وقایع اخیر در خاورمیانه، سیر افول جنبش اسلام سیاسی را نوید می دهد؛ اما در غیاب جنبش سوسیالیستی و شورایی، این جنبش منحط ناسیونالیستی است که در حال صعود است. با سرکوب سازمان حماس توسط دولت سوپر ناسیونالیست اسراییل، موسوم به صهیونیسم، جریان ناسیونالیستی فلسطینی جانشین بلا فصل آن در رابط با مساله فلسطین می شود. درلبنان شاهد همین روند گسترش دامنه نفوذ دولت بیروت در سطح کل کشور، هستیم و هم اکنون در سوریه و اراق همین روند در جریان و کشمکش با رقبای خود هستند. آیا در ایران هم جنبش ناسیونالیستی موفق می شود خود را بر ویرانه های حکومت منفور اسلامی بازسازی کرده و دولت را بگیرد؟
شکست حماس و سایر جناحهای اسلامی در فلسطین، بطور مستقیم و سرراست منجر به برآمد جنبش ناسیونالیستی در جامعه فلسطین نمی شود. اما با توجه به وجه تروریستی جنبش اسلام- سیاسی احتمال حل مساله فلسطین توسط این جنبش از محالات است. ناسیونالیستهای فلسطین در حال حاضر تنها کاندید در مزاکره و مبارزه برای حل این مساله هستند. ایضا در لبنان شکست جریان حزب الله نه تنها مطلوب دولت اسراییل، بلکه مطالبه فعلی فضای سیاسی لبنان و نیز جهان است. پس ناسیونالیسم لبنانی بنام امنیت، و بخاطر حفظ وجهه جهانی خود، و مطمعن از ناتوانی جمهوری اسلامی، از این پس پرچمدار بازسازی لبنان خواهد شد.
اگرچه وضع در سوریه پیچیده تر است، اما هنوز راه دومی یعنی احتمال غلبه جریانات اسلامی بر تحولات سیاسی و دولتی متصور نیست. حضور و فعالیت احزاب دموکرات و دموکراتیک در جامعه کردستان خود یک فاکتور مثبت در این مسیر است. جامعه چند دینی و چند مذهبی و چند قومی هم مزید بر علت خواهند بود. دراراق وضع شبیه سوریه است؛ هم جامعه اراق و هم تجربیات تلخ تاریخی دو دهه اخیر، سبب افول جنبش اسلام سیاسی و احزاب در قدرت آن خواهند بود. رشد روز افزون ناسیونالیسم در اقلیم کردستان هم موجب رشد و تقویت ناسیونالیسم عربی-اراقی خواهد بود.
اما در ایران؛ اصل این بحث هم در مورد اوضاع سیاسی پس از سرنگونی حکومت منفور اسلامی در ایران است. بنظر میرسد با شکست وسرنگونی اسلام سیاسی و حکومت جنایتکارش، ناسیونالیسم در ایران بیش از هر کشور و جامعه دیگری به میدان مبارزه برای تصرف قدرت سیاسی خواهد آمد. فاکتورهای متعددی در این ادعا تعیین کننده هستند: اول اینکه عصر، عصر ارتجاع است و بعد از ارتجاع سیاه، نوبت تاخت و تاز ارتجاع سفید است. با فروپاشی شوروی، جهان تحت قیمومیت سرمایه داری گام به گام جریانات راست و مرتجع تولید کرد و به صحنه سیاسی جوامع راند. در این میان باید گفت که البته جریان و جنبش جهانی چپ زنده و قوی است؛ اما این جنبش علارغم عدالت جویی و برابری طلبی، بلحاظ سیاسی ضد امپریالیست و لذا حامی جریانات ناسیونالیستی و اسلامی علیه امریکا است و نیز بدلیل ناسیونالیست زده گی افق سوسیالیستی ندارد. لذا اقتدار ارتجاع جهانی، مطمعنن ارتجاع