مختصری در بارهٔ مبارزهٔ مسلحانه / رهروان فدائی

تا به امروز، بررسی و تفسیر های بسیار گوناگونی در رد تئوری مبارزه مسلحانه ارائه شده که به جرات میتوان گفت که اگر نه جملگی بل اکثر قریب به مطلق آن ناشی از تفکرات ناشی از جامعه هست نه بررسی یک مسئله با دید علمی. اما، آنچه که به عیان دیده میشود، ترس و وحشت حکومت های دیکتاتوری شاهنشاهی(در گذشته و ایزن در همین زمان) و یا رژیم اسلامی (از زمان بقدرت رسیدنش تا یه کنون) تنها از این نوع مبارزه در مقابل انواع و اقسام مبارزاتی هست که از دیر باز در جامعه ارائه شده. چرا که دیکتاتورها تنها از این نوع مبارزه احساس خطر کرده و پایان حکومت خویش را درهمه گیر شدن این روش می بینند.

جوامعی که سیر پیشرفت دانش در آنها در کوتاه ترین مدت ممکن و از بالا توسط حکومت شکل گرفته، روشنفکرانی را تربیت کرده که دو خصلت عمده در آنها به عیان دیده میشود، “خود بزرگ بینی- خود محوری بینی” از یکطرف و”افسوس خوردن- حسادت” از پیشرفت فرد یا جمعی از طرف دیگر. فرد یا جمعی (انجمن، گروه، و یا حزبی) نظرات و راه و روش خود را همواره بخاطر غلبه تفکر خود بزرگ بینی مزمن در آنها، بهترین و بی نقص ترین روش ها دانسته و خود را ملزم به بررسی همه جانبه و تفسیر نظرات خود یا جمع خودی ندانسته و عملا با امری که نام “نقد”  بخود گرفته، نزدیکی نداشته و از آنجائیکه “حقیقت” تنها پیش آنها هست و بس، انتظار دارد که دیگران بدون اما و اگری، راه و روشان را دربست قیول کرده و به آنها به پیوندند. حال اگر فرد و یا جمعی نظر و راه و روش دیگری را انتخاب کند و در آن راه قدم بر دارد، تمامی سعی و کوشش برای محکوم و رد کردن نظر و راه و روش جدید خواهد بود. بخصوص آنکه اگر نظر و راه و روش جدید مورد استقبال قرار گیرد، شق دوم بیماری اجتماعی، “حسادت” بر فرد و یا جمع فوق غلبه کرده و بهر وسیله ای که شده در پی سنگ اندازی در راه و روش جدید در راستای بی اثر کردن و در نهایت از بین بردن راه جدید هست.

در اینجا قبول نظر و راه و روش متفاوت ابدا مطرح نیست و همانند مذهبیون “تفاوت فکری” در دستور کارشان ابدا وجود ندارد. یک اندیشه، یک روش، یک برداشت از مسائل یا از طرف خدا به پیامبران – امامان وحی شده و آنها به جامعه که افرادش از دید آنها “صغیر” هستند، ارائه شده و غیر قابل تفسیر و برداشت هستند و یا “اندیشه و راه و روشی”ای از طرف “از ما بهتران” ارائه شده که میباید بدون چون و چرا آنها را پذیرفت و بکار بست. اگر نه همه بل اکثر مقالاتی که از جانب فرد و یا چمعی منتشر شده و کماکان در حال انتشارند نگاه کنیم، خواهیم دید که عملا در جهت مردود دانستن نظر و راه و روش “رقیب” هست و بس و ابدا در جهت کمک به پیدا کردن راه حلی برای رفع مشگلات نظری-روشی در راستای برپا کردن انقلاب و سرنگونی دیکتاتوری مذهبی- سرمایه داری نبوده و نیست.

مخالفت و ضدیت با مبارزه مسلحانه از طرف فرد، افراد، سازمان ها و گروه های مختلف و حتی متضاد با هم، در یک جمله خلاصه میشود و آن چیزی نیست جز “مبارزه جدا از توده ها”. بدون اینکه کوچکتربن زحمتی بخود بدهند و دست به تحقیقی تاریخی – علمی در زمینه هایی چون : دیکتاتوری چیست، مبارزه چه معنایی دارد، و سرنگونی رژیم های دیکتاتوری بزنند.

