آیا می دانستید ایران نژاد پرست ترین کشور جهان است؟

پیشگفتار: داشتم در مورد سوریه می نوشتم که عنوان مطلب آقای عبدالستار دوشکی گرامی توجهم را جلب کرد؛ من عنوان مطلب ایشان را عامدانه، برای جلب توجه خوانندگان، بر این یاداشت گذاشتم. مطلب را که خواندم، ضمن هم دردی و هم حسی و هم فکری، متوجه شدم هنوز با ایشان هم سنگر نیستم. برای پرداختن به چند نکته در تایید و البته در تکمیل آن مطلب، برآن شدم تا این یادداشت را بعنوان یک درد دل بیشتر، بنویسم. راستش اصلا وقت نیست که لینک منابع را چک کنم، بنابراین اینجا فقط تجربه و برداشت خودم را می نویسم:

مقصر کیست؟ بنظر من این دولتهای پهلوی و حکومت اسلامی هستند که مقصر اصلی اند؛ هم مردم ایران و هم احزاب سیاسی و هم میدیای فارسی زبان، علی رغم مسئولیت در قبال نژاد پرستی و خاک پرستی و قوم و ملیت پرستی، در فرع قرار دارند. صد و بیست سال است ایدئولوژی ناسیونالیسم در ایران مشغول تاخت و تاز است و در ۴۵ اخیر با اسلام-سیاسی هم گره خورده و تبدیل به طاعونی شده است که بیماران سیاسی زیادی برجای گذاشته است. یک تاریخ نویسی جعلی و یک آموزش بیمارگونه مذهبی و خاک پرستانه، در کنار انواع سیاستهای فرهنگی فوق ارتجاعی، سبب شیوع بیماری سیاسی قوم و خاک و خون و نژادپرستی شده است. دولتهای پهلوی و اسلامی در عین حال با ممانعت از ایده های علمی و انسانی و اجتماعی، و با سرکوب نهادهای مدنی و تشکلات صنفی و احزاب سیاسی، به بقا و گسترش این بیماری یاری رسانده اند. بنابراین، لازم و ضروری است که خطر ناسیونالیسم را با انواع و اقسام شعباتش، به مردم هشدار داد.

داده ها: نژاد پرستی تاریخی طولانی و گستره وسیعی در جوامع بشر دارد؛ متاسفانه نژاد پرستی در ایران غلیظ و شدید است، که بنظر من همین پدیده در قدرت سیاسی موجبات جنایتهای زیادی شده و خواهد شد. ترک ستیزی و عرب ستیزی و افغانستانی ستیزی در بیگانه ستیزی مشترکند؛ به این پدیده خطرناک، “غرب ستیزی” اسلامی هم اضافه کنید، تا ببینید آیا چیزی جز فاشیسم حاصل می شود؟ 

رسانه ها: رسانه ها مستقل نیستند و در نظام کاپیتالیستی نمی توانند مستقل باشند؛ منبع مالی رسانه خط و خطوط سیاسی آن را هم تعیین می کند. لذا این انتظار که رسانه های فارسی زبان بیایند و جنایات جمهوری اسلامی را علیه مردمان چند زبانه بررسی و تحقیق بکنند؛ انتظار درستی نیست، چون سیاست حاکم بر این میدیا، چهارچوب و اصولی را تعیین کرده اند که ژورنالیست ها باید از آن پیروی نمایند. متاسفانه در آن کشورهایی هم که ثروت و سرمایه خصوصی نبود؛ این دولت بود که همین چهارچوب و خط و خطوط محدود کننده را ترسیم می کرد و می کند و صد تاسف که حتا بد تر.