ناسیونالیستی در ایران را تقویت خواهد کرد. دلیل دوم این است که، ارتجاع ناسیونالیسم ایرانی که به توسط انقلاب مردم ایران سرنگون شد و توسط ارتجاع اسلامی از خوان قدرت و ثروت و افتحارافتاده است، نهایت تلاش خواهد کرد که به قدرت دولتی بازگردد. این نهایت تلاش، قبل از هرکسی ناسیونالیستهای قومی را هراسان و لذا تقویت خواهد کرد. ناسیونالیستهای قومی، سابقه سرکوبها و جنایات ناسیونالیسم ایرانی را می دانند، و لذا نهایت تلاش خواهند کرد که مانع بازگشت بقدرت آن شوند. این رقابت بر سر قدرت و بقا میان ناسیونالیسم مرکز گرا و ناسیونالیسم گریز از مرکز، کشمکشهای خونینی را رقم خواهد زد. دلیل شوم خود صعود منطقه ای ناسیونالیسم است. نه فقط رشد ناسیونالیسم عربی در لبنان و سوریه و اراق، ناسیونالیسم ایرانی را می هراساند؛ بلکه حضور مقتدرانه ناسیونالیسم ترکی، ناسیونالیسم مردم ترک زبان در ایران را رونق می دهد؛ و هرگونه دستآوردی که ناسیونالیسم کردی در سوریه و اراق کسب کند، ناسیونالیسم مردم کردزبان را تقویت خواهد کرد. ناسیونالیسم کردی و ترکی دو ستون اصلی طرح آلترناتیو فدرالی برای ایران هستند؛ که ناسیونالیسم ایرانی را به وحشت انداخته است و آن را مقدمه “تجزیه” می شمارند.
تنها امید جامعه ایران دولت شورایی و افق جامعه سوسیالیستی است؛ اما این افق روشن و تضمین شده نیست. نه فقط شکست شوروی بعنوان پایان سوسیالیسم ثبت، و مرتب فریاد زده شده؛ بلکه جریانات چپ، به امکان تحقق سوسیالیسم بعد از حکومت اسلامی باور ندارند. عده کمی که خلاف این را باور دارند در چنان تفرقه و خود زنی غریبی بسر می برند، که خود نیاز به ناجی دارند. جناح راست چپ ایرانی خود پرو اسلامی و محور مقاومتی است؛ این چپ دشمنی تاریخیش با امپریالیسم و صهیونیسم تمام فلسفه وجودیش را ثابت کرده است. جناح میانه چپ ایرانی، ناسیونالیست است و بدنبال دموکراسی شورایی در ایران، و فدرالیسم در کشور است. این دسته استدلال می کنند که استقرار سوسیالیسم در یک کشور محال است و بایدسندیکا و اتحادیه مستقل کارگری ساخت. جناح چپ جنبش چپ ایرانی، یعنی کمونیستها دارای چنان اختلافات عدیده ای در درک وفهم از انقلاب، سرنگونی، و نحوه اجرای سوسیالیسم در کشور، و نحوه تعامل با جهان سرمایه داری هستند،که سایه هم را با تیرهای زهرآگین تهمت و اتهام و ترور شخصیت یکدیگر و ترور سیاسی می زنند. لذا آنچه مسلم است، شاهد برآمد اجتماعی، و صعود سیاسی ناسیونالیسم بطور کلی، در ایران خواهیم بود.
پیروزی ترامپ الترا راست، در دولت امریکا و شکست نظامی و سیاسی حکومت اسلامی، در طی یک سال اخیر در منطقه؛ دو عامل تعیین کننده دیگر، در پرتاب ناسیونالیسم ایرانی به موقعیت آلترناتیو حکومت اسلامی هستند. این موقعیت تازه، البته دلایل اجتماعی نیز دارد، که می تواند موضوع مطلب دیگری باشد.
ناسیونالیسم، خطری که از نو باید شناخت ۱۰۱
–
اقبال نظرگاهی
نهم دسامبر ۲۰۲۴