اگر سیر تاریخی حکومت های دیکتاتوری را در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که هیچ حکومت دیکتاتوری ای در طول تاریخ به میل خود و یا در کنش و واکنش های مسالمت آمیز سرنگون نشده اند. در نتیجه تجربه تاریخی به ما حکم مبکند که اگر بواقع در پی یقدرت رساندن حکومتی که منافع اکثریت مردم تحت ستم را در سرلوحه هدفش قرار داده، هستیم، پس میباید قبول کنیم که تنها راه سرنگونی حکومت اقلیت ستمگر-سرکوبگر از مسیر مبارزه مسلحانه بدست میاید و بس. تاریخ نشان داده که روش های دیگر عملا منجر به سرنگونی یک حکومت دیکتاتوری و به قدرت رسیدن حکومت دیکتاتوری دیگری میشود. کوتاه سخن آنکه اگر هدف سرنگونی یک حکومت دیکتاتوری (و در شرایط موجود حکومت دیکتاتوری-سرمایه داری) هست، میباید “استراتژی” مبارزه برای سرنگونی برپایه مبارزه مسلحانه بنیان گذاشته شود. چرا که “استراتژی” مبارزه، همانا ترسیم خطوط کلی برای رسیدن به هدف (سرنگونی رژیم دیکتاتوری و فتح قدرت و برقرای حکومت اکثریت جامعه) هست. مشگل کار در این نهفته شده هست که بواسطه تداوم حکومت دیکتاتوری برای مدت زمان طولانی و سرکوب لجام گسیخته روزانه، از طرفی با قدرت “مطلق” حکومت واز طرفی دیگر با تسلیم اکثریت مردم در مقابل سرکوب وحشیانه روزانه مواجه هستیم، ضعف “مطلق”. بعبارتی تضاد در جامعه عملاتضاد “دو مطلق”هست. تضاد قدرت “مطلق” سرکوبگر از یک طرف و ضعف “مطلق” ناشی ازترس و تسلیم اکثریت مردم، از طرف دیگر.

در این شرایط، وظیفه پیشاهنگ و روشنفکر انقلابی ، شکستن این دو “مطلق” هست. شکستن قدر و قدرت”مطلق” رژیم سرکوبگر در عمل و همزمان با آن شکستن ضعف “مطلق” اکثریت مردم برای سرنگونی حکومتدیکتاتوری و برقراری حکومتی که اکثریت مردم جامعه را نماینده گی میکند. از آنجائیکه هیچ نظری (اندیشه و یا تئوری ای) بدون عمل (و برعکس) بیهوده و بی ثمر هست و دانستن اینکه انقلاب ناشی از حرکت و مبارزه اکثریت مردم هست، وظیقه انقلابیون راستین توضیح شرایط حاکم و نشان دادن راه و روشی که منتج به شکست برداشتن قدرت “مطلق” حاکم توسط اکثریت مردم هست (تاکتیک مبارزه – به حرکت در آوردن مردم و به اجرا گذاشتن روشی که به سرنگونی (استراتژی مبارزه) میانجامد. از آنجائیکه حکومت اکثریت مردم (ستم کشان- کارگران و دیگر زحمتکشان) تنها با سرنگونی”ترسیم و پیاده کردن نظر-روش معینی برای رسیدن به هدف- استراتژی” رژیم دیکتاتوری-سرمایه داری همراه هست، بنابراین با “استفاده از منابع موجود و پیاده کردن روش های میسرو کار ساز-تاکتیک” میباید حرکت کرد. مبارزه مسلحانه عملا پاسخگو به این خواست هست چرا که نه تنها راه رسیدن به هدف بل استفاده از شرایط و منابع موجود برای رسیدن به هدف را در خود جای داده.

نگاهی به نوشته ها تحلیلی فراوان اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (که برآمده نه از ذهن و باور ها و نه برآمده از دستورات در چارچوب های معین- امیر پرویز پویان، مسعود احمد زاده، بیژن جزنی، حمید اشرف، علیرضا نابدل، بهروز دهقانی، حمید مومنی، صمد بهرنگی نمونه های از اندیش ورزان هستند) و عملکرد آنها، نشان واقعی از تلفیق اندیشه و عمل و برداشتن قدم و استفاده از منابع موجود برای رسیدن به هدف نهایی هست. به جرات میتوان ادعا کرد که در طول تاریخ ایران یا با عمل صرف مواجه بودیم یا دانش -علم صرف و نه تلفیق این دو باهم.


Google Translate