از خودم شروع می کنم: آقای دوشوکی می نویسند: “بعنوان یک اقلیت قومی – ملی (بلوچ)، مذهبی (سنی)، و زبانی (بلوچی) نژاد پرستی را در ریخت و شمایل تبعیض سه گانه و نارواگزینی تجربه کرده ام.” درسته من هم هر سه این تبعیض ها را از موقعی که از شهرم خارج شدم و در میان مردمان سایر زبانها قرار گرفتم، تجربه کردم. اما تحت تاثیر کومه له و حزب کمونیست ایران و بعدها حزب کمونیست کارگری ایران، و لذا بعنوان یک کمونیست، هیچگاه خودم را متعلق به یک اقلیت “قومی-ملی(کرد = کورد) ندانسته ام؛ هیچگاه خودم را مذهبی و مسلمان و سنی و خداباور معرفی نکرده ام؛ حتا کتبا هم نوشتم که نژاد سهله، ملیت هم ندارم. و در ادامه میهن و وطن و کشور و سرزمین به معنای سیاسی آنها؛ یعنی برایش آدم بکشم و کشته شوم، ندارم. و به خاطر همین انتخاب، بارها و بارها نه فقط مورد توهین و ناسزا، حتا مورد تهمت و اتهام و بلاخره تهدید قرار گرفته ام. اهمیت این موضوع این است که در همه این موارد، متعرض نه دولت فاشیست اسلامی بوده و نه ناسیونالیسم ایرانی (منهای این مقطع دو-سه ساله اخیر در جریان قیام زن-زندگی-آزادی که مورد لطف طالبان سلطنت قرار گرفته ام.)، بله ناسیونالیست های کرد (هم زبان) بوده اند. آقای دوشوکی عزیز، صد البته شما هم می دانید که ناسیونالیسم قومی، محصول ناسیونالیسم سرکوبگر مرکز گراست؛ اما چنین نیست که نژاد پرستیش (که در تاریخ سازیهای ۷ و ۹ و ۱۲ و ۱۵ هزار ساله آنها هویداست، چه ناسیونالیسم کردی و چه ترکی و …) و خاک پرستیش و آماده گی برای جان دادن و جان گرفتنش را فقط به گردن دولتها و حکومتها بندازیم و اینها را قربانی بدانیم، و نادیده بگیریم. اگر چیزی مردود است، همیشه و همه جا مردود است؛ چون انسان، انسان است؛ پس تبعیض و ستم و سرکوب و بی عدالتی محکوم است، چه از جانب حکومت باشد، چه از جانب خدا، و چه از جانب “هم زبان” و “هم حزبی”. معیارهای دوگانه و تخفیف قائل شدن برای “خودی ها” و “ناسیونالیسم تحت ستم” نامیدن آنها، و دیگر بهانه ها، همگی در موقعیت قدرت دولتی به فاجعه می انجامد. برای مثال, آن جنبش ناسیونالیستی که از ۱۹۲۱ به مدت هفتاد سال برای “حق”، “آزادی”، “عدالت” و “تعیین سرنوشت” جنگیده بود و ده ها هزار نه، “صدها هزار” خون برایش “تقدیم میهن عزیز” کرده بوند؛ وقتی در سال ۱۹۹۱ در شمال عراق بقدرت رسید، به شوراهای کارگری حمله کرد. نه فقط شوراها را برچید، بلکه چندین نفر از شریف ترین جوانان را به “جرم”، “کمونیست” بودن، کشتند. یعنی همان کاری که رضا خان و محمد رضا شاه، در ایران کردند؛ همان کاری که آتاترک، در ترکیه کرد؛ و همان کاری که صدام حسین، در عراق کرد. بنابراین استاد گرامی، هنگام افشای ناسیونالیسم کثیف ایرانی، که نژادپرست و خاک پرست و پرچم پرست، است؛ یادی هم از ناسیونالیسم قومی، یا ناسیونالیسم محلی، یا ناسیونالیسم مرکز گریز، هم بکنید. این ناسیونالیسم هم، در کنار ناسیونالیسم ایرانی خطر ناک است؛ اگر جنایت هایش کمند، علتش این است که “فرصت جنایت” نداشته اند. {سه سال پیش در اتاق کلاب هاووس من خواهان این شدم که ناسیونالیستهای کردستان، اعدام اسیران جنگی و تعرض به جسد آنها را محکوم کنند؛ صدالبته این اسیران کرد بودند، اما جرم بزرگی داشتند که غیر قابل تخفیف بود و آن کمونیست بودنشان بود. فقط اینجاست که میشه چهره واقعی ناسیونالیست ها را شناخت: من شدم شوونیست نوکر فارس، که بجرم خیانت به کردستان باید از … آویزان شوم.}همچنین بدلیل تحصیل در دانشگاه تبریز با تعدادی از ناسیونالیست های آذربایجان روبرو شده ام؛ بعلاوه در سالهای اخیر در سوشیال میدیا هم؛ بی گمان خطر این جماعت، که حتا آذری و آذربایجانی نامیدنشان جرم است و باید آنها را ترک بدانی؛ دست کمی از ناسیونالیسم ایرانی نژادپرست و خاک پرست و فاشیست ندارند. من بارها در اتاقهای کلاب هاوسی ناسیونالیست ها، از آموزش به زبان مادری صحبت کرده ام؛ ناسیونالیست های ایرانی با اتهام “تجزیه طلب” همه نوع توهینی را نثارم کرده اند؛ و در عین حل، وقتی در اتاق های فدرالیست طلبان از ضرورت سیاسی همبستگی اجتماعی و مبارزه سراسری علیه جمهوری اسلامی صحبت کرده ام، ناسیونالیست های “آزادیخواه و حق طلب” مرا فاشیست و شوونیست و طرفدار “تمامیت ارضی” و خائن، لقب داده اند.

