام برای تن دادن به این امتیازات با همسنگران سابق خود درگیر خواهد شد و شاهد درگیری های داخلی خواهیم بود؟ مناسبات آنها با کردها و سازمان ها و احزاب کردی چه مسیری را در پیش خواهد گرفت؟ آیا احمد الشرع در پی این خواهد بود که سوریه را همچون خمینی که خود را پیروز و رهبر بلامنازع انقلاب نامید و رهبری خود را تا زمان مرگ ادامه داد، عمل خواهد کرد و یا بر اثر فشارهای بین المللی و بازیگران منطقه ای به انتخابات آزاد تن خواهد داد؟ آیا ترکیه در همسایه گی خود رژیمی مشابه طالبان را تحمل خواهد کرد؟ آیا به وجود آمدن یک رژیم بنیادگرا در جهان عرب، برای کشورهای عربی تهدیدی الگویی در آینده نخواهد بود؟ پرسش های بسیاری وجود دارد که تنها به ماهیت هیات تحریر مربوط نیست. جهان واقعیت و به اصطلاح سیاست عملگرایانه – یا همان رئال پولیتیک – در سوریه چه نقشی بازی خواهد کرد؟ به نظر نگارنده، بخشی از این تغییر و تحولات، بدون شک در دستان بازیگران بین المللی و منطقه ای قرار دارد. پاسخ به این پرسش ها نیز – اگر خود را غیب گو ندانیم – به زمان بیشتری نیاز دارد.
سه: در هم شکسته شدن “محور مقاومت” و بحران های رژیم جمهوری اسلامی. فروپاشی رژیم خانواده اسد، هر پی آمد داخلی که داشته باشد، بدون تردید مهم ترین اثر بیرونی آن ضربه تعیین کننده ای است که در پی این فروپاشی بر رژیم حاکم بر ایران وارد شده است. خالی شدن زیر پای خامنه ای و دار و دسته اش، زمینه ساز ظهور نفوذ و سیطره ترکیه بر سوریه شده است. گرایش جبهه تحریر به مذهب سنی و نیز سنی بودن جمعیت ترکیه، این پیوند را عمیق تر می کند و زمینه را برای فاصله حکومت جدید سوریه از رژیم جمهوری اسلامی بیشتر می کند. به علاوه دیگر بازیگران منطقه ای از جمله عربستان سعودی، قطر، امارات و دیگر کشورهای عربی که از هم اکنون برای “بازسازی” سوریه دورخیز کرده اند نیز در دایره جهان اسلام تسنن قرار دارند. و همه اینها کار را برای نزدیک شدن مجدد رژیم به سوریه دشوارتر می سازد. از سوی دیگر نباید این را هم نادیده گرفت که هم آمریکا و هم اسراییل – و حتا روسیه – خواهان حضور و نفوذ رژیم در سوریه نیستند. ضمن اینکه فضای اجتماعی و افکار عمومی مردم سوریه نیز به دلیل شرکت گسترده رژیم و نیروهایش – سپاه قدس، فاطمیون، زینبیون و … – در کشتار و سرکوب مردم سوریه و دفاع تمام قد از دیکتاتور سوریه، به شدت مورد تنفر مردم سوریه قرار دارند. بنا بر این، سقوط رژیم اسد در سوریه یک شکست گسترده استراتژیک برای خامنه ای و رژیمش به شمار می رود که آن را نیز باید به فال نیک گرفت..
______________
* به عمد این اصطلاح را به کار می گیرم. چون بسیاری از این “پسران” نان پدرانشان را می خورند. و خود هیچ مایه و پایه ای نداشته و ندارند، جز نقشی که پدرانشان یا به لیاقت و یا به حماقت عده ای دیگر، قدرتی را به دست گرفته اند! بابا جان من شاه بوده، و حالا من هم شاه زاده هستم و ارث و میراث تاجداری به من می رسد! به همین سادگی! حالا شما بروید و ده ها انسان شایسته و توانا و همه چیزدان را بیاورید و معرفی کنید… فکر می کنید چند گوش، وقتشان را در اختیار شما می گذارند؟ …
–
علی فیاض