در میان عوام الناس و مردم عادی هم هربار با سئوال “کرد هستی؟” داشتن لهجه را تذکر داده اند. اما جای تاسف آنجاست که ناسیونالیسم -و صد البته با درجات مختلفی- در میان همه احزاب سیاسی هم جا خوش کرده است. اینجا منظور احزاب چپ و کمونیست است؛ که کادر مرکزی اش خودش را “پرژین” به یک کانادایی معرفی می کند. و کادر دیگرش تو را “از آن کردهایی که سر می برند” (البته محض مزاح)، معرفی می کند؛ وقتی هم اعتراض می کنی دبیر کل تشکیلات با “شوخی کرده است”، مساله را خاتمه یافته می داند و بعدا همین کادر هم به مرکزیت می رود. و یا “کمیته کردستان” دارد، اما این کمیته فاقد کمترین اراده و تصمیمی بصورت مستقل است. در حالی که همان تصمیم واراده و خودم می برم و خودم می دوزم (خودم اتهام می زنم و خودم هم به شکایت تو رسیدگی نمی کنم) را کمیته شهری آن حزب دارد..

چه باید کرد؟ به نظر من باید ناسیونالیسم رو کوبید؛ هم در ایدئولوژیش، هم در قدرت دولتیش؛ هم در بعد فرهنگی، و هم در میان احزاب سیاسی، و هم حتا از افراد هم نپذیرفت. ناسیونالیسم، بعنوان یک ایدئولوژی اعتقاداتی نژادپرستانه و شرم آور است؛ اما مساله این استکه، این ایدئواوژی سیاسی است، یعنی پایه و اساس مشروعیت اجتماعی دولت ها را تبیین می کند. مرزها را تعیین، جنگ ها را سازمان، و کشتارها را انجام می دهد. حنثا کردن خطر ناسیونالیسم وظیفه هر شهروند و هر انسانی است که از حقوق برابر همه آحاد جامعه دفاع می کند و خواهان یک جامعه انسانی است.

ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۱۰۵

– –

اقبال نظرگاهی

۱۸ دسامبر ۲۰۲۴


Google